جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دیدار یار

زمان مطالعه: 6 دقیقه

از سختی‏ها و تلخی‏ها دوره غیبت، دوری شیعیان از مولای خود و محروم ماندن از دیدار جمال آن یوسف بی همتاست. با شروع روزگار غیبت، منتظران ظهور، پیوسته در حسرت تماشای آن سرو بلند فضیلت سوخته‏اند و آه فراق از دل کشیده‏اند! البته در دوران غیبت صغری، شیعیان به وسیله نائبان خاص با امام عصرعلیه السلام ارتباط داشتند و بعضی از آنها به فیض حضور آن بزرگوار رسیدند چنان که در این باره روایات فراوانی وجود دارد ولی در دوره غیبت کبری که روزگار غیبت کامل امام است، رابطه یاد شده قطع گردید و امکان شرفیابی به محضر آن حضرت به شکل معمول و از طریق افرادی خاص، منتفی شد.

با این حال بسیاری از علما معتقدند که در این زمان نیز، ملاقات با آن ماه منیر امکان دارد و بارها اتّفاق افتاده است. حکایت شرفیابی بزرگانی چون علامه بحرالعلوم، مقدس اردبیلی، سیّدبن طاووس و مانند آنها معروف و مشهور است و در کتاب‏های بزرگان علما نقل گردیده است.(1)

امّا لازم است که درباره بحث ملاقات با امام زمان‏علیه السلام به نکات زیر توجه شود:

نکته اول اینکه، ملاقات با امام مهدی‏علیه السلام گاهی در حالت اضطرارو درماندگی افراد

روی می‏دهد و گاهی در حالت عادی و به دور از اضطرار. به بیان روشن‏تر گاهی ملاقات‏ها برای دستگیری امام‏علیه السلام از اشخاصی است که در وضعیّتی گرفتار شده‏اند و احساس تنهایی و بی کسی به آنها دست داده است مثل جریان ملاقات بسیاری از افراد که در مکان‏های مختلف مانند سفر خانه خدا، راه را گم کرده‏اند و امام‏علیه السلام و یا یکی از اصحاب آن حضرت، آنها را از سرگردانی نجات داده است و اکثر ملاقات‏ها از همین قبیل است.

ولی در مواردی ملاقات‏ها در غیر حالت اضطرار بوده است و ملاقات کننده به جهت مقام معنوی ویژه‏ای که داشته به حضور امام‏علیه السلام شرفیاب شده است.

با توجه به نکته فوق باید توجه داشت که ادّعای ملاقات و دیدار آن حضرت از هر کسی پذیرفته نیست.

نکته دوم اینکه، در طول مدت غیبت کبری و به ویژه در زمان ما، افرادی با ادعای ملاقات امام زمان‏علیه السلام در پی جمع کردن مردم و کسب نام و نانی برای خود بوده‏اند و از این راه بسیاری را به گمراهی و انحراف در عقیده و عمل کشانیده‏اند؛ با توصیه خواندن بعضی دعاها و انجام برخی اعمال که بسیاری از آنها هیچ اصل و اساسی ندارد و با دعوت از مشتاقان دیدار، برای شرکت در جلسه‏هایی که محتوای قابل قبولی ندارد، وعده دیدار حجّت خدا را می‏دهند و بدینگونه امر ملاقات با آن امام غایب را کاری سهل و در دسترسِ همگان جلوه می‏دهند در حالی که بدون تردید آن حضرت بر طبق اراده پروردگار در غیبت کامل قرار گرفته است و جز برای افرادی انگشت شمار که تنها راه نجات آنها عنایت مستقیم آن مظهر لطف الهی است رخ نمی‏نماید.

و نکته سوم اینکه جریان ملاقات تنها در صورتی ممکن است که امام عصرعلیه السلام، مصلحت را در وقوع آن ببیند. بنابراین هرگاه با وجود همه شور و اشتیاق یک عاشق و تلاش او برای شرفیابی به محضر امام، ملاقاتی دست ندهد نباید گرفتار یأس و ناامیدی گردد و این را نشانه نبود لطف و عنایت امام بداند همانگونه که آن کس که به فیض ملاقات با آن بزرگوار نائل شد، این دیدار نشانه آن نیست که در تقوا و فضیلت به کمال رسیده است.

