اگر مشکل طول عمر مهدی(علیه السلام) از طرف ماتریالیستها که همه چیز را از زاویه قوانین طبیعی می بینند مطرح شود پاسخش همان است که در بحثهای فوق ذکر شد، ولی اگر از سوی خدا پرستان جهان همانند پیروان آئین مسیح(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) و یا برادران اهل تسنّن مطرح شود، علاوه بر آنچه گفتیم، سخنان دیگری نیز با آنها داریم که عبارتند از:
1ـ آنها برای خدا قدرت بی پایان و برای فرستادگان و مبعوثان او خارق
عادات و معجزات فراوان قائلند; به تعبیر دیگر، خدا را حاکم بر قوانین طبیعی می دانند نه محکوم این قوانین، آیا شفا دادن بیماران غیر قابل علاج از نظر فنّ پزشکی، و یا زنده کردن مردگان بوسیله مسیح، و یا معجزات حیرت انگیز دیگری که از موسی(علیه السلام) به وسیله عصا (یک قطعه چوب بی ارزش چوپانی) و ید بیضا و گذشتن از نیل با آن جریان خارق العاده، اموری هستند که با ضابطه ها و استانداردهای طبیعی سازگارند؟
شک نیست که همه پیروان مذاهب برای تفسیر این گونه پدیده ها یکزبان می گویند تأثیر قوانین و اسباب طبیعی همه به فرمان خدا است، و هرگاه او چیز دیگری اراده کند همان می شود و اراده او مافوق علل طبیعی است. آیا اگر از نخست وضع چنین بود که انسانها بعد از مردن یک بار دیگر زنده می شدند و یا نابینای مادر زاد با گذشت زمان بینا می شد و یا حدّ متوسّط عمر یک انسان معمولی یک هزار سال بود، آیا کسی از این امور تعجّب می کرد و آنرا بر خلاف قانون عقل می دانست؟… مسلّماً نه!
بنابراین، نقض این گونه قوانین نقض یک حکم عقلی و منطقی نیست; بلکه نقض یک حالت و یک جریان عادی است که ما طبق مشاهده افراد عادی با آن خوگرفته ایم.
2ـ مسیحیان امروز عموماً معتقدند که دشمنان مسیح(علیه السلام) او را به صلیب (دار) آویختند و کشتند و دفن کردند; و پس از چند روز از مردگان برخاست و به آسمان رفت و هم اکنون زنده است.
مسلمانان نیز گرچه به دار آویخته شدن و قتل عیسی را ـ طبق گفته
قرآن ـ قبول ندارند; ولی او را هم اکنون زنده می دانند; و این گفتاری است که همه دانشمندان اسلامی ـ جز افراد معدودی ـ آن را پذیرفته اند.
اگر این استثنا بر خلاف حکم عقل نیست، و ممکن است انسانی بعد از مرگ و دفن مجدداً زنده شود و حدود دو هزار سال عمر کند، چگونه در موارد ساده تر که سخن تنها از یک عمر طولانی کمی بیش از یکهزار سال در میان است، محال و غیر منطقی شمرده می شود!
3ـ هیچ مسلمانی نیست که عمر طولانی نوح را انکار کند، زیرا صریحاً در متن قرآن آمده که تنها دوران دعوت او به سوی توحید و آئین خدا، نهصد و پنجاه سال طول کشید (فلبث فیهم الف سنة الاّ خمسین عاماً)(1)
همچنین درباره خضر و عمر فوق العاده طولانی او، غالباً سخن هایی شنیده ایم.
شگفت آور این که گروهی همه این مطالب را در جای خود پذیرفته اند، امّا هنگامی که با عقیده شیعه در مورد طول عمر «مهدی» روبه رو می شوند، انگشت حیرت به دهان می گیرند، و سر خود را به علامت انکار تکان می دهند، و لبخندهایی می زنند که مفهومش این است که این گونه عقائد غیر عاقلانه و غیر منطقی هم می تواند پیروانی داشته باشد؟!…
و این است نمونه بارز یک بام و دو هوا!
ولی همان گونه که گفتیم مسأله طول عمر، قطع نظر از معتقدات مذهبی خدا پرستان درباره قدرت خداوند و مسأله اعجاز، با منطق علوم طبیعی روز کاملا قابل هضم است; تنها مشکلی که در این راه وجود دارد این است که ما راستی خود را از قید و بند پیشداوریها، تعصّبهای خاص، و عادات و رسومی که به آن خو گرفته ایم آزاد کنیم، و تنها تسلیم دلیل و منطق باشیم و بحث حرّ و آزاد!
ما هنگامی که در جرائد می خوانیم یک مرد اتریشی 140 سال از عمرش گذشته بود در حالی که حتّی یک بار هم بیمار نشده بود!
و یا مردی در کلمبیا در سنّ 167 سالگی کاملا جوانی اش محفوظ بود!
و یا مردی در چین در سنّ 253 سالگی مویش سیاه بود!
از اینها تعجّب می کنیم; زیرا هر چه باشد بر خلاف افراد معمول و عادی است; ولی اگر منابع این خبر مورد اطمینان باشند، و یا در همه مطبوعات به عنوان یک خبر قطعی ذکر شود آن را خواهیم پذیرفت.
امّا چرا هنگامی که در حدیث می خوانیم:
«القائم هوالّذی اذا خرج کان فی سنّ الشیوخ و منظرالشّبان; قویّ فی بدنه; هنگامی که قائم خروج می کند در سنّ پیران است امّا با چهره جوانان و از نظر جسمی نیز نیرومند است.» تعجّب می کنیم.
شیعه می گوید:
چگونه بر طرز فکر آنهایی که برای نوح و مسیح، عمر طولانی قائلند، و
در حالات بوعلی سینا این ویژگیهای عجیب را می نویسند; و یا پس از مشاهده کج شدن اجسام فلزی با نگاه یک جوان، و یا مشاهده درختان و جانداران طویل العمر لبخند نمی زنیم، امّا هنگامی که سخن از طول عمر مهدی(علیه السلام) به میان می آید گروهی قیافه اعتراض آمیز به خود می گیرند و با اعجاب می گویند مگر چنین عمر طولانی برای انسانی ممکن است!
کوتاه سخن این که:
مسأله طول عمر از مسائلی نیست که بتوان در یک داوری منصفانه و منطقی بر آن خرده گرفت و یا آن را انکار کرد.
1) سوره عنکبوت، آیه 14.