حتی اذا الجور مد باعه، و أسفر الظلم قناعة، و دعا [دعی] الغی أتباعه، و أنت فی حرم جدک قاطن. و للظالمین مباین، جلیس البیت و المحراب، معتزل عن للذات و الشهوات، تنکر المنکر بقلبک و لسائک، علی حسب طاقتک و امکانک، ثم اقتضاک العلم للانکار، و لزمک أن تجاهد الفجار، فسرت فی أولادک و أهالیک، و شیعتک و موالیک، و صدعت بالحق و البینة، و دعوت الی الله بالحکمة و الموعظة الحسنة و أمرت باقامة الحدود، و الطاعة للمعبود، و نهیت عن الخبائث
و الطغیان، و واجهوک بالظلم و العدوان.(1)
تا آن هنگام که بیداد دستش را از آستین برون کرد و ستم اسلحهاش را آشکار کرد و گمراهی پیروانش را فراخواند، در حالی که تو در حرم جدت ساکن بودی و از ستمگران دوری گزیده و خانه و محراب نشسته، گریزنده از لذتها و شهوتها بودی، زشتی را با قلب و زبانت به مقدار توان و امکانت زشت میشمردی، سپس موقعیت ایجاب کرد پرچم انکار و مخالفت برداری و تو را بر آن داشت که با عیاشان و هرزگان کارزار کنی، پس با فرزندان و خاندان و پیروان و دوستان به راه افتادی و حقیقت را به روشنی و درستی آشکار کردی، و به سوی خداوند – با حکمت و پند و اندرز نیکو فراخواندی، و به برپاداشتن حدود و فرمان بری از معبود امر کردی، و از پلیدی و طغیان و سرکشی بازداشتی، ولی با تو به ستم و دشمنی برخورد کردند.
1) بحار الانوار، ج 98، ص 321.