جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حدیث حضرت علی در مورد سفیانی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

حضرت امیرالمومنین – علیه السلام – درباره‏ی جرایم و ظلم و ستم سفیانی، حدیث مهم و مفصلی دارد. آن حضرت بعد از آنکه نام سفیانی را ذکر می کند، می فرماید:«او در آسمانها و زمین لعنت شده و ستمکارترین خلق خداست… سپس به غوطه‏ی خروج می‏کند و مردمی از اهل حقد و کینه دورش را می گیرند و به پنجاه هزار می رسند، سپس به سوی طایفه‏ی کلب می فرستد و مانند سیل به سوی او می آیند و در این زمان، مردان بربر، با مردان حکومت از اولاد عباسی می جنگند و آنان ترک و دیلم و عجم اند که دارای پرچمهای سیاه هستند

و پرچم بربرها زرد و پرچم سفیانی سرخ است و در بطن وادی اردن، جنگ سختی می کنند و شصت هزار نفر از آنان کشته می شوند. و در نتیجه سفیانی غالب می شود و درباره‏ی آنان عدل اجرا می کند تا گوینده ای می گوید: درباره‏ی چیزی جز دروغ گفته نمی شد و سوگند به خدا اینان خودشان دروغگویانند و اگر بدانند که امت محمد از او چه خوبیها دیده‏اند، چنین چیزی درباره‏اش نمی گفتند. او همچنان عدل می ورزد و به حرکتش ادامه می دهد و از فرات عبور می‏کند، سپس به دمشق مراجعت می کند، نزدیک آن دو لشگر آماده می کند، لشگری به سوی مدینه و لشگر دیگری به سوی مشرق می‏فرستد، اما لشگری که به شرق می فرستد، در زورا (بغداد) هفتاد هزار نفر را به قتل می‏رساند و شکم سیصد زن را می شکافد و لشگر از وراء به کوفه می رود و در آنجا جمعی را می کشد.

و اما لشگر مدینه بعد از آنکه آنچه را می خواهند در آنجا عمل می کنند، به طرف مکه می روند و وقتی که به وسط بیابان رسیدند، صیحه کننده‏ای بر آنان صیحه می کشد و او جبرئیل است، پس هیچ صالحی از آنان نمی‏ماند مگر آنکه خداوند او را فرو می برد و در آخر لشگر او دو نفر مرد است که یکی از آنان «بشیر» می باشد که آنان را بشارت می دهد و دیگری «نذیر» است، پس نزد سفیانی برمی گردد وآنچه بر سر لشگر آمده به او خبر می دهد و آن «بشیر و نذیر» از جهینه می باشند.

سپس گروهی از فرزندان پیغمبر خدا به روم فرار می کنند، پس سفیانی پیش ملک روم می فرستد و آنان را از او می خواهد، ملک روم آنان را به سوی سفیانی برمی‏گرداند، سفیانی هم گردن آنان را در شرق مسجد دمشق می‏زند

و هیچ کس به او اعتراض نمی کند و پس از آن با هفتاد هزار نفر به طرف کوفه و بصره حرکت می کند و شهرها را دور می‏زند و دانشمندان را می کشد و مصحفها را می سوزاند و مسجدها را تخریب می کند و حرامها را مباح می نماید و فحشا را حلال می کند و هر آنچه را که خدا بر آنان واجب کرده بود، حرام می کند و از ستم و فسق و عصیان، کناره نمی‏گیرد و هر کس که نام «احمد، محمد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، رقیه، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه» را داشته باشد، به خاطر بغض و کینه‏ای که با آل رسول خدا دارد، آنان رامی کشد.

سپس بچه ها را جمع می کند و روغن زیتون را برای آنان می‏جوشاند و آنان را از بین می برد، آن بچه‏ها می گویند اگر پدران ما با تو مخالفت کردند ما که تو را اذیت نکردیم، پس دو تای آنان به نام «حسن و حسین» را می گیرد و به دار می آویزد.

