هر چیزی برای پیدایش خود به بعضی مقدمات و به زمان کافی نیاز دارد. البته این موضوع خیلی روشن است و احتیاج به بحث زیاد ندارد و لذا فقط به ذکر مثالی اکتفا می شود. مثلا پیدایش خرما، اولا احتیاج به کاشتن هسته خرما در زمین مساعد و شرایط جوی (مانند حرارت و غیره) مناسب دارد. ثانیاً زمان کافی لازم است و از وقتیکه هسته کاشته شد (تازه در صورتیکه شرایط مساعد باشد) چندین سال زمان لازم است تا خرما به دست آید.
ظهور امام زمان (علیه السلام) به معنی آغاز عصر جدیدی در تاریخ بشریت است و پس از ظهور ایشان، چنان تغییراتی در همه شئون زندگی بشرحادث خواهد شدکه اصلا قابل تصور نیست و چنین حادثه و واقعه عظیمی چیزی نیست که بتواند ناگهانی و بی مقدمه و بدون«رسیدن» موقع آن انجام شود.باید مقدمات آن فراهم شود. باید زمان کافی بگذرد تا شرایط فراهم آید. ازجمله شرایط آن بنابر احادیث معتبر این استکه در زمان ظهور امام (علیه السلام) به محض دعوت ایشان 313 نفر از اشخاص کاملا آماده به ایشان میپیوندند و به مرور اشخاص دیگریکه آنها هم آماده جانبازی وفداکاری تا سرحدّ گذشتن از همه چیزخود در راه امام و هدفهای او هستند به ایشان پیوسته و پس از مدت کمی تعداد آنان به ده هزار نفر میرسد و پس از اینکه رقم آنان به این مقدار رسید آن امام (علیه السلام) با
آن مردان خدا خروج میکند. از این احادیث معلوم میشود که در آن زمان، لااقل ده هزار نفر آدم دیندار واقعی دین فهم امام شناس وحاضر به فداکاری پیدا میشود. و این سخن بزرگیست! برای تهیه این تعداد، دیندار واقعی زمان لازم است. کار یکروز دو روز و یک سال دو سال نیست. خیلی مقدمات و شرایط قبلی باید تحقق یابد تا لااقل آن تعداد دیندار واقعی تهیه شود.در صدراسلام، پیشرفت ظاهری اسلام خیلی سریع بود به طوری که به معجزه شباهت داشت. زیرا قومی وحشی و پراکنده و متفرق به برکت اسلام در مدت زمانی کمتر از 25 سال اختلافات داخلی خود راکنارگذاشتند ومتحد شدند و توانستند بر دو«ابر قدرت» آنروز جهان یعنی ایران و روم غالب شوند.چنین پیشرفت عظیمیچیزیستکه درهیچ زمان ومکان دیگری سابقه نداشته وفقط وفقط نتیجه برکت وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ودعوت اسلام وقدرت ونیروی نهفته در وحی الهی بود.
این بود گوشه ای از پیشرفت و حرکت ظاهری اسلام، اسلام دارای یک حرکت باطنی هم بوده است و آن تغییری است که در باطن و شخصیت افراد می دهد. برادرکشی و دروغ و دزدی و زنا و غیره و غیره را ریشه کن می کند و به جای آن اخلاق و ملکات عالیه ایجاد می نماید. مسلمانان، در ظاهر، بتها را شکستند و با نیروی مادی خود، سرزمینها و قلمروهای مشرکین و گمراهان را تسخیر کردند و آنها را از عبادت بتها به عبادت خدای یگانه درآوردند. اما در حرکت باطنی می باید با نیروی معنوی اسلامی به قلمروهای شیطان در درون خود یورش برده و در ملک
هستی خود با دشمن داخلی بجنگند.