جان سخن اینکه اگر چه دیدن جمال نورانی امام عصر و سخن گفتن با آن محبوب دلها سعادتی بزرگ است امّا امامان ما و به ویژه حضرت ولی عصرعلیه السلام از شیعیان نخواسته‏اند که در پی دیدار امام زمان خود باشند و برای رسیدن به این مقصود، چلّه‏نشینی کرده و یا بیابان گردی پیشه کنند؛ بلکه در کلمات پیشوایان معصوم‏علیهم السلام سفارش فراوان شده است که شیعیان پیوسته به یاد حضرت بوده و برای فرج او دعا کنند و در جلب رضای او در گفتار و کردار بکوشند و در راستای اهداف بزرگ او قدم بر دارند تا هر چه زودتر زمینه ظهور آن امید بشریت فراهم گردد و عالم از فیض مستقیم او بهره‏مند شود.

امام مهدی‏علیه السلام خود می‏فرماید:

«اَکْثِرُوا الدُّعاء بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم(2)

برای تعجیل فرج، بسیار دعا کنید که همان فرج شماست».

در اینجا مناسب است جریان شیرین ملاقات مرحوم حاج علی بغدادی را که از

خوبان روزگار خویش بوده است نقل کنیم ولی به جهت رعایت اختصار به بیان نکات مهم آن اکتفا می‏کنیم:

در انتظار امام غایب

آن مرد شایسته و با تقوا، همیشه از بغداد به کاظمین می‏رفت و دو امام بزرگوار حضرت جواد و حضرت کاظم‏علیهما السلام را زیارت می‏کرد. او می‏گوید: مقداری خُمس و حقوق مالی برعهده‏ام بود. به همین جهت به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن را به عالم فقیه و پارسا شیخ انصاری«ره» و بیست تومان آن را هم به عالم فقیه شیخ محمد حسین کاظمی«ره» و بیست تومان هم به آیت الله شیخ محمد حسن شروقی«ره» دادم و تصمیم گرفتم که بیست تومان دیگر بدهی خود را پس از بازگشت به بغداد به آیةالله آل یاسین«ره» بپردازم. روز پنج‏شنبه به بغداد بازگشتم. نخست به سوی کاظمین رفتم و دو امام بزرگوار را زیارت کردم. پس از آن به منزل آیةالله آل‏یاسین رفتم و بخشی از باقی مانده بدهی شرعی خود را به او تقدیم کردم و از او اجازه گرفتم که باقی مانده آن را به تدریج به او یا کسی که او را مستحق بدانم بپردازم. ایشان اصرار کرد که نزد او بمانم اما به خاطر کارهای ضروری، عذر خواهی کرده و خداحافظی کردم و به سوی بغداد حرکت کردم. وقتی یک سوم راه را رفته بودم با سید بزرگوار و با وقاری روبرو شدم. او عمامه‏ای سبز بر سر داشت و بر گونه‏اش خالی مشکی آشکار بود و برای زیارت به سوی کاظمین می‏رفت. نزدیک من آمد و سلام کرد و به گرمی با من دست داد و مرا در آغوش کشید و به سینه چسبانید و به من خوش آمد گفت و فرمود: خیر است، کجا می‏روی؟

گفتم: زیارت کرده و اینک عازم بغداد هستم. گفت، شب جمعه است برگرد

به کاظمین (و امشب را در آنجا بمان)! گفتم: نمی‏توانم! گفت، می‏توانی، برگرد تا گواهی دهم که از دوستان جدّم امیرالمؤمنین‏علیه السلام و از دوستانِ ما هستی و شیخ نیز گواهی می‏دهد. خداوند می‏فرماید: «وَاسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْن»[(3) =دو نفر را شاهد بگیرید.]

