جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اسلام ناب: اسلام ثقلین

زمان مطالعه: 7 دقیقه

از بهترینِ آفریدگان و سَرورِ پیَمبَران، حضرتِ مصطفی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و آلِه -، مَروی است که فرمود: «إِنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَریبًا و سَیَعُودُ غَریبًا کَما بَدَأَ فَطُوبی لِلْغُرَباءِ»(1) (یعنی: إسلام غریب آغاز شد و زودا که – بدان‏سان که آغاز گردید – غریب گردد؛ پس خوشا به حالِ غریبان!).

هم لفظِ این حدیث با لَختی تفاوت باز هم روایت گردیده(2) و هم به گونه‏هایِ مختلف تفسیر و تبیین و توجیه شده است. فی‏الجمله، حدیثِ مشهور و پُربرکتی است که اندیشه‏گرانِ إسلامی و مُشفِقانِ أَقالیمِ قبله، در أدوارِ مختلف،

میوه‏هایِ رنگین و شیرین از شاخسارِ آن فراستانده‏اند.

شیخِ جلیلِ دیرین، صدوق (381 – 311 ه. ق.) – قَدَّسَ اللّهُ رُوحَه العَزیز -، تقریری دلپسند از معنایِ مُستفادِ خویش به دست داده و این حدیث را چونان نگینی بر تارکِ انگشتری نهاده، که دریغم می‏آید در اینجا باز گفته نیاید. شیخِ صدوق بیان می‏کُنَد که حالِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – پیش از نُبُوَّت به حالِ إمامِ زمانِ ما – علیه‏السّلام – در این روزگار، می‏مانِست؛ زیرا در آن روزگار تنها عُلَمایِ دین و راهبان و شماری اندک از این دست که أَخبارِ کتابهایِ آسمانی و سخنانِ پیامبرانِ پیشین – علیهم‏السّلام – به ایشان رسیده بود، از بشارتِ نُبُوَّتِ آن حضرت آگاهی داشتند و إسلام در میانِ آنان غریب بود و اگر کسی از خداوند می‏خواست که زودتر بشارتش را مُحَقَّق گردانَد و آن حضرت را مبعوث سازد، جاهلان و گمراهان او را موردِ خنده و استهزاء قرار می‏دادند و به او می‏گفتند: این پیامبر که معتقدید پیامبرِ شمشیر است و دعوتش مشرق و مغرب را فرامی‏گیرد و پادشاهانِ زمین به فرمانش گردن می‏نهند کِیْ می‏آید؟؛ امروز هم جاهلان به ما می‏گویند: این مهدی که معتقدید بی‏گُمان ظهور می‏کند، کِیْ می‏آید؟!؛ برخی مُنکِرِ آن حضرت می‏شوند و برخی به حقّانیّتش اعتراف می‏کنند. باری، پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – فرموده است: «إِنَّ الإسلامَ بَدَأَ غریبًا وَ سَیَعُودُ غَریبًا کَما بَدَأَ فَطُوبی لِلْغُرَباءِ»، و إسلام در این روزگار (روزگارِ غَیبتِ کُبری) بدانسان که آغاز شده بود، غریب گردیده و دیر نمی‏گُذَرَد که – چُنان‏که با بعثتِ رسولِ‏خدا نیرو گرفت – با ظهورِ ولیّ و حجّتِ خداوند نیرومند گردد و – همانطور که دیده منتظرانِ رسولِ‏خدا پس از بعثت روشن شد – چشمِ منتظران و معتقدانِ آن حضرت روشن شود؛ و خدایِ متعال وعده‏ای را که به أولیایش داده است، به انجام خواهد رسانید.(3)

آنگونه که شریفِ رضی (404 – 359 ه. ق.) – رَضِیَ اللّهُ عَنْه وَ أَرْضاه -، در

شرحِ حدیثِ غربتِ إسلام، می‏گوید، پیامبرِ أکرم – صَلَّی اللّهُ عَلَیه و آلِه – إسلام را در آغازِ کارش به مردی غریب ماننده فرموده‏اند که از یار و دیار دور و نابرخوردارست؛ زیرا إسلام در آغازِ ظهورِ خویش بر این صفت بود تا پایه‏هایش استوار و یارانش بسیار شد و قامت راست کرد و گردن افراشت. در عبارتِ «سَیَعُودُ غَریبًا» هم مُرادِ آن حضرت، این است که إسلام از حیثِ قلّتِ شمارِ کسانی که به شرائعش عمل کنند و هنجارهایش را پاس دارَند، به همان حالِ نخستین و غُربَتِ پیشین باز می‏گردد.(4)

بطَبْع در چُنین حالی که مدّعیانِ مسلمانی بسیار خواهند شد و عاملان و عالمان به شؤون و شعائرِ آن اندک، غُربت قرینِ غَرابت است و إسلامِ راستین که إمامِ غائب – عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف – به آن دعوت می‏کند، در دیده مدّعیانِ پُرشمار، غریب و بیگانه خواهد نمود و دعوتی نو خواهد بود؛ این همان معنایِ باریکی است که در برخی از مأثورات، همنشینِ یادِ إسلامِ غریب شده است.(5)

آری،

بهرِ این گفت آن نَبیِّ مُستَجیب

رمزِ اَلاِسلامُ فِی الدُّنیا غَریب(6)

در چُنین حال و هوائی که کسانی چون شیخِ جلیلِ دیرین، صَدوق – قُدِّسَ سِرُّه -، به آغازِ زمانه غُربت و استقرارِ روزگارِ عُسرت گواهی داده‏اند، زیرکیِ مؤمنانه و أَدَبِ انتظار اقتضا می‏کند آدمی خود را به خیمه و خرگاهِ آن «غریبانِ» خوشْ‏حالِ نیکوخِصال دررَسانَد، و اگر از آنان نشد، دستِ کم به ایشان مانندگی یابَد؛ کسانی که «یصْلحُون إِذا فسدَ النّاسُ».(7)

در جامعه کنونیِ ما، گروهها و رَوَندهایِ مختلفی، دانسته و نادانسته، کمتر غَرَضْ‏وَرزانه و بیشتر خیرخواهانه، دینْ‏وَرزیِ عاطِفی و دینْ‏گرائیِ إحساسی را دامن می‏زَنَند و در مجالِس و محافِل و گفتار و نوشتار، پیر و جوان را تشویق و مَدَد می‏کنند

تا از راهِ عاطِفه و إحساس و شور و حیرت، آبی به آسیابِ دیانتِ خویش بریزَند.

این دینْ‏وَرزیِ عاطِفی و إحساسی – که بیشتر از آبشخورِ مفاهیم و وقایعِ حیرت‏افکن، چون قِصَص و کَرامات و مَنامات، سیراب می‏شود -، در جایِ خویش حَسَناتی دارد و ضرورتی. لیک متأسّفانه به آفاتی چند نیز دچار شده است و می‏شود که سَیِّئاتِ این آفات را نمی‏توان و نباید دستِ کم گرفت.

نخستین آفت، آن است که چون دینْ‏وَرزیِ عاطِفی و إحساسی، به اندازه دینْ‏وَرزیِ معرفتی و استدلالی، میزان و هنجار و حَدّ و مَرز بَرنمی‏تابد و بآسانی مهار نمی‏شود، هر از چندگاهی در ورطه «غُلُوّ» و «تقصیر» فرومی‏غلطَد و آبستنِ فرقه‏سازی و فرقه‏بازی و انشعاب می‏گردد.

دومین آفت، آن است که چون این نحوه دینداری، بیشتر بازبسته به دریافت و إحساسِ خودِ شخص است و به آسانی قابلِ انتقال و توصیف و ترجَمه نیست، و از همین رهگذر دفاع از آن و همچُنین تبلیغ و ترویج و دعوت به آن نیز، با محدودیّت روبروست، بآسانی موردِ هُجومِ خُصوم واقع می‏شود و زود از پا درمی‏آید.

سومین آفت، آن است که شعله دینْ‏گرائیِ إحساسی و دینداریِ عاطِفی، همان‏طور که با یک بارِقه و مُشاهده زبانه می‏کشد، بسرعت و زودتر از آنچه انتظار می‏رَوَد هم فرو می‏میرَد و به سردی می‏گرایَد.

تجربه تاریخی به ما آموخته است کسانی که بخاطرِ شیفتگی به برخی أشخاص و رَوَندهایِ مُنْتَسَب به إسلام، در مسلمانی گَرْمْپو شده‏اند، اگر ذاتِ إسلام و نهادِ دیانت را نشناسند، با کوچکترین لغزش و ترکِ أَولایِ آن أشخاص و رَوَندها، از إسلام و إسلامیّت سَرخورده می‏شوند و حسابِ دین و دینْداران را یک کاسه می‏کنند.