چنانکه از واقعیتهای تاریخ برمی آید، همچنانکه پیشرفت مسلمین در جبهه خارجی خیلی عظیم، فوق العاده و بی سابقه بود. در جبهه داخلی نیز پیشرفتهای عظیمی داشت، بت پرستان را مسلمان کرده بود، شرب خمر و زنا و دزدی و جنگهای قبایلی و دخترکشی از میانشان رخت بربسته بود. نماز و زکات و حج رایج شده بود اما پیشرفت داخلی از این فراتر نرفت. البته دلیل این امرهم آن است که مردم هنوز تربیت اسلامی پیدا نکرده بودند زیرا پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بلافاصله جانشین واقعی او یعنی علی (علیه السلام) در اثر بعضی حرکتهای مرتجعانه اجتماعی مردم نتوانست رهبری مردم را در دست بگیرد. سه خلیفه اول و دوم و سوم، به تدریج مردم را در بسیاری از مواضع به دوران جاهلیت برگرداندند و لذا تربیت اخلاقی اسلامی مردم تا حدود زیادی متوقف ماند.
به هرحال عده کمی وجود داشتند که آمادگی زیادتری داشتند و همان مدت کوتاه اما بسیار پرثمر حیات ظاهری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هم برای تربیت آنها کافی بود و آنها آنطور که باید و شاید به وسیله اسلام تربیت شدند. اینها همان کسانی هستند که پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اطراف حضرت علی (علیه السلام) را گرفتند. اینها سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و به طور خلاصه اصحاب خاص آن حضرت بودند. اینها دینداران حقیقی بودند که حقیقت را می شناختند و می فهمیدند و به آن عمل هم می کردند. در میان آن همه مسلمان (غیر از اهل بیت) فقط این اشخاص معدود بودند که در وجود آنها دین اسلام به هدفهای خود رسیده بود. همین چند نفر
تعدادشان از هزارها نفر هم بیشتر است. همان ابوذر بود که به تنهایی هم معاویه و هم عثمان را به ستوه آورده بود به طوریکه نتوانستند او را تحمل کنند و تبعیدش کردند و برای خود ننگی همیشه به جان خریدند. موضوع بحث حاضر این است که تعداد این نوع افراد یعنی دینداران حقیقی، در طول زمان رو به افزایش است حتی اگر ظاهراً هم چنین به نظر بیاید که دین و دینداری دارد از بین می رود باز می توان فهمید که این فقط ظاهر فضیه است. حقیقت این است که تعداد دینداران واقعی که واقعاً دین را نگه میدارند و باعث تقویت آن هستند، در طول زمان رو به افزایش است و شواهد تاریخی نیز این موضوع را تأیید می کنند. مثلا همانطور که دیدیم پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دیندار واقعی (غیر از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)) انگشت شمار بودند. اما در حدود 50 سال بعد یعنی در دوره امام حسین (علیه السلام) و وقایع کربلا، آنها که تا پای جان در راه امام حسین (علیه السلام) که همان راه خدا و دین واقعی بود، استقامت کردند و جان نیز برکف نهادند و لحظه ای حقیقت را تنها نگذاشتند. بنا بر اقوال مشهور، 72 نفر بودند. البته در اثر فاجعه کربلا، دین واقعی نیروی بیشتری گرفت و هم اکنون، نیز دین واقعی، دیندارانی واقعی دارد و روز به روز زیادتر هم می شوند. بعضی از کوتاه فکران ممکن است بگویند که دین از بین خواهد رفت. آنها فقط ظاهر قضیه را می بینند و نمی دانند که حرکت باطنی پیشرفت اسلام به آرامی اما به محکمی پیش می رود. به طوریکه در احادیث معتبر هست. هنگام ظهور امام زمان (علیه السلام) 313 نفر ابتداً و 10000 نفر پس از مدت کمی به ایشان می پیوندند و این موضوع نشان می دهد که در آن دوره 10000
نفر دیندار واقعی وجود دارد و نیز نشان می دهد که این تعداد برای از نو ساختن جهانی کافی است و نیز نشان می دهد که اکنون در تمامی جهان در میان یک میلیارد مسلمان یا بیشتر هنوز تعداد دینداران واقعی به 10000 نفر نرسیده است.
از اینجا نتیجه می گیریم که بر خلاف نظر سخیف آنها که گفته اند برای تسریع ظهور آن حضرت باید به ظلم و فساد کمک کرد معلوم می شود که نه خیر، باید به ازدیاد تعداد دینداران واقعی همت گماشت و جبهه حرکت باطنی دین را تقویت کرد تا دینداران واقعی به حد نصاب رسیده و حضرت امام زمان (علیه السلام) از پس پرده غیبت ظهور کنند.