و بالاخره ثمره پدید آمدن چنان وضعی پدید آمدن محبت و همکاری است. انسانها به آن درجه از آگاهی می رسند که خیر آنها در سایه خیر همگان است. و بدبختی شان در سایه بدبختی دیگران.
بهنگامی که آدمی این رشد را پیدا کند که دریابد همه از یک اصل و نژادند، همه از یک پدر و مادر و باهم برادر و خواهرند دیگر دلیلی وجود ندارد که خود را از هم دور و جدا بدانند و یا بخواهند عقده دل برای هم بگشایند. سعی می کند زیر بازوی یک دیگر را بگیرند به هم مهر بورزند و باهم همکاری کنند.
بر اثر این محبت و همکاری ها چه بسیار از مشکلات و مسائلی که حل خواهند شد، چه بسیار شکم های گرسنه که سیر می شوند، چه بسیار از برهنگان که پوشانده می شوند و چه بسیار از آنها که بی مسکنند صاحب خانه و سکنائی می گردند.
مشکل امروز بشر کمبود مواد غذائی و پوشاکی و مصالح ساختمانی
نیست، بلکه کمبود محبت و عاطفه و همکاری مردم نسبت بیک دیگر است و این مساله در عصر ظهور و در دورنمائی که اسلام از آینده می دهد حل می گردد. و نیز بهنگامی که ارزش ها عوض شوند و در چارچوب خانه و مال و مسکن و تجمل نباشند در انسانها آن حرص و ولع نخواهد بود که برای بدست آوردن مزایای بیشتری بر یک دیگری سبقت بجویند. و یا همه آنچه را که موجود است برای خود کنز کنند.