بسمه تعالى
چاپ نخست «شوق مهدى» در اندک زمانى نایاب گردید. به طورى که شیفتگان کوى مهدى و دلباختگان آن وجود مقدس، