بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم
انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم
شود چون روز، دست و پاى هم در کار هم باشیم
دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم
بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
سرى در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم
جدائى را نباشد زهرهاى تا در میان آید
بهم آریم سر، بر گرد هم پرگار هم باشیم
حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر میریم
گهى خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم
شویم از نغمه سازى عندلیب غم سراى هم
برنگ و بوى یکدیگر شده، گلزار هم باشیم
به جمعیت پناه آریم از باد پریشانى
اگر غفلت کند آهنگ ما، هشیار هم باشیم
براى دیدهبانى خواب را بر خویشتن بندیم
ز بهر پاسبانى دیده بیدار هم باشیم
جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم، شادى هم، دین هم، دنیاى هم گردیم
بلاى یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلا گردان هم گردیده، گرد یکدگر گردیم
شده قربان هم از جان و منتدار هم باشیم
یکى گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا، یک کرده خدمتکار هم باشیم
نمىبینم به جز تو همدمى اى فیض در عالم
بیا دمساز هم گنجینه اسرار هم باشیم