و الشمر جالس علی صدرک، و مولغ [مولع] سیفه علی نحرک، قابض علی شیبتک بیده، ذابح لک بمهنده، قد سکنت حواسک، و خفیت أنفاسک، و رفع علی القناة [القنا] رأسک، و سبی أهلک کالعبید، و صفدوا فی الحدید، فوق اقتاب المطیات، تلفح وجوههم حر الهاجرات،
یساقون فی البراری و الفلوات، أیدیهم مغلولة الی الأعناق یطاف بهم فی الأسواق.(1)
و شمر بر روی سینهات نشسته بود. شمشیرش را بر گودی زیر گلوی تو فرو برده و گیرندهی محاسنت با دستش بود و سر تو را با شمشیرش میبرید. در آن حال آرامش داشتی و نفسهایت آرام شده بود. سرت بر نیزه بلند شد و خانوادهات چون بندگان اسیر شدند و در آهنها غل و زنجیر گردیدند، بالای پالانهای چهار پایان چهرههایشان از گرمای ظهر تابستان میسوخت و در بیابانها و دشتهای پهناور پیش برده میشدند دستهایشان به گردنهایشان آویخته در بازارها گردانیده میشدند.
1) بحار الانوار، ج 98، ص 332.