جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شوق مهدى‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

بسم اللّه الرحمن الرحیم منت خداى را عزوجل که نخست خلیفه به جهت خلق تعیین فرمود. پس خلق خلیفه نمود. وجود امام معصوم را نبیا کان او وصیا سبب بود. آسمان و زمین ساخت و هستى او را ظاهرا کان او خفیا وسیله ثبات عالم بالا و پائین قرار داد. تا آن که قالب جمله عالم را به منزله جان شد، و مجمع تن‏هاى بنى ادم را به جاى روان. افلاک و انجم به جهت او دائر، و زمین و زمان را براى او ساکن و سایر.

خضرت و طراوت در باغ جهان به میامن الطاف او سارى، و آب حیات در نهر دهر به برکات انفاس او جارى. چمن جهان به سرو قد و گل روى او مزین، و انجمن جهانیان به شمع جمال و آفتاب بى‏زوال او روشن. اگر یک دم در روى زمین نباشد سلسله زمان از هم بپاشد، و اگر یک نفس زمان از او خالى بماند، زمین اهلش را فرو برد.

و درود نامعدود بر روان یک یک از خلفاى حق و ائمه هدى خصوصا نبینا و عترته الاوصیاء و لاسیما المهدى الهادى صاحب عصرنا و امام زماننا.

چنین گوید مؤلف این کلمات و ناظم این ابیات محسن بن مرتضى الملقب به فیض که مرا در عنفوان شباب، شور محبت امام زمان و بقیه خلفاى رحمان قائم عترت و مهدى امت سلام اللّه علیه و على آبائه در سر افتاد و شوقى عظیم به لقاى کریم او در دل پدید آمد.

نه تن را به مقصود راهى و نه جان را از صبر پناهى. به خاطر رسید که کاش کلمه‏اى چند موزون در وصف اشتیاق بودى، و مضمونى چند منظوم در شرح فراق رو نمودى، تا گاهى به انشاد آن زنگ غبار از دل زدودى.

پس در اشعار فصحا گردیده شعرى که ناخنى بر دل زند و تأثیرى در نفس کند نیافت، مگر بیتى از غزل‏هاى حافظ شیرازى قدس سره که بعضى مناسب مطلوب بود، و بعضى به صرفى از معنى با تصرفى در لفظ مناسب مى‏توانست شد، با آن که در بلاغت و فصاحت مرتبه قصوى و در حسن و ملاحت رتبه علیا و در شیوع و شهرت به حدى رسیده که در بلاد عالم سایر و بر السنه بنى آدم دایر بود.

و بالجمله شرایط تضمین و اقتباس در او (آن) به کمال بود و با هر کلامى که آمیخته مى‏شد آن را نهایت زینت و کمال جمال مى‏افزود.

با خود اندیشیدم که از نتایج افکار خود سخنى چند شکسته بسته فراهم آورم و با آن جواهر ناسفته على وجه التضمین و الاقتباس بیامیزم تا این را از آن زینتى من حیث الصورة و آن را از این رتبتى من حیث المعنى حاصل گردد.

شاید که در این ترکیب و تألیف شرح درد دل خود کما ینبغى درج توان کرد و قصه سوز جان کما هو حقه بیان توانم نمود، و به وسیله انشاد آن داد این غم جانکاه توان داد.

با آنکه در صناعت شعر بى‏بضاعت و از فن شاعرى بى‏خبر بودم، در این امر خوض نمودم به اعتماد تأیید روح القدس، بنابر حدیثى که از اهل بیت علیهم السلام وارد است که: «هیچ گوینده‏اى بیت شعرى در حق ما نگوید الا آنکه مؤید گردد به روح القدس».

بحمد اللّه همچنان که در خاطر خطور کرده بود به ظهور آمد. امید که لب تشنگان وادى وصال آن زلال چشمه خلافت و ولایت و سرگشتگان بادیه فراق آن خورشید سپهر امامت و هدایت از آن منتفع و بهرور گردند، و ناظم را به دعاى خیر یاد آورند.

و چون بناى این اشعار بر اظهار شوق آن حضرت است سزد که موسوم به «شوق المهدى» گردد، و چون مقرر است که دواوین غزلیات را مصدّر به قصاید سازند، قبل از شروع در غزلیات سه قصیده که مناسب مقام است ایراد کرده مى‏شود، و اللّه المستعان(1)


1) این سه قصیده را چون مفصل بود در پایان کتاب آوردیم.