این مکاتب مجعول و بشر ساخته چند روزی در عرصه حیات ابراز وجود کرده و برای خود یاوری و طرفداری پیدا می کنند ولی سرانجام از بین می روند و تباه می شوند.
این امر از آن بابت است که ایسم ها و مسالک نتوانستند بشر را از بدبختی ها نجات دهند و درد او را چاره کنند. تعالیم اینها درهم شکننده و از بین برنده است نه سازنده. این ایسم ها جانسوز هستند نه روح افروز.
از دیدگاه اسلامی کمونیسم فانی می شود و از بین می رود، کاپیتالیسم تسلط و قدرت و نفوذ خود را از دست می دهد. طرز فکرهای مادی گرای دیگر محو و نابود می شوند و در پی آن سیه روزی ها، نکبت ها از میان می روند، عیاشی ها، ولگردی ها، خودستائی ها از صحنه زندگی رخت بر می بندند. بشریت وضع و موقعیت خود را در می یابد و بفکر مکتبی چاره ساز و درمان کننده می رود.
آری، نظر به نابسامانیهائی که در مکاتب مجعول بشری است آدمی طبیعه بدنبال آن قانون کامل و جامع الهی می رود و به آغوش و دامان آن پناه می برد.