این بصیرت، چنان عزم نافذى به آنان مى بخشد که هیچ تردید و دو دلى در آن راه ندارد. تعبیر از این عزم به «اخگر و پاره آتش» (الجمر)، تعبیرى با شکوه و حکایتگر است. «اخگر» مادام که ملتهب و فروزان است، نفوذ مى کند و مى درد و «پاره آتش»، دلپسندترین تعبیرى است که در باب نفوذ عزم مى شناسیم. ما نمى دانیم که خداى تعالى، در روح وجان جوانان طالقان چه گنجینه هایى از هشیارى، یقین، عزم و نیرو قرار داده است! تعابیر وارد در این روایت، تعابیر غیرمأنوسى است. انگار که سخن از آنان، سخن از روى وَجْد وشیفتگى است:
«زُبر الحدید کالمصابیح، کأنَّ فى قلوبهم القنادیل، اشدُّ من الْجَمْر، رُهبانٌ باللیل، لیوثٌ بالنهار»؛ «[آنان] پاره هاى آهن اند، چون چراغ اند، انگار در دل هایشان قندیل هایى روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب و شیران روز».
گویا روایت از تمام توانایى هاى لغت، سود جسته تا امکان تعبیر از آگاهى، بصیرت، نیرومندى و عزم نافذ این جوانان را بیان کند.