در حدیثی تَنَبُّه‏آفرین از إمامِ صادق – علیه‏السّلام – آمده است که آن حضرت

فرمود: «مَن دَخَلَ فی هذَا الدّینِ بِالرِّجالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجالُ کَما أَدْخَلُوهُ فیه، وَ مَن دَخَلَ فیهِ بِالکِتابِ و السُّنَّةِ زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أَن یَزُول»(8) (یعنی: هرکه با کَسان [/ این و آن] در این دین درآید، کَسان [/ این و آن] او را همانگونه که بدین دین درآورده‏اند از آن بیرون می‏بَرَند؛ و هرکه با کتاب و سنّت در آن درآید، کوهها پیش از آن که او از جا برَوَد، از جا می‏رَوَند).

این حدیثِ شریف، آسیبْ‏شناسانه، بر گوشه‏ای از آفاتِ دینْداریِ سَطحیِ کسانی انگشت می‏نهَد که بخاطرِ این و آن، و نه به هدایتِ کتاب و سنّت، به دین رویْ می‏آورَند و از همین‏رویْ نیز درختِ إیمان و عَمَلشان شکوفا و استوار و ریشه‏دار نمی‏شود.

نکته‏ای که نباید ناگفته گذاشت، این است که دینْداریِ مُستَفاد از «کتاب» و «سنّت»، همانگونه که إحساسی و عاطِفیِ صِرْف نیست، استدلالی و بُرهانیِ محض نیز به شمار نمی‏روَد؛ و اگر صِرفًا استدلالی و بُرهانی و متکلِّمانه و فیلسوفانه بود، از بُن به همان جُمود و خُمود و خُشکی و مَلالَت و بی‏طَراوتیِ دینْداریِ استدلالیِ صِرف، دچار می‏آمد.

کتاب و سنّت، هم کامه‏هایِ استدلالی و معرفتی و بُرهانیِ دینْداران را بَرمی‏آورَد، و هم عشق و عاطِفه و إحساس را گَرم می‏دارَد و به تکاپو می‏افکَنَد.

از یک مَنظَر، سِرِّ تعادلِ إسلامِ کتاب و سنّت، و دوریِ این گونه دینْ‏وَرزی از إفراط و تفریط و غُلُوّ و تقصیر، همین است. فقیهان و عارفان و متکلِّمان و سالِکان و مُتَفَلْسِفان نیز، هرچند همه از سرچشمه خورشیدِ مُسَلمانی آب برگرفته و جان و دل و خِرَدِ خود را به فروغِ «چراغِ مصطفوی (ص)» روشن داشته‏اند، تنها جلوه‏ای از جلوه‏ها و گوشه‏ای از گوشه‏هایِ این حقیقتِ واجدِ أبعاد و أضلاع را دیده و ستانده‏اند.

درست از همینْجا، سخنِ آن عزیز راهی به دِهی می‏بَرَد، که می‏فرمود: «نه متکلِّمَم و نه مُتَفَلْسِف و نه متصوِّفم و نه متکلِّف؛ بلکه مُقَلِّدِ قرآن و حدیث و تابعِ أهلِ‏بیتِ آن سَروَر؛ از سخنانِ حیرت‏افزایِ طوایفِ أربع ملول و برکرانه، و از ماسِوایِ قرآنِ مجید و حدیثِ أهلِ‏بیت، آنچه بدین دو آشنا نباشد، بیگانه».(9)

باری «گر بگویم این سخن بیحد شود»….(10) درد و دریغ و تألّم و تأمّل در آن بود که موجی حیرت‏افکن و إحساسْ‏پَروَر در جامعه ما روان گردیده است؛ اندک‏اندک ثَمَراتِ نامُبارَکِ این إفراط رخ می‏نماید، و آسیبْ‏پَذیری و استعدادِ انحراف که در این شورانگیزیِ بی‏مُحابا هست، دینْداریِ دینْداران را به مخاطره می‏افکَنَد.

علی‏الخُصوص در مَباحثِ مربوط به مَهدویّت و حُجَّتِ مُنتَظَر – عَجَّلَ اللّهُ تعالی فی ظُهورِه -، عوام‏زدگان و عامی‏اندیشان گَرمْپوئی می‏کنند و در سوک و سُرور و منبر و… به فضائی دامن می‏زَنَند که مدّعیان و شیّادان و دجّالْ‏کیشانِ فراوان در دلِ خود می‏پَروَرَد، و از مَکْتَب، مَکْسَب می‏سازد، و حقیقتِ قرآنی حدیثیِ مَهدویّت را در پسِ أهواء و أغراض و بانگ و هیاهویِ غوغا، محجوب می‏دارَد.

یگانه‏طریقِ مُفید و مُجَرَّب و مُسَلَّمِ بدَرآمدن از این فتنه نقابْ‏زده و إصلاحِ وضعِ موجود و إحیاءِ حقیقتِ دینیِ مَهدویّت، همان یگانه‏راهِ هر إصلاح و إحیاءِ دینیِ دیگر، یعنی «بازگشت به کتاب و سنّت»، است.

شیخِ بزرگوار، ابنِ أبی‏زَینَبِ نُعمانی، تنها سببِ حیرانی و ابتلایِ شماری از أهلِ روزگارِ خود را که عاقبت از مذهبِ حَق منحرف شده و به مذاهبِ أهلِ باطل گرویده‏اند، «قلّتِ روایت و علم، و عدمِ درایت و فهم» قَلَم می‏دهَد(11) و ایشان را سیهْ‏روزانی می‏خوانَد که «در طلبِ علم نکوشیدند و خود را در فراستدن و روایتِ آن از مَعادِنِ صافی‏اش به زحمت نَیَفْکَنْدَند؛ چه اگر هم روایت می‏کردند و به درایت نمی‏پرداختند، با روایت‏نکردنشان یکسان بود!».(12)

این بلیّه، بلیّه خاصِّ روزگارِ ابنِ أبی‏زَینَب – یعنی: سده چهارمِ هجری و دَمدَمه‏هایِ غَیبتِ کُبری -، نیست؛ بلیّه هر روزگاری است که در آن، شیعه از آموختنیهایِ راستین در دانشِ دین بازبمانَد و به پیرامون و پیرایه‏هایِ پیرامونی مُشتَغِل و سرگرم شود.


1) نگر: کمال‏الدّین، ط. جامعه مدرّسین، 1405 ه. ق.، ص 200 و 201، و: پهلوان، 1: 383 (و نگر: کمره‏ای، 1: 307)؛ و: الغیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسّون کریم، ص 337؛ و: النّوادر، الرّاوندیّ، ط. دارالحدیث، ص 102؛ و: أحادیث و قصصِ مثنوی‏یِ بدیع‏الزّمانِ فروزانفر، به کوششِ حسین داودی، ص 446 و 447.

2) نگر: کمال‏الدّین، ط. جامعه مدرّسین، 1405 ه. ق.، ص 200 و 201، و: پهلوان، 1: 383 (و نگر: کمره‏ای، 307:1)؛ و: الغیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسّون کریم، ص 337؛ و: النّوادر، الرّاوندیّ، ط. دارالحدیث، ص 102؛ و: أحادیث و قصصِ مثنوی‏ بدیع‏الزّمانِ فروزانفر، به کوششِ حسین داودی، ص 446 و 447.

3) نقل به مضمون و تلخیص از: کمال‏الدّین و تمام‏النّعمة، ط. جامعه مدرِّسین، 1405 ه. ق.، ص 200 و 201؛ و: پهلوان، 382:1 و 383؛ و: کمره‏ای، 307:1 و 308.

4) نقل به مضمون و تلخیص و تصرّف از: المَجازات‏النَّبَویّة، ط. دارالحدیث، ص 46 و 47.

5) نگر: الغیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسّون کریم، صص 338 – 336.

6) مثنوی، ط. استعلامی، دفترِ 5، بیتِ 926.

7) یعنی: آنگاه که مردمان تباه گَردَند، اینان صَلاح وَرزَنْد)؛ النّوادر، الرّاوندیّ، ط. دارالحدیث، ص 102.از برایِ تتمیمِ آگاهی افزودنی است:مرحومِ سیّدهبةالدّینِ شهرستانی – رضوانُ اللّهِ علیه – مراد از غریب‏بودنِ إسلام را آن دانسته است که خِرَدها را حیران و درشگفت می‏سازد. یعنی همانطور که إسلام در آغاز بخاطرِ غَرابتش موجبِ حیرتِ عقول شد، شکوهِ ریشه‏دارش را به طرزی حیرت‏انگیز و محیّرالعقول باز خواهد یافت. تفصیل را، نگر: طبعِ جدیدِ مُنْتَخَبُ الْأَثَر (سه جلدی) 38:3 (هامش).گفتنی است که صاحبِ کشف الخفاء و مُزیل الإلباس درباره حدیثِ «بدأ الإسلام غریبا و سیعود کما بدا غریبا فطوبی للغرباء»، گُفتاوردی آورده است و از آن جمله: «فهو مشهور أو متواتر» (کشف الخفاء، العجلونیّ، 282:1).

8) الغیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسُّون کریم، ص 29؛ و: بحارالأنوار، ط. 110 جلدی، 105:2.

9) ده رساله، فیضِ کاشانی (ره)، تحقیقِ رسولِ جعفریان، ص 196.

10) نیمْ بیتی است از مثنوی.

11) نگر: الغیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسّون کریم، ص 29.

12) نگر: همان، همان ص.