گفتیم که میل به شناخت آینده در ما فوق العاده قوی هست و این امر
بنظر ما دارای ریشه درونی در انسان است. واقعیت این است که جلوه ای از نفخه الهی در ماست و ما از دیدی به بی نهایت و صلیم. منشاء هستی، از خداست و بازگشت ما هم بخدا. (انا الله و انا الیه راجعون). از او هستی گرفتیم و به سوی او باز می گردیم. از او حرکت و سیر را آغاز کردیم و پایان حیات و ایستگاه آخر سیر و سفر ما بسوی اوست (الی ربک المنتهی)
پس ما فطرتا به ابدیت و بی نهایت پیوسته ایم و در درون ما شوق وصول به او وجود دارد. در نتیجه می خواهیم به آنچه که می رسم آگاهی داشته باشیم. بدانیم در مسیر سفر ما چه حوادث و بلاهائی است؟ چه مراحلی را باید طی کرد؟ چه موضعی را باید برگزید؟ و بالاخره چه خواهد شد؟
انسان همواره نسبت به آینده خود و جامعه خود نگران است. نگران از اینکه نکند سرنوشت او تلخ و ناگوار باشد. نکند که سهل انگاری امروزش موجب پدید آمدن عواقبی تلخ و ناگوار باشد. در صدد آن است که خیری و فرجی رسد، دشواری ها را از میان بردارد و آینده را به کام او شیرین سازد و این فکر خود شکل دهنده مساله انتظار است.