سند دیگر در استناد به همین آیه، گفتگوی ابن عباس با عمر است که مولی حیدر شروانی در کتاب مناقب اهل البیت علیهم السلام صفحهی 453، از دو مدرک عامه، یکی «شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید» و دیگری تاریخ ابن اثیر به نام «الکامل فی التاریخ» بازگو نموده و چنین است که عمر از ابن عباس پرسید: آیا میدانی چه چیز مردم را از شما بازداشت که به خلافت و حکومت شما دودمان پیامبر تن ندادند؟
ابن عباس گفت: خیر.
عمر پاسخ داد: اما من میدانم.
ابن عباس پرسید: چیست؟ چه انگیزه و عاملی مردم را از پذیرش
ولایت و خلافت آل پیغمبر علیهم السلام بازداشت؟
عمر گفت: قریش خوش نمیداشت که نبوت و خلافت، هر دو از آن خاندان شما باشد، پس بر مردم اجحاف نمودید. از این رو قریش در کار خویش نگریستند و خود به انتخاب خلیفه پرداختند و در گزینش و نصب پیشوا و جانشین پیامبر، موفق شدند و به حق رسیدند.
بعد از این سخن، ابن عباس حرفهای عمر را یک یک پاسخ داد و تمام موارد گفتارش را با استناد به قرآن، باطل نمود تا آنکه دربارهی انتخاب قریش نسبت به خلافت گفت:
اما این حرفت که گفتی قریش خود به گزینش و اختیار خلیفه همت گمارد، خداوند متعال میفرماید:
«و پرودرگارت خلق میکند هر چه بخواهد و اختیار مینماید، آنان را حق انتخاب و اختیار نیست.» و تو خوب میدانی که خداوند برای مقام خلافت و امامت، همان کسی را که میخواست از خلقش انتخاب نمود.
پس اگر قریش نیز همان را که مورد نظر و گزینش الهی بود مینگریست و بدان گرایش مییافت، قطعا به موفقیت میرسید و حقیقت را در آغوش میکشید.
گفتگوی عمر با ابن عباس بالا گرفت و هر چه عمر دربارهی قریش و مسئلهی رهبری امت گفت، ابن عباس در کمال شجاعت و صراحت
با تکیه به قرآن و عقل، رد کرد و غصب خلافت و ظلم به اهل بیت و حقانیت حضرت علی علیه السلام را به روشنی بیان داشت، تا آنجا که عمر نتوانست تحمل کند و گفت: بس کن! برخیز و به خانهات برگرد.