جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سر عزیز زهرا بر روی نیزه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

و الشمر جالس علی صدرک، و مولغ [مولع] سیفه علی نحرک، قابض علی شیبتک بیده، ذابح لک بمهنده، قد سکنت حواسک، و خفیت أنفاسک، و رفع علی القناة [القنا] رأسک، و سبی أهلک کالعبید، و صفدوا فی الحدید، فوق اقتاب المطیات، تلفح وجوههم حر الهاجرات،

یساقون فی البراری و الفلوات، أیدیهم مغلولة الی الأعناق یطاف بهم فی الأسواق.(1)

و شمر بر روی سینه‏ات نشسته بود. شمشیرش را بر گودی زیر گلوی تو فرو برده و گیرنده‏ی محاسنت با دستش بود و سر تو را با شمشیرش می‏برید. در آن حال آرامش داشتی و نفسهایت آرام شده بود. سرت بر نیزه بلند شد و خانواده‏ات چون بندگان اسیر شدند و در آهنها غل و زنجیر گردیدند، بالای پالان‏های چهار پایان چهره‏هایشان از گرمای ظهر تابستان می‏سوخت و در بیابانها و دشتهای پهناور پیش برده می‏شدند دستهایشان به گردنهایشان آویخته در بازارها گردانیده می‏شدند.


1) بحار الانوار، ج 98، ص 332.