در احادیث اسلامى که بیشتر از طریق شیعه رسیده است، تصریح شده که نجات دهنده دنیا، محمد المهدى یگانه فرزند امام عسکرى است که به طرزى خاص و به طور پنهانى متولد مىگردد، غیبتى طولانى خواهد داشت. آنقدر غیبتش به طول مىانجامد که مردم مىگویند: چه حکمتى در غیبت او هست؟ کجا رفته که باز نمىگردد، و آیا زنده است یا مرده؟ این معنى در روایات پیش از ولادت او منعکس بوده است، و از بیشتر امامان و شخص پیامبر نقل شده است! اکنون باید دید راستى چرا امام که رهبر جامعه و پیشواى خلق است از نظرها غائب شده است؟ چرا غیبتش تا این حد طول کشیده است، و تا کى ادامه خواهد داشت؟
براى پاسخ به این سئوال یعنى «فلسفه غیبت» یا «راز غیبت» باید در نظر داشت که خداى جهان از روز نخست، براى هدایت بشر، افرادى نمونه و برگزیده که از لحاظ جسم و جان و تعلیم و تربیت و اصالت خانوادگى و وراثت صحیح، در سطحى بسیار عالى قرار داشتند به نام «پیامبران» برانگیخت، و آنها که بهترین انسان عصر خویش و فرد تکامل یافته بودند، در سایه نیروى مافوق بشرى و استعداد و لیاقت ذاتى خود، آمدند تا کاروان سرگردان بشر را به راه راست سعادت و نیکبختى و کمالات شایسته انسانى راهنمایى کنند، و از رفتارى که بر خلاف مسیر حکم عقل و وجدان بیدار آدمى است، باز دارند.
ولى بشر که همیشه در صحنه تصادم عقل و غرایز، جانب غریزه را مىگیرد، و خود را نسبت به عقل و وجدان بیگانه مىانگارد، واکنش نامطلوبى نشان داد، و با پیامبران خدا یعنى خیرخواهان اجتماع، به طرزى بسیار زشت درافتاد. آنها را ریشخند نمودند و آزار دادند، یا
از شهر بیرون کردند، و بسیارى را به قتل رساندند، و از کار ناهنجار خود خشنود هم بودند! با اینکه عکس العمل قوم در برابر انبیاء و نمایندگان خدا نامطلوب بود، پروردگار مهربان نعمت وجود پیامبران را از مردم کم رشد و حق ناشناس دریغ نداشت، تا نوبت به آخرین پیامبر و بزرگترین آنها حضرت محمد بن عبد اللّه صلى اللّه علیه و آله رسید.
به اعتقاد جامعه شیعه، پس از آن نیز نمایندگان خدا با تغییر اسم به نام «امام» تعیین شدند، تا در سایه تکامل عقلى و سلامتى جسمى و قدرت فکر و اراده و اندیشه خویش و جنبه خاصى که در انبیاء هم وجود داشته و همان نیز فصل ممیّز و حد فاصل میان آنها و سایر افراد بشر بوده است، یعنى عصمت به نیازهاى جامعه انسانى پاسخ مثبت بدهند، و نگذارند که از خداى خالق فاصله بگیرند، و دچار انحطاط اخلاقى گردند.
ولى بشر نالایق و اسیر غرائز نسبت به امامان عالى مقام نیز همان رفتارى را پیش گرفتند که درباره نوح و ابراهیم و هود و صالح و موسى و عیسى و محمد (ص) معمول داشتند، تا نوبت به آخرین برگزیده خدا، امام زمان حجت بن الحسن العسکرى (ع) رسید.
مطابق روایات شیعه، معتمد عباسى خلیفه وقت چون از وجود تنها پسر امام عسکرى آگاه شد، در صدد نابودى او برآمد. زیرا در روایات اسلامى رسیده بود که مهدى موعود، قیام مىکند و کلیه دولتهاى باطل را برانداخته و خود دولت دودمان پیامبر را تأسیس خواهد کرد. دولتى که تا پایان روزگار دوام خواهد داشت. سراسر گیتى را به زیر فرمان مىآورد، و جباران عالم را نابود مىسازد. چون چنین وضعى پیش آمد، خداوند به منظور حفظ جان او یعنى آخرین رهبرى که براى انسانها تعیین فرموده و منظور داشته بود، صلاح در آن دید که او را از نظرها غائب گرداند، و براى کار اساسىترى محفوظ بدارد.
بنابراین غیبت او یک امر لازم و ضرورى، و ناشى از ناسپاسى خود مردم بود. اگر مردم عکس العمل مطلوبى نشان مىدادند، مسئله «غیبت» به هیچ وجه پیش نمىآمد، و معنى نداشت! غیبت با منصب امامت و رهبرى سازگار نبود، ولى چه باید کرد که مردم خود باعث آن بودند، و موجب شدند که آخرین پیشواى خود را قرنها از دست بدهند! فیض در ضمن اشعار «شوق مهدى» علل و موجبات غیبت را در موارد متعدد شرح مىدهد. شرحى منطقى و شاعرانه و عالمانه!
بدینگونه غیبت آخرین رهبر الهى پیشآمد کرد، و مادام که بشر دست از عمل زشت خود بر ندارد، و قدر شناس نشود، و براى پذیرش او آمادگى پیدا نکند، نخواهد آمد و ظهور نخواهد کرد. به عبارت دیگر تا تقاضا براى آمدن او عمومى نشود، خدا نعمت وجود او را عرضه نمىدارد، چون باز نتیجه مطلوب به دست نمىآید! وضع امروز جامعه دنیا نشان مىدهد که کمکم مردم از همه چیز سرخورده و سیر مىشوند، و دنبال چیز تازهاى که با آنچه هست فرق داشته باشد، مىگردند. همه جا وضع یکنواخت تمدن صورى و مادى، زندگى خشک و بىروح ماشینى، قوانین مولود فکر نارساى بشر، سلطه زورمندان و قدرتهاى مخرب استعمارى در گوشه و کنار دنیا، زمینه را براى انفجار و جنبش جهانى فراهم مىسازد. زیرا همه دنبال فضائى باز و افقى روشن مىگردند. تا در سایه قدرت و حکومت و قانونى بالاتر از آنچه هست، با آرامش و آسایش و آزادى و برابرى و برادرى، زندگى کنند. زندگى توأم با خوشى و لذت و سلامتى.
زندگى آرام و بدون دلهره، زندگى براى همه، سیاه و سفید، سرخ و زرد و مرد و زن، پیر و جوان، و خرد و کلان در سایه امنیت مطلق و عدالت اجتماعى و صلح جهانى! اینجاست که به یاد لسان الغیب شیراز و خطاب به آن حضرت باید عرض کنم:
از دست غیبت تو شکایت نمىکنم
تا نیست غیبتى نبود لذت حضور!