حاج علی بغدادی می‏گوید: من پیش از این از آیةالله آل یاسین خواسته بودم که برای من سندی بنویسد و در آن گواهی کند که من از شیعیان و دوستداران اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله هستم تا آن نامه را در کفن خویش قرار دهم. از سیّد پرسیدم: از کجا مرا شناختی و چگونه این گواهی را می‏دهی؟! فرمود: چگونه انسان کسی را که حق او را به طور کامل می‏دهد نمی‏شناسد؟! گفتم: کدام حقّ؟! فرمود: همان حقوقی که به وکیل من دادی. گفتم: وکیل شما کیست؟ فرمود: شیخ محمد حسن! گفتم: آیا او وکیل شماست؟ فرمود: آری.

از گفتار او شگفت زده شدم. فکر کردم میان من و او، دوستی دیرینه‏ای است که من فراموش کرده‏ام زیرا در برخورد اول مرا به نام صدا زد! و گمان کردم از من توقع دارد که مبلغی از آن خمس که بر عهده دارم بدان جهت که از نسل پیامبرصلی الله علیه وآله است به او تقدیم کنم. بنابراین گفتم: از حقوق شما فرزندان پیامبر مقداری نزد من هست و اجازه گرفته‏ام که آن را مصرف کنم. تبسم کرد و گفت: آری! مقداری از حقوق ما را به وکلای ما در نجف پرداختی. پرسیدم: آیا این کارم پذیرفته درگاه خداست؟ فرمود: آری!

به خود آمدم که چگونه این سیّد، بزرگترین علمای عصر را، وکیل خود می‏خواند. اما بار دیگر دچار غفلت شدم و موضوع را فراموش کردم!

گفتم: سرورم! آیا درست است که می‏گویند: هر کس در شب جمعه امام حسین‏علیه السلام را زیارت کند [از عذاب خدا] در امان خواهد بود. گفت: آری! و در همان حال دیدگانش پر از اشک شد و گریست. چیزی نگذشت که دیدم در حرم مطهر کاظمین‏علیه السلام هستیم بی آنکه از خیابان‏ها و راههایی که به حرم می‏رسد، عبور کرده باشیم. کنار در ورودی ایستادیم. گفت: زیارت بخوان! گفتم: سرورم من نمی‏توانم خوب بخوانم. گفت: آیا من بخوانم تا با من زیارت کنی؟ گفتم: آری!

او شروع کرد و بر پیامبر و یک یک امامان سلام گفت و پس از نام مبارک امام عسکری‏علیه السلام رو به من کرد و گفت: آیا امام زمانت را می‏شناسی؟ گفتم: چگونه نمی‏شناسم؟! فرمود: پس بر او سلام کن! گفتم، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَاللّه یا صاحِبَ الزَّمان یابْنَ الْحَسن! تبسم کرد و فرمود: عَلَیْکَ السَّلام وَ رَحْمَةُاللّهِ وَبَرَکاتُهُ.

پس وارد حرم شدیم و ضریح را بوسیدیم. فرمود: زیارت بخوان. گفتم: سرورم، نمی‏توانم خوب بخوانم. فرمود: آیا برایت بخوانم؟ گفتم: آری! او زیارت مشهور به «امین اللّه» را خواند و آنگاه فرمود: آیا جدّم حسین‏علیه السلام را زیارت می‏کنی؟ گفتم: آری امشب شب جمعه و شب زیارتی امام حسین‏علیه السلام است. او زیارت مشهور امام حسین‏علیه السلام را خواند. هنگام نماز مغرب شد به من فرمود تا نماز را به جماعت بخوانم. پس از نماز آن بزرگوار از نظرم ناپدید شد و

هر چه جستجو کردم او را ندیدم!!

تازه به خود آمدم و به یاد آوردم که سید مرا با نام و نشان صدا زد. خواست که به کاظمین برگردم و با اینکه نمی‏خواستم بازگشتم. فقهای بزرگ را وکیل خود خواند و سرانجام نیز به صورت ناگهانی پنهان شد. پس از این اندیشه دریافتم که آن حضرت امام عصرعلیه السلام بوده است و دریغا که دیر او را شناختم.(4)


1) ر.ک: جنّةالمأوی و النّجم الثاقب، محدث نوری.

2) کمال‏الدین، ج 2، باب 45، ح 4، ص 239.

3) سوره بقره، آیه 282.

4) بحارالانوار، ج 53، ص 315 و النجم‏الثاقب، داستان 31.