آن اندازه در أحادیثِ نبیِّ أکرم – صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه – و روایاتِ أئمّه أهلالبیت
– علیهمالسّلام – درباره حضرتِ مَهدی – عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فی فَرَجِهِ الشَّریف – سخن رفته است که هیچ جایِ شَکّ و تردیدی در حقِّ مَهدی – عَلَیهالسّلام – و مَهدویّتِ إسلامی نمیمانَد. در یک شمارش، چهارصد حدیثِ نَبَوی از طُرُقِِ أهلِ تسنّن و بیش از ششهزار روایت از مجموعِ طُرُقِ شیعه و سُنّی درباره حضرتِ مَهدی – علیهالسّلام – إحصا گردیده که رقمی غیرِعادی است و در بسیاری از دیگر مسائلِ إسلامیِ معروف و قریب به بداهت چُنین رقمی دیده نمیشود.(1)
چُنان که شیخِ بزرگوار، مُفید – أَعلَی اللّهُ مَقامَهُ الشَّریف -، خاطرنشان فرموده است، روایاتِ گُواه بر وجودِ إمامِ غائب – علیهالسَّلام – چَندان مستحکم است که اگر کسی مُنکرِ آنها شود باید همه روایاتِ مربوط به شریعتِ إسلامی را إنکار کُنَد.(2)
بدینسان و به سببِ همداستانیِ مُسلمانان بر ظُهور و خُروجِ آن حضرت – علیهالسّلام – است که این أمر را از ضروریّاتِ دینِ مُبین إسلام قَلَم دادهاند؛ چُنان که از شیخ بهاءالدّینِ عامِلی – قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ العَزیز -، مشهور به شیخ بهائی (درگذشته به سالِ 1030 ه. ق.)، پرسش شده که آیا خُروجِ مَهدیِ مُنتَظَر به طورِ مُطْلَق از ضَروریّات به شمار میروَد و إنکارش موجبِ اِرتداد است؟ شیخ – قُدِّسَ سِرُّه – نیز پاسخ داده که این أمر از ضروریّات و إنکارِ آن کُفر است.(3)
شماری از عالمانِ أهلِ تسنّن نیز تصریح کردهاند أحادیثِ مَهدویّت در قالبِ روایاتِ متعدّد از صحابه و تابعان و پسینیانشان نقل گردیده و بر سرِ هم موجبِ «عِلْمِ قَطْعی» است، بدانسان که إیمان به ظهورِ مَهدی – علیهالسّلام – را واجب و از أجزاءِ عقائِد رسمیِ أَهلِ سنّت و جماعت ساخته است.(4)
در پارهای از منابعِ أهلِ تسنّن از حضرتِ رسولِ أکرم – صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه – روایت گردیده است که فرمودند: «مَن أَنْکَرَ خُروجَ المَهدیِّ فَقَدْ کَفَرَ» (یعنی: هرکس خُروجِ مَهدی را إنکار کُنَد کافر شده)؛ و به لفظِ دیگر: «مَنْ کَذَّبَ بِالمَهدیِّ فَقَد کَفَرَ»
(یعنی: هرکس مَهدی را دروغ شمُرَد کافر شده).(5)
شواهدِ تاریخیِ متعدّد و گزارشهائی که از برخی گفتارهایِ صدرِ إسلام بازمانده است، نشان میدهد که مقوله مَهدویّت تا چه اندازه نزدِ صحابه و تابِعان مُسَلَّم و تردیدناپذیر بوده.(6)
بطَبْع، با رواجِ کتابتِ حدیث میانِ أهلِ تسنّن، این معنا و أحادیثِ مربوط به آن در جوامع و کتابهایِ حدیثی نیز ثبت و ضبط گردید.
نمونه را، یکی از حدیثنامههایِ أهلِ تسنّن که حدیثِ مَهدی – علیهالسّلام – و مَهدویّت در آن هست(7)، حدیثنامه بُخاری است و مؤلّفِ این حدیثنامه، یعنی محمّد بن إسماعیلِ بُخاری، معاصرِ إمامِ جواد و إمامِ هادی و إمامِ عسکری – علیهمالسّلام -، بوده و در زمانی حدیثنامه خود را نوشته که هنوز إمام مَهدی – علیهالسّلام – ولادت نیافته بود.(8)
رواجِ أحادیث و اندیشه مَهدویّت در میانِ شیعه هم که شاید حاجت به یادآوری نداشته باشد. میزانِ طرح و بحثِ دائمیِ این اندیشه و أحادیث، از جمیع کُتُبی که به حدیث و تاریخ و فِرَقِ شیعه پرداختهاند، هویداست.
