زمان مطالعه: < 1 دقیقه
آدم چو دید صورت زیباى دلفریب
در خویش یافت جانب او میل و اشتها!
گفتا که کیستى تو چنین بهر چیستى؟
گفتا که آفریده حقّم کما ترى
گفت اى خداى این چه جمال است و این چه حسن؟
در روى او چو مىنگرم مىروم ز جا!
گفتش خداى بندهاى از بندگان ماست
خواهى که مونس تو بود خِطبه کن ز ما
پس خِطبه کرد و خِطبه خدا خواند و عقد کرد
کابین قرار داد که آموزدش هدا
پس روى کرد جانب حوا ز روى مهر
گفتا بیا به پیش من اى ماه دلربا
از حق ندا رسید که برخیز اى صفى
رو جانب صفیه چنین است امر ما
گفتا که خیر، چون شود این گر تو طالبى!
برخیز خود ز جاى و به نزدیک ما بیا!!
برخاست آدم و سوى حوا روانه شد
با او زفاف کرد به ما شاء کیف شا!