با این که جمعی از خاورشناسان اصرار دارند ایمان به وجود یک مصلح بزرگ جهانی را «واکنشی» از وضع نابسامان مسلمانان در
دورانهای تاریک تاریخ بدانند;
و با این که جمعی از پژوهشگران شرقی و اسلامی که تحت تأثیر افکار غربیها قرار دارند به این طرز تفکّر دامن می زنند; و حتّی اصرار دارند که ایمان به وجود «مهدی» و مصلح جهانی را یک فکر وارداتی تلقّی کنند که از عقاید یهود و مسیحیان گرفته شده;
و با این که جمعی از جامعه شناسان ماتریالیست می کوشند که از مسأله انتظار ظهور مهدی، دلیلی بر عقیده خود ترتیب دهند که این عقیده یک ریشه اقتصادی دارد و برای تخدیر افکار توده های به زنجیر استعمار کشیده ساخته و پرداخته شده است;
با تمام این گفتگوها، باید توجّه داشت که اعتقاد به چنین ظهوری یک ریشه فطری در همه نهادها دارد که در اعماق عواطف انسان نفوذ کرده است; و یک ریشه اصیل اسلامی که در منابع مهمّ اسلامی دیده می شود.
ولی شاید مطالعات محدود این پژوهشگران از یک سو، و علاقه به «توجیه مادّی» برای هر گونه فکر و عقیده مذهبی، از سوی دیگر، این گونه افکار را به وجود آورده است.
جالب این که جستجو گرانی از غرب، همچون «مارگلی یوت» به انکار احادیث اسلامی پیرامون مهدی(علیه السلام) برخاسته و می گوید:
این احادیث را هر گونه تفسیر کنند، دلیل قانع کننده ای در دست نیست که تصوّر کنیم پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) ظهور یک مهدی را برای احیاء، تحقّق اکمال و تقویت اسلام، لازم و حتمی شمرده باشد;
لیکن درگیری آتش جنگهای داخلی در میان یک نسل واحد، پس از وفات پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و درهمی و آشفتگی جهان اسلام که بر اثر اختلاف آنان با یکدیگر روی داد، موجب اقتباس فکر ظهور «منجی» از یهود یا مسیحیان گردید، که به ترتیب در انتظار ظهور و بازگشت «مسیح» به سر می برند.
نمی دانم «مارگلی یوت» چه کتابهایی از منابع اسلامی را در این زمینه دیده و چگونه در تفسیر آنها چیزی که او را قانع کند نیافته است، در حالی که در مهمترین منابع شیعه و اهل تسنّن درباره این ظهور احادیث صریحی وجود دارد، و این احادیث در سر حدّ تواتر است.
چگونه همه دانشمندان و محقّقان اسلامی تقریباً بدون استثناء (جز افراد بسیار نادری همچون ابن خلدون که در مقدّمه تاریخ خود در احادث مهدی تردید کرده) گفتگویی در صدور این احادیث از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ندارند و تنها گفتگوها پیرامون شاخ و برگها و مسائل فرعی آن است، ولی تنها «مارگلی» نتوانسته قانع شود؟
این سؤالی است که خود او باید پاسخ آن را بدهد.
در این میان عدّه دیگری می گویند:
ما کار به عمل و انگیزه های این انتظار عمومی نداریم، ما پی آمدهای آن را می نگریم که سبب تحمّل دردها و شکیبایی در برابر نابسامانیها و تن در دادن به مظالم و ستمها; و فرار از زیر بار مسؤولیت هاست.
ما به این می نگریم که این انتظار، توده های رنجدیده را در یک عالم رویایی فرو می برد و از آنچه در اطراف آنها می گذرد غافل می سازد، و
آنها را به تنبلی و فرار از تعهّدهای اجتماعی تشویق می کند.
و به عبارت دیگر، از نظر فردی عاملی است برای رکود و توقّف، و از نظر اجتماعی وسیله ای است برای خاموش ساختن جنبشهای ضدّ استعماری و به هر صورت اثر منفی آن آشکار است.
ولی به عقیده ما یک پژوهشگر آگاه که نمی خواهد از دور قضاوت کند; بلکه خود را موظّف می بیند که از نزدیک همه مسائل مربوط به «انگیزه ها و نتیجه ها» را بنگرد نمی تواند تنها به این داوریهای حساب نشده قانع شود.
اکنون اجازه دهید بیطرفانه انگیزه های انتظار و نتایج و پی آمدهای آن را یک یک، مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم عامل پیدایش آن شکست هاست و یا یک سلسله واقعیّتهای فطری و عقلانی است; و نتایج آن سازنده و مثبت است یا منفی و نامطلوب؟