می دانیم جنگ جهانی اوّل و دوم که بی شباهت به حالت جنون
ادواری در عالم بشریّت نبود، در برابر اثرات مرگبارش، آثار بیدار کننده ای از خود به یادگار گذاشت.
به دنبال جنگ جهانی اوّل، «جامعه ملل» تشکیل شد; اما چیزی نگذشت که با غرّش توپهای جنگ جهانی دوم، بقایای آن در هم فرو ریخت.
ولی همان تجربه کوتاه مدّت سبب شد که پس از پایان جنگ جهانی دوم، اساس نسبتاً محکمتر برای یک مرکز و مرجع جهانی، به نام «سازمان ملل متّحد» چیده شود، و منشور جالبی به عنوان «اعلامیّه حقوق بشر» تنظیم گردد.
انکار نمی کنیم که بسیاری از موادّ آن شبیه همان ضرب المثل معروف خودمان درباره «زنگ» و «گربه» است و کسی را نمی توان پیدا کرد که در شرایط کنونی این زنگ به گردن آن گربه بیاویزد; ولی این را نیز نمی توان انکار کرد که این گام با تمام نقایصش گام مهمّی است که برداشته شده، و حدّاقل همه مردم جهان به درستی این طرز فکر ایمان دارند، هرچند در عمل پایشان لنگ است!
خوب ملاحظه کنید آیا موادّ زیر را که از «اعلامیّه جهانی حقوق بشر» نقل کرده ایم همانها نیست که در بحثهای گذشته دنبال آن می گشتیم؟!
مادّه اول: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند، و از لحاظ حیثیّت و حقوق با هم برادرند ـ همه دارای عقل و وجدان می باشند; و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند…
مادّه سوم: هر کس حق زندگی و آزادی و امنیّت شخصی دارد…
مادّه پنجم: احدی را نمی توان تحت شکنجه، و یا مورد مجازات و رفتاری موهن و ظالمانه، یا برخلاف شؤون انسانیّت، قرار داد.
مادّه ششم: هر کس حق دارد که در همه جا، به عنوان یک انسان، در برابر قانون شناخته شود.
مادّه هفتم: همه در برابر قانون مساوی هستند، و حق دارند بدون تبعیض و با رعایت تساوی حقوق، از حمایت قانون برخوردار شوند…
مادّه بیست و ششم: هر کس حق دارد از آموزش و پرورش بهره مند شود،… آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیّت انسانی هر کس را به حدّ اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند…
مادّه بیست و نهم: هر کس در مقابل آن جامعه ای «وظیفه» دارد، که رشد آزاد و کامل شخصیّت او را میسّر سازد.
و بالاخره آخرین مادّه این اعلامیّه جهانی راه را برای تمام سوءاستفاده جویان می بندد:
مادّه سی ام: هیچیک از مقرّرات اعلامیّه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمّن حقّی برای دولتی، یا جمعیّتی، یا فردی، باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادیهای مندرج در این اعلامیّه را از بین ببرند، و یا در راه آن فعّالیّتی نمایند.
مجدّداً یادآور می شویم که آنقدر خوش باور نیستیم که این شعارهای زیبا و دل انگیز را که در شرایط نابسامان دنیای کنونی، شبیه «رؤیای شیرین و دلپذیری» است که تا مرحله تحقّق خارجی فاصله بسیار دارد، اموری انجام یافته تصوّر کنیم، و یا ضعف و ناتوانی این
مجامع بزرگ جهانی را از حلّ بسیاری از مشکلات نادیده بگیریم.
ولی نباید همانند افراد منفی باف، وجود آن را که دلیل بر وارد شدن بشریّت در یک مرحله جدید تاریخی است نادیده بنگاریم.
می دانیم «سازمان ملل متّحد» در واقع حکم یک «سازمان مادر» را دارد، و از آن شعبی منشعب می گردد که یکی از آنها «شورای امنیّت» است.
تفاوت این «فرزند» با آن «مادر» در آن است که «آن» قدرت اجرایی ندارد و مصوّباتش یک سلسله توصیه های رسمی، به کشورهای جهان است.
به همین دلیل، گاهی افراد بدبین، از این مجمع جهانی، به عنوان «میز خطابه» یا «تالار سخنرانی جهانی» یا «پارلمان بی دولت» و مانند آن تعبیر می کنند; ولی هر چه هست این فایده را دارد که همه کشورهای جهان در رأی گیری بر اساس «مساوات و برابری» در آن شرکت دارند، و مصوّباتش تأثیر روانی و معنوی قابل ملاحظه ای در افکار عمومی مردم جهان دارد.
امّا فرزندش «شورای امنیت» توانایی کافی و قدرت اجرایی دارد! و اگر بخواهد می تواند مصوّبات خود را پیاده کند، ولی متأسّفانه قدرت کافی برای رأی گیری ندارد; زیرا قدرتهای پنجگانه (آمریکا و شوروی و چین و فرانسه و انگلیس) که عضو دائمی و ابدی! شورا هستند; هر یک به تنهایی می تواند با رأی منفی خود همه تصمیمها را خنثی کند; و این حقّ «وتو» که علامت یادگاری از عهد استعمار بر پیشانی این مرکز
مهمّ جهانی است، آن را غالباً در تصمیمهای مهم فلج می سازد!
بنابراین، یکی قدرت اجرا دارد و تصویب نمی کند، و دیگری تصویب می کند و توانایی بر اجرا ندارد!
امّا با تمام این اشکالات همین «مرکز نیم بند» سازمان ملل و دستاوردهایش، همین کانون پر سر و صدای کم اثر، اگر از انصاف نگذریم تا کنون توانسته است کارهایی ـ هر چند کوچک ـ انجام دهد; و قطع نظر از کارش، همین صورت ظاهرش، دلیل بر این است که طرز فکر جدیدی در دنیا در حال تکوین است که از مراحل «نیمه جدّی» و یا حتّی شبیه به شوخی آغاز شده، و به سوی مراحل جدّی تر در حال حرکت است; به دلیل اینکه تمام کشورهای جهان با تمام اختلافهایی که در مکتب و روش دارند احساس نیاز به وجودش می کنند; و کنار رفتن از آن را بسیار بد می دانند.