امروزه وضع تربیت و نظام سیاسی حاکم بگونه ای است که انسانها در معرض بی تعهدی و بی تفاوتی بسیار در برابر امور و جریاناتند. گویا از بس فریاد کشیدند و صدای شان بجائی نرسیده، از بس تا برابری و تبعیض آشکار و تعمدی دیدند، از بس با نابسامانیها خو گرفته اند گرفتار بی تفاوتی شدند.
وضع امروزه بگونه ای است که اگر کسی در حضور ما سیلی بخورد، بر او ستمی رود، درباره او ظلمی روا داشته شود احساس درد نمی کنیم. خود را به امر تسکین می دهیم که آن مظلوم خویشاوند ما، برادر و دوست و فرزند ما نیست از برابر آن بی تفاوت می گذریم.
هم چنین اگر زمامداران و مسوولان بخواهند سیاست خارجی را در جامعه ای پیاده کند اغلب ما خود را در معرض و موضع آن قرار می دهیم و حساب می کنیم آیا این امر برای شخص ما و خانواده ما دردسر ایجاد می کند یا نه. اگر مزاحم ما نبود، از اجرایش احساس ناراحتی نمی کنیم اگر چه بدانیم این امر به زیان دیگران باشد.
این امر ناشی از بی تعهدی ها نسبت به دیگران، بی تفاوتی ما در برابر امور، سردی ما در برابر جریانات است و پیداست که وجود آن سبب چه توسعه عظیمی در زمینه این تعارض و تضاد خواهد شد و حتی بعدها این امر تا چه حد برای خود رحمت و کدورت ایجاد خواهد کرد.