قابلِ توجّه است که این میزانِ نشر و رواجِ أخبارِ مَهدوی، در حالی است که أئمّه أهلالبیت – علیهمالسّلام – بخاطرِ پارهای تنگناهایِ سیاسی و اجتماعی با اِحتیاط و تحفّظِ لازم به طرحِ موضوعِ مَهدویّت میپرداختند و بناچار میبایست حرکتی انجام نگیرد که زمینه تعرّضِ حکومتی یا هرگونه سوءِ قصد به این جانشینِ شایسته إمامِ یازدهم – علیهالسّلام – فراهم آید.(9)
پس از وفاتِ هریک از أئمّه أهلِبیت – علیهمالسّلام -، اشتباه و یا سوءِاستفاده از أحادیث و مفاهیمِ مَهدویّت، شماری از شیعیان را به سویِ پنداری نادرست و یا مُدَّعیانی دروغین میکشانْد و انشعاب و افتراقی کوچک یا بزرگ در بَدَنه جامعه
شیعی پدید میآورْد. این أمر خود بر خُطورتِ موضوعِ مَهدویّت میافزود و طبیعی بود که أئمّه – علیهمالسّلام – و یارانِ دانا و دانشورشان در راهِ تبیینِ هرچه بیشترِ شخصیّتِ حضرتِ مَهدی – علیهالسّلام – بیشتر بکوشند و بدینسان بیش از پیش و با حسّاسیّتِ فراوان از مَهدویّتهایِ دروغین و ادّعائی و پندارهایِ باطل پرده برگیرند.(10)
وقوعِ ناگزیرِ غَیبت، اگر با تمهیدات و زمینهچینیِ فرهنگی و شناختیِ کافی همراه نمیبود، میتوانست جامعه شیعیِ خوگر به «حُضور» را، بکُلّی متزلزل و نابود کُنَد.
غَیبتِ صُغری در درازنایِ تقریبًا هفتاد سالهاش، أمّت را از تجربه پیوندِ مُستَمِرّ و نیمهمُستقیم با إمامِ دوازدهم – علیهالسّلام – برخوردار ساخت و وجودِ عینیِ او را برایِ نسلهائی از أمّت ملموس گردانید و خبرِ حضورِ وی را به نحوی تردیدناپذیر مُسَجَّل کرد؛ وجودی بیرون از ساحتِ منقولات و مأثورات و حضوری مؤثِّر و راهگشا که إمکانِ پُرسش و پاسخ و داد و ستد با آن حضرت را ممکن میساخت.(11)
أهمّیّتِ تبیینِ پُرسمانِ غَیبت و تثبیتِ عقیده به إمامِ دوازدهم – علیهالسّلام -، باعث آمد که یکی از أرکانِ أصلیِ فعّالیّتِ نائبانِ چهارگانه روزگارِ غَیبتِ صُغری، رفعِ شکّ و تردید و پاسخگفتن به پُرسشها و إبهامها در بابِ آن حضرت باشد. در همین راستا خودِ إمام – علیهالسّلام – نیز گاه إرشادات و بیاناتی فرمودهاند؛ چُنان که در میانِ توقیعاتی که هم اکنون از آن حضرت دردست هست برخی در پیوند با همین موضوع است.(12)
گُزارشهایِ مورِّخان و متکلِّمان و مِلَلونِحَلْنگاران نشان میدهد أکثرِ قریب به اتّفاقِ انشعاباتی که پس از درگذشتِ إمامِ عسکری – علیهالسّلام – در میانِ شیعیان پدید آمد، بزودی نابود و ناپدید شد و تنها مذهبِ شیعی که توانست حضورِ خود را در مرکزِ خلافتِ مسلمانان حفظ کُنَد و با أکثریّتِ قاطع به حیاتِ دینی و فرهنگیاش
إدامه دهد، همین تشیّعِ دوازدهإمامیِ کنونی بود که به پیشوائیِ فرزندِ إمامِ عسکری – علیهالسّلام -، یعنی: حضرتِ حجّة بن الحَسَن – علیهماالسّلام -، قائل بوده و هست. این نشانگرِ آن است که إقداماتِ صورتگرفته و مُقَدَّماتی که از پیش برایِ چُنین تحوّلِ عظیمی ترتیب داده شده بود، کامیاب بوده و از گرفتاریِ أکثریّتِ شیعه در وادیِ تفرقه و انشعابهایِ مُخَرِّب جلوگیری کرده است.(13) با اینهمه، پیگرفتنِ این راه و تحکیم و تبیینِ عقائدِ شیعه در این باب همچُنان خطیر و ضَرور بود.
عالمانِ شیعه از همان آغازِ روزگارِ غَیبت به تبیینِ مکتوبِ این حقیقتِ دینی اهتمام کردند و کوشیدند در نوشتارهایِ خویش شبههها و حیرتهایِ زاده در پیرامونِ غَیبت را پاسخ بگویند و بزدایند. در این راستا، در سدههایِ نخستین غالبًا از سه «أسلوبِ نگرشی نگارشی»یِ ویژه بهره بُردند:
1. أُسلوبِ محدِّثنانه متّکی بر أخبار و آثار:
در این شیوه نُصوص و مَرویّاتِ واردشده در بابِ غَیبت و باور به آن، گِردآوری میشد و تَواتُرِ این معنا – به نحوی که هیچ إنکاری را برنتابَد و طُرُقِ روائی آن از شیعه و سنّی فرا دید آید – خاطرنشان میگردید.
شُیوخِ بزرگوار، کُلینی و نُعمانی و صَدوق، «غَیبتْنامه»هایِ خود را در همین قالب به قَلَم آوردند. عالمانِ سُنّی هم بدین روش کتابها و رسالههائی درباره مَهدویّت نگاشتند.
2. أُسلوبِ متکلِّمانه متّکی بر اندیشه و استدلال:
در این شیوه با أدلّه عقلی و استدلال درباره رَوائیِ غَیبت و عدمِ مُنافاتِ آن با أصولِ پذیرفته و فُروعِ ثابتِ دینی گفتگو میشود و شبهات و تشکیکات را از این طریق پاسخ میگویند.
صدها متکلِّمِ بزرگِ شیعه، کسانی چون ابنِقِبَه رازی و أبوسهلِ نوبختی و شیخِ
مُفید و سیّدِ مرتضی و دیگران و…، از این مَنظَر درباره غَیبتِ إمامِ زمان – علیهالسّلام – قَلَمفرسائی کردهاند.
3. أسلوبِ جَمع بینِ حدیث و کلام:
در این شیوه بینِ دو روشِ پیشگفته جَمع میکنند؛ هم أدلّه و مناقشاتِ عقلی را یاد میکنند و هم آثار و أخبار را.
شیخ علیّ بن بابویهِ قمی، پدرِ صَدوق، در کتابِ الإِمامَة و التَّبْصِرَة مِن الحَیْرة، و شیخِ طوسی در الغَیبة، در این مَسلَک سُلوک نمودهاند.
البتّه باید دانست سُلوک در هریک از دو مَسلَکِ پیشگفته نیز به معنایِ بیگانگی و بیبهرگی از مَسلَکِ دیگر نبوده و نیست. نَظَر، به صبغه غالبِ نگرش و نگارش است؛ ورنه، هم مُحَدِّثان در نگارشهایِ خویش استدلالاتِ متکلِّمانه آوردهاند، و هم متکلِّمان به أحادیث و أخبار استناد کردهاند.(14)
أحادیثِ مَهدویّت که در حَدیثْنامههایِ شیعی و سُنّی نقل گردیده است – مانندِ أحادیثِ بسیاری از دیگر مباحثِ إسلامی – (به اعتبارِ متن و سَنَد) شاملِ أنواعِ مختلفِ حدیث میشود. در میانِ آنها هم حدیثِ صحیحِ مُتَّفَقٌ علیه هست، و هم حَسَن و هم ضعیف.(15)
پس جُزئیّاتِ همه این أحادیث به یک اندازه قابلِ استناد نیست. به عنوانِ مثال، در پارهای از جُزئیّاتِ أحوالِ پس از ظُهور، ای بسا أحادیث مختلف باشند و لزومًا نتوان در بابِ برخی از کیفیّات با قطع و یقین نظر داد. ولی کُلّیّاتِ بحثِ مَهدویّت و غَیبت و ظُهور، مُسَلَّم و تردیدْناپذیر است. این کُلّیّات از أحادیثِ صحیحِ قطعی، و نیز «قدرِ مشترکِ أحادیث» که موردِ تَواتُرِ مَعنوی است(16)، مُستَفاد میگردد.