سپس به طرف کوفه می رود و همان کاری را که نسبت به بچه‏ها انجام می داد، آنجا هم انجام می دهد و در درب مسجد کوفه دو نفر از بچه‏ها به نام «حسن و حسین» را به دار آویزان می کند، پس خون آنان همانند خون یحیی فرزند زکریا می‏جوشد. پس وقتی که آن را می‏بیند، یقین می کند که بلا و هلاکت حتمی است، پس، از آنجا به طرف شام حرکت می کند و هیچ کس را نمی بیند که با او مخالفت کند و وقتی که وارد دمشق می شود، خودش را به شراب و گناهان می‏بندد و به پیروانش هم دستور می دهد که چنین کنند. سفیانی آشکارا در حالی که در دستش حربه‏ای هست خارج می‏شود و زنی را می گیرد و او را به طرف بعضی از یارانش پرت می کند و به او می‏گوید با این زن زنا کن

و او هم در وسط خیابان با او زنا می کند و شکم او را می درد و جنین را از شکمش درمی آورد و هیچ کس قدرت اعتراض ندارد، پس فرشتگان خدا در آسمانها مضطرب می شوند، آن وقت خدای متعال به جبرئیل فرمان می دهد که بر سور دمشق صیحه بزند به اینکه ای امت محمد! پناه و ماوایتان آمد، فرجتان آمد، این مهدی است که در خارج مکه است، پس به او لبیک بگویید».

سپس حضرت علی – علیه السلام – اوصاف امام مهدی – علیه السلام – و اوصاف و تعداد یاران آن حضرت و اوصاف سید حسنی را که با امام – علیه السلام – بیعت می کند، توضیح می دهد و می افزاید:

«و ضجه‏ای در شام پیدا می شود که اعراب حجاز به سوی شما می آیند، پس سفیانی به یارانش می گوید: درباره‏ی این قوم چه می گویید؟ می گویند آنان اصحاب تیراندازی و شترند و ما اصحاب نیرو و اسلحه‏ایم، ما را بیرون ببر تا در مقابل آنان بایستیم. آنان می بینند که سفیانی ترسیده است و او می داند که از او چه خواسته شده، پس با 260 هزار نفر بیرون می آیند و در حیره «طبریه» نازل می شوند و «مهدی» هم حرکت می کند و در بین راه در هیچ شهری غیر از امنیت و ایمان و بشارت، چیز دیگری اتفاق نمی افتد. جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او قرار دارد و مردم از هر طرف به او ملحق می شوند و این موکب با این کیفیت در طبریه با سفیانی برخورد می کند. خداوند متعال بر سفیانی و پیروان او غضب می‏کند و سایر مخلوقات خدا حتی پرنده‏ها بر او غضب می کنند و با پرها و بالهایشان، سفیانی و یارانش را می زنند و کوهها با سنگهایشان، لشگر سفیانی را درهم می کوبند و خداوند لشگر سفیانی را هلاک

می‏کند و در اثر شکست، فراری می شود، مردی از موالی که نامش «صباح» است او را می گیرد و تحویل حضرت امام مهدی که مشغول خواندن آخر نماز عشاست، می دهد و آن حضرت در اثر این بشارت، نمازش را سریع می خواند و بیرون می آید و سفیانی را در حالی که عمامه‏اش به گردنش انداخته شده و کشیده می شود، می بیند، پس سفیانی را در پیشگاه آن حضرت نگاه می دارند، سفیانی خطاب به آن حضرت می گوید: پسر عمو! بر من منت بگذار تا زنده بمانم و من قول می دهم که شمشیر شما باشم و با دشمنان تو جهاد کنم. آن حضرت در حالی که بین یارانش جلوس دارد می فرماید: بگیرید او را.

اصحاب می‏پرسند: ای پسر دختر رسول خدا! او را زنده نگاه می داری در حالی که فرزندان پیغمبر خدا را به قتل رسانده است؟

آن حضرت می فرماید: وضع او با شماست.

«صباح» با گروهی نزد سدره به سفیانی می‏رسند و سر او را می‏برند و سر او را برای حضرت امام مهدی – علیه السلام – می آورند. پس شیعیان مهدی به آن سر نگاه می کنند و تکبیر و تهلیل و حمد خدا می کنند، سپس آن حضرت دستور می دهد که او را دفن کنند».(1)

این حدیث، بنابر اینکه سندش صحیح باشد، توضیح مفصلی از وضعیت سفیانی می‏دهد؛ به اینکه او یک فرد مجرم و خونریز و حلال کننده‏ی حرام خداست و پایان کار او به دست توانای حضرت ولی الله الاعظم – علیه السلام – می باشد.


1) المهدی الموعود المنتظر 2 : 97-100 به نقل از عقد الدرر.