جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیست کرامت شگفت‏انگیز

زمان مطالعه: 2 دقیقه

1. نام آن مرد را که از راه رسیده و برای دیدار امامش آمده بود می‏دانستند.

2. از نام پدرش نیز اطلاع داشتند. چنانکه خادم حضرت، اسم او و پدرش را گفت و اجازه‏ی ورودش داد.

3. وطن و جایگاه وی را می‏شناختند و می‏دانستند اهل کدام سرزمین است. چنانکه خدمتگزار امام، محل وی را اسم برد و او را به زادگاهش «جنبلان» منسوب ساخت و چنین صدایش زد: ای عیسی بن مهدی جوهری جنبلانی.

4. می‏دانستند در مسیرش، از قلعه‏ی «فید» گذشته است.

5. اطلاع داشتند که پس از عبور از «فید» در حال ضعف و مرض، به غذا خوردن میل پیدا کرده است.

7. نوع غذاهای دلخواهش را می‏شناختند و آگاه بودند که هوس ماهی و شیر و خرما داشته است.

8. می‏دانستند غذایی را که دلش خواسته، نخورده است.

9. مطلع بودند انگیزه‏اش در نخوردن غذای مورد تمایلش، پرهیز به خاطر بیماری بوده و آن را مضر می‏دانسته است.

10. غذای بهشتی و مائده‏ی آسمانی برای او حاضر نمودند.

11. از اندیشه‏اش مطلع بودند که با خود گفته چگونه مشغول غذا خوردن شوم، در حالی که هنوز مولایم را ندیده ام؟! بدین خاطر ندایش دادند که: بخور، مرا خواهی دید.

12. همان غذاهایی را که دلش خواسته بود و میل داشت برایش حاضر ساختند؛ آن هم نه از نوع دنیایی و از آشپزخانه‏های بشری، بلکه از سنخ ملکوتی و میوه‏ها و خوراکهای بهشتی که از آشپزخانه‏ی غیبت آمده بود.

13. فکرش را دانستند که وقتی خواست دست به غذا ببرد، به یاد بیماری‏اش افتاد و احتمال ضرر داد. از این رو فرمودند: مگر تو به سود و زیان خود از ما داناتری؟

14. از غیب می‏دانستند که خوردن ماهی و شیر و خرما برای او زیانی ندارد.

15. وقتی مرد تازه وارد، دست به غذا می‏برد و لقمه‏ئی بر می‏داشت، جای لقمه، خالی نمی‏ماند و هر چه از غذاها خورد، چیزی از آن کاسته نشده و طعام بهشتی همچنان دست نخورده بر جای ماند.

16. هر چه بیشتر می‏خورد، سیر نمی‏شد و اشتها و لذتش افزون می‏گشت.

17. بدون آنکه از پرخوری ناراحت شود و معده‏اش سنگین گردد به خوردن ادامه داد و تا آخر احساس خستگی و ملامت نکرد.

18. وقتی دست از غذا برداشت، انگیزه‏ی او را دانستند و از حالات وی با خبر بوده، اطلاع داشتند که به خاطر شرم و خجالت کنار نشسته است؛ نه بر اثر سیر شدن و بی میلی، بدین جهت ندایش دادند: حیا نکن، اینها از غذاهای بهشت است.

19. فکر دیگر را نیز دانستند که به ذهنش خطور کرد و در دل گفت آیا دست نشسته به دیدار حضرت بروم؟ و مورد خطاب قرارش دادند.

20. بدون آنکه دستش را بشوید، تمیز بود و کاملا معطر.