در بسیاری از دیگر مَعانیِ دینی نیز – خواه اعتقادی و خواه عَمَلی -، بدین حال
بازمیخوریم که أصلِ معنا موردِ قطع و یقین و اتّفاقِ آراء است ولی در بابِ جُزئیّاتِ آن آراء و وُجوهِ مختلفی مطرح شده و بابِ داوری و اجتهاد مفتوح مانده. نمونه را، «مَعاد» از شالودههایِ عقیدتیِ إِسلامی است و مَراتب و لَوازمِ آن – مانندِ «حِساب» و «میزان» و «صِراط» و «بهشت» و «دوزخ» – همه قطعی و مُستَدَلّ به آیات و أحادیثِ مُتَواتِر میباشد؛ لیک در تفاصیلِ کیفیّات و جُزئیّاتِ آن اختلاف هست و بعضِ جُزئیّاتی هم که در پارهای از روایات آمده است، از حیثِ وضوح و ثبوت و قاطعیّت چون کُلّیّاتِ پیشگفته نیست. ازینرو، إنسانِ مسلمان با قطع و یقین به مواردی چون کلّیّاتِ پیشگفته إیمان میآورَد و آنها را از ضروریّات قلمداد میکُنَد، لیک در پارهای جُزئیّات و کیفیّات بابِ اختلاف و أحیانًا مناقشه را مفتوح میدانَد و این اختلاف نیز، به خودیِ خود، لطمهای به إیمانِ مسلمان نمیزَنَد.(17)
در مسأله مَهدیِّ مُنْتَظَر – علیه الصّلاة و السّلام – نیز چُنین است. کلّیّت و أصلِ آن موردِ إجماع و اِتّفاقِ جمیعِ مسلمانان است و حتّی کثیری از جُزئیّاتِ آن موردِ اِتّفاقِ مذهبِ شیعه إمامی – أَعلَی اللّهُ کَلِمَتَهُ العالیة – است؛ لیک در پارهای از کیفیّات مربوط به خصوصیّاتِ ظهور و حکومت و مدّتِ بقاء، جایِ اختلاف هست که چاره آن دقّتِ نقّادانهتر در متن و سَنَدِ أخبار و أحادیثِ مربوط به این جُزئیّات است و ای بسا مکشوف شدنِ برخی از آنها نیز به پس از ظُهورِ إمام – عَجَّلَ اللّهُ تعالی فی ظُهورِهِ الشَّریف – موکول شود. پیداست که مکتوم یا موردِ اختلاف ماندنِ این جُزئیّات، به أصلِ موضوع و نَفْسِ عقیده و إیمانِ مسلمان گَزَندی نمیرَسانَد.(18)
عَلائمی از برایِ ظُهورِ إمامِ عصر – عَجَّلَ اللّهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف – در روایاتِ متعدّد یاد شده. روایتهایِ برخی از عَلائم از حیثِ سَنَد قویتر و بطَبْعْ قابلِاعتمادترند و روایتهایِ برخی از عَلائم بدان قوّت نیستند، و از این رویْ، هَمْچَندِ دسته نخست نمیتوان بر آنها تکیه کرد.(19)
نکته مهمّی که باید به یاد داشت، این است که پارهای از أخبارِ مربوط به رخدادهایِ عظیمِ آینده بشر، خالی از نِکات و مضامینی شگفتانگیز نیست. برخی ظاهربینان که میانِ «عقل» و «عادت» خَلْط میکنند، به مَحضِ برخورد به آنچه «عادی» نباشد، آن را غیرِ معقول و خِرَدناپذیر میشمرند و نامِ این سهلانگاری و بیدقّتی خود را نیز «نقدِ عقلی»یِ أخبار میگذارَند. این در حالی است که آنچه ایشان مخالفِ عقل خواندهاند، معمولًا نه با «مُسَلَّماتِ عقلیّه» ناسازگارست