زمان مطالعه: < 1 دقیقه
چون نوبت وجود به ابدان ما رسید
این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا
پروردگار سوى ملائک خطاب کرد:
خواهم یکى خلیفه کنم در زمین به پا
گفتند اى علیم حکیم بزرگوار
تسبیح مىکنیم تو را صبح و شام ما
در خلق آدم است چه حکمت که در زمین
کارش به جز فساد نه و ریزش دما(1)
گفتا که اعتراض، شما را نمىرسد
جز ما خبر ندارد ز اسرار کار ما
مشتى ز خاک سوى من آرید از زمین
تا ز آب و گل کنم جسد آدمى به پا
رفتند سوى خاک و ربودند از آن کفى
با گیرودار و محنت و با چند ماجرا
کردش به دست خویش چهل صبحدم خمیر
تا قابل حیات شد و مسکن قوا
قالب چو شد تمام و در او نفخ روح شد
زد عطسهاى و گفت: لک الحمد ربنا!
1) یعنى خونریزى.