و نه به «مُحالاتِ عقلیّه» میانجامد، بلکه تنها با عُرف و عادت اختلاف دارد؛ عقل این أُمور را در بُقعه «إمکان» مینهَد و مادام که بر امتناعِ وُقوعشان «بُرهان» إقامه نشود، از ممکن بودنِ آنها شانه تهی نمیکُنَد. اگر هم صحّتِ صدورِ خَبَر از «مُخْبِرِ صادق» ثابت گردد، چون صِدقِ قولِ مُخْبِرِ صادِق را عقل – در علمِ کلام، با أدلّه عقلی – تأیید کرده است، به وقوعِ این مُمکِنات یقین میکُنَد. پس اگر غَرائبِ مذکور در پیشگوئیها، با «مُسلَّماتِ عقلی» منافات نداشته باشد و به «مُحالِ عقلی» نینجامد، همچُنان در بُقعه «إمکان» است، و اگر معلوم گردد که آن پیشگوئی از «مُخْبِرِ صادق» است، عقل نیز بالتَّبَع بر آن صحّه میگذارَد.(20)
«إیمان به غیب» هم که دین از إنسانها مُطالبه میکُنَد، درست در همین ساحت است؛ نه خَستو شدن به «مُحالاتِ عقلی» و ستیز با «مُسَلَّماتِ عقلی» – که «دین» خود برایِ نفیِ آن مُحالات و تثبیتِ این مُسَلَّمات آمده و حافظِ «عقل» و تهذیبگرِ مَناهج و مَسالکِ آن است.
در عینِ آگاهی از این نِکات که: أوّلًا، غَرابتِ محتوایِ حدیث به معنایِ مُخالفتِ آن با عقل نیست؛ و ثانیًا، ضعفِ سَنَدِ یک حدیث نیز لزومًا به معنایِ مردود و سُست و غیرِ قابلِاعتنا بودنِ محتوایِ آن نمیشود، باید بدین معنایِ مهم نیز مُتَفَطِّن بود که: در معارفِ اعتقادی، چون به عِلْم و قَطْع نیاز هست، خبرِ مُتَواتِر و یا خبری
که شواهدِ قطعی بر صحّتِ آن هست، ملاک قرار میگیرد، و خبرِ واحدی که فاقدِ این خصوصیّات است، در معارفِ اعتقادی حُجَّت نیست.(21)
البتّه قبولِ پارهای از آنچه در بعضِ روایاتِ مربوط به إمامِ زمان – علیهالسّلام – و قیامِ آن حضرت آمده است، برایِ أذهانِ مردمانِ روزگارانِ پیش دشوارتر بود تا امروز. در روایات از توانائیهایِ خارِقالعاده شخصِ إمامِ زمان – علیهالسّلام – و گروهی از یارانشان در زمینههایِ اطّلاعْرسانی و نظامی سخن رفته است، که ذهنِ امروزیِ آشنا به پیشرفتِ روزافزونِ فنّاوریهایِ صوتی و تصویری و…، آنها را بآسانی میتوانَد پذیرفت. إنسانِ امروزی که با پوست و گوشت و استخوانش، اطّلاعْرسانیِ دقیق و سریع را در أقصا نِقاطِ جهان لَمس کرده است، در بابِ اینگونه أخبار کمتر به إنکار و استبعاد میگراید.(22)
به هر رویْ، در نظر داشتنِ آن مبانی و معانی، از یکسو، و توجّه به حدود و ثُغورِ «قطعی» و «تردیدپذیر» در قلمروِ نقلیّات، از سویِ دیگر، ما را در مواجهه با عمومِ أحادیث، بویژه أحادیثِ مشتمل بر پیشگوئیهایِ شگفتانگیز، از إفراط و تفریط مصون میسازد.
نمونه این مباحث، کیفیّاتِ مذکور در بابِ «دَجّال» است که در بابِ جُزئیّات و أوصافِ آن، جایِ بحث و گفتوگو هست.
موضوعِ آمدنِ دَجّال در آخِرالزَّمان و أوصاف و نشانههایِ او و درازگوشِ او، خاصِّ منقولات و مأثوراتِ شیعه نیست؛ بلکه بیش از آنچه در روایاتِ شیعه هست، از طُرُقِ أَهلِ تسنّن نقل گردیده؛ البتّه باید در فرصتِ مناسب أسناد و مدلولاتِ این روایات بدقّت موردِ تحقیق و بررسی قرار گیرد و درباره صحّت و سُقمِ آنها داوری شود تا بتوان آنچه صحیح و معتبرست برگرفت و الباقی را به کناری نهاد.(23)
برخی کسان، از مفاهیمِ رمزی و کِنائی در أخبارِ دَجّال سخن گفتهاند(24) که بطَبْعْ
پایِ تأویل را به عرصه فهمِ این أخبار میگُشاید. لیک باید در تأویلِ این أخبار – بسانِ دیگر عرصههایِ تأویلِ نُصوص – بغایتْ محتاط بود.
تطبیقِ دجّال و أوصاف و نشانههایِ او و درازگوشش، با برخی از اختراعاتِ کنونی و آینده، یا رئیسِ دولتی که مادّی و واجدِ دستگاهِ تبلیغاتیِ نیرومند باشد، چیزی نیست که بتوان بر آن اعتماد کرد.(25)
توجّه به این نِکات علیالخُصوص از برایِ وُعّاظ و مُبَلِّغان و أهلِ منبر ضرورت دارد؛ زیرا در این أبواب حتّی اگر صحّتِ متن و سَنَد و تفسیرِ حدیث نیز مُحرَز باشد، ای بسا نَفْسِ تردیدآفرینی و استبعادزائیِ آن در ذهنِ مخاطَب، و عدمِ آمادگیِ مُستَمِع برایِ توجّه به إمکانِ عقلیِ مُفادِ آن، مانعِ مَتینی برایِ نقلِ آن به شمار رَوَد.
پیشوایانِ دین به ما آموختهاند که در تحدیث، حدودِ فهم و توانائیهایِ ذهنی و معرفتیِ مخاطَب را ملحوظ کنیم؛ حتّی اگر سخنی حق است ولی ذهن و خردِ مُخاطَب، استعداد یا گُنجائیِ پذیرشِ آن را ندارد و از سرِ جهل به تکذیبِ خدا و پیامبرش – صلّی اللّه علیه و آله – میپردازد، از بیانِ این سخن و نشرِ این حقیقت دم فروبندیم.(26)
متأسّفانه در این روزگار، نه فقط در بابِ این ظَرافتهایِ فوقالعاده، که درباره پارهای از آداب و هنجارهایِ کلّیتر و حتّی پیشِپااُفتاده نقلِ حدیث نیز، اینجا و آنجا، شاهدِ غفلت و إهمال هستیم.
به قولِ یکی از معاصران: پیشینیان برایِ أخذِ یک حدیث، رنجِ سفرهایِ مصر و شام و دیگر بلاد را بر خود هموار میکردند، و برایِ آن که حدیثی را غلط نخوانند و یا روایاتِ ضعیف را نقل نکنند، میبایست راههایِ هشتگانه تحمّل و تلقّیِ حدیث(27) را طی کنند؛ چه بسا همه کتاب را به طورِ سَماع و قِرائت با استاد بخوانند و بشنوند… و اگر کسانی این أصول و ضوابط را رعایت نمیکردند… دستِ کم نقل و
سخنشان در نظرِ أربابِ قلم و اندیشه و قبیله کلمه – که فنونِ این علم را میشناختند – وزنی نداشت. در مقابل، امروز، این مسأله پُرأهمّیّت موردِ کماعتنائی و فراموشی قرار گرفته و ای بسا حدیث، بدونِ توجّه به صحّت و سُقم و مأخذِ آن نوشته و خوانده میشود و معنا و مضمونش موردِ بحث و بررسی قرار میگیرد و گاه از این راه ابزارِ درازدستیِ فرهنگیِ دشمنانِ إسلام و مسلمین فراهم میشود.(28)
بعضِ معاصران گُمان کردهاند که در بابِ أحادیثِ مَهدویّت دقّت و حسّاسیّتِ حدیثْپِژوهانه لازم نیست زیرا هیچ «فعل» یا «تَرک» – و به تعبیر دیگر: ثمره محسوسِ عَمَلی – بر آنها مترتّب نیست! این گُمان، خیالی خام و فاقدِ دقّتِ محدِّثانه و متکلِّمانه است(29) که از جانبی، أَثَرِ عظیمِ «اندیشه» و «اعتقاد» را در «عَمَل» و رفتارهایِ کلّی و جُزئی و برنامهریزیهایِ حیاتیِ آدمی، مغفول نهاده، و از جانبِ دیگر، نفْسِ مُساهَمَتِ «باورها» را در سَعادت و شَقاوتِ نهائیِ إنسان ملحوظ نساخته.
التزام به «انتظار» – به عنوانِ یک برنامه پویا و پویائیآفرین در حیاتِ دینیِ آحادِ مسلمانان -، خود ناگزیر از دریافت و تصوّری روشن و معقول از مَهدویّت و غَیبت و ظهورِ حضرتِ مَهدی – عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف – است.
1) نگر: البرهان فی علاماتِ مَهدیِّ آخِرالزّمان [علیهالسّلام]، ص 33 (رساله آیةاللّهِ شهید سیّدمحمّدباقرِ صدر – قدّس سرّه -).
2) نگر: اندیشههایِ کلامیِ شیخِ مفید، ص 175.
3) نگر: اللّوامع الإلهیّة، ط. دفترِ تبلیغاتِ إسلامیِ حوزه علمیّه قم، ص 346 و 347 (هامش).
4) نگر: تُراثُنا، ش 32 و 33، صص 29 – 25 و 35 – 32 (از مقاله نقد الحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجلالی)؛ و: إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی، 315:2.
5) با اندکی تلخیص و تحریر از: إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی، 315:2.
6) از برایِ بعضِ این شواهد و گزارشها، نگر: گفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، صص 108 – 105.
7) در بابِ أحادیث مربوط به مَهدویّت در حدیثنامههایِ بُخاری و مُسلِم، نگر: تُراثُنا، ش 32 و 33، ص 14 و 15 (از مقاله نقد الحدیث: بین الاجتهاد و التَّقلید به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجلالی).
8) نگر: البُرهان فی علاماتِ مَهدیِّ آخِرالزّمان [علیهالسّلام]، ص 35 (رساله آیةاللّه شهید سیّدمحمّدباقرِ صدر – قدّس سرّه -).
9) نگر: البُرهان فی علاماتِ مَهدیِّ آخِرالزّمان [علیهالسّلام]، ص 34 (رساله شهید صدر – قدّس سرّه -).
10) سنج: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه علیهمالسّلام، رسولِ جعفریان، ص 575 و 576.
11) تفصیل را، درباره این رویه مهمّ و سازنده غَیبتِ صغری، نگر: البُرهان فی علاماتِ مَهدیِّ آخِرالزّمان [علیهالسّلام]، صص 38 – 35 (رساله شهید آیةاللّه سیّدمحمّدباقرِ صدر – قدّس سرّه -).
12) نگر: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه علیهمالسّلام، رسولِ جعفریان، ص 587 و 588.
13) نگر: همان، صص 574 – 571.
14) درباره این سه مسلک بهره بُردهام از: نظراتٌ فی تُراثِ الشّیخِ المُفید، الحُسینیّ الجلالیّ، ص 144 و 145.بیقین کتابهائی چون کتاب الحُجَّة فی إِبطاء القائِم علیهالسّلامِ محمّد بن بحرِ رُهْنی (نگر: معالم العلماء، ابنِ شهرآشوب، ط. نجف، ص 96)- که در همان روزگاران تألیف شده ولی متأسّفانه به دستِ ما نرسیده است -، اگر امروز در دست میبود، تصویرِ جامِعْتَری از این نهضتِ علمیِ دانشورانِ شیعه میتوانستیم ترسیم کرد و ای بسا مسالک و مباحثِ متنوّعْتری را پیشِ چشم داشتیم.
15) نگر: تراثنا، ش 32 و 33، ص 18 و صص 24 – 22 و ص 35 – 26. (از مقاله نقدالحدیث بین الاجتهاد و التّقلید از علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجلالی).البتّه باید توجّه داشت خوشبختانه «در بینِ این أحادیث، أحادیثِ عالیةالاسناد و أحادیثی که روایتِ آن موثّق و ممدوح باشند، زیاد است» (إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی، 306:2).
16) نگر: تُراثُنا، همان شماره، صص 35 – 25 و 38؛ و: إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی، 307:2.
17) سنج: تُراثُنا، همان شماره، ص 36 و 37.
18) نگر: همان، همان شماره، ص 37.
19) سنج: گفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 128 و 129.
20) سنج: تُراثُنا، ش 32 و 33، ص 47 – 45 (از مقاله نقدالحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجَلالی).از برایِ آگاهیِ بیشتر در بابِ نقدِ محتوائیِ حدیث با معیارِ عقلی (و حیطه و جوانبِ آن)، نگر: مرزبانِ وحی و خرد: یادنامه مرحومِ علّامه سیّدمحمّدحسینِ طباطبائی قُدِّسَ سِرّه، صص 626 – 616؛ و: پژوهشی در علمالحدیث، دکتر نادعلی عاشوریِ تلوکی، صص 207 – 203.
21) سنج: پژوهشی در علمالحدیث، دکتر نادعلی عاشوریِ تلوکی، ص 215 و 216.
22) سنج: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ أوّل و دوم، ص 76 و 77.
23) مَهدیِ موعود [علیهالسّلام]، علیِ دوانی، ص 968 و 969 (با تحریر و تصرّف).درباره دَجّال و نحوه مواجهه با أخبارِ مربوط به او و تحلیل و تفسیرِ آنها، نگر: طبعِ جدیدِ منتخبِ الأثر (سه جلدی)،3: 304 – 273؛ و: یکصد پُرسش و پاسخ پیرامونِ إمامِ زمان (عج)، رجالیِ تهرانی، ص 186.
24) مَهدیِ موعود [علیهالسّلام]، علیِ دوانی، ص 968 و 969 (با تحریر و تصرّف).درباره دَجّال و نحوه مواجهه با أخبارِ مربوط به او و تحلیل و تفسیرِ آنها، نگر: طبعِ جدیدِ منتخبِ الأثر (سه جلدی)، 3: 304 – 273؛ و: یکصد پُرسش و پاسخ پیرامونِ إمامِ زمان (عج)، رجالیِ تهرانی، ص 186.
25) نگر: پُرسش و پاسخ پیرامونِ إمام زمان (عج)، رجالیِ تهرانی، ص 186.52. نگر: مَهدیِ موعود [علیهالسّلام]، علیِ دوانی، ص 968 و 969.
26) شیخِ بزرگوار، ابنِ أبیزینبِ نُعمانی – رَضِیَ اللّهُ عَنْه -، در الغَیبه (ط. فارِس حَسّون کریم، ص 42) از رسولِ خدا – صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه – روایت میکند که فرمود: «لاتُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لا یَعْرِفُونَ؛ أَتُحِبُّونَ أَن یُکَذَّبَ اللّهُ و رَسُولُه؟!» (یعنی: مردمان را از آنچه نمیشناسند، حدیث مگوئید؛ آیا دوست دارید که خدا و رسولش را دروغْزَن شمارند؟!). همو در همان کتاب (ص 41) از أَمیرِمؤمنان – علیهالسّلام – روایت کرده است که فرمود: «أَتُحِبُّونَ أَن یُکَذَّبَ اللّهُ و رَسُولُه؟ حَدِّثُوا النّاسَ بِما یَعرِفُونَ وَ أَمْسِکُوا عَمّا یُنْکِرُون» (یعنی: آیا دوست دارید خدا و رسولش را دروغْزَن شمارند؟ مردمان را از آنچه میشناسند حدیث بگوئید و از آنچه نمیشناسند (/ إنکار میکنند) دست باز دارید).در این باره همچُنین، نگر:درایه فارسی (هدیّةالمحصِّلین)، حاجشیخ علیأکبرِ مُرَوِّجالإسلام (ره)، 1338 ه. ش.، صص 201 – 197.
27) مُراد از راههایِ هشتگانه فراگرفتن و نقلِ حدیث، سَماع و قِرائت و… است که در کُتُبِ دانشِ حدیث مورد بحث و تعریف قرار گرفته.نمونه را، نگر:علمِ حدیث و نقشِ آن در شناخت و تهذیبِ حدیث، زینالعابدینِ قُربانی، صص 227 – 223؛ و: درایه فارسی (هدیّةالمحصّلین)، علیأکبرِ مروّجالإسلام، صص 162 – 149.
28) نقل به تصرّف و تغییر از: علمِ حدیث و نقشِ آن در شناخت و تهذیبِ حدیث، زینالعابدینِ قُربانی، ص 15.
29) سنج: تُراثُنا، ش 32 و 33، ص 20 (از مقاله نقدالحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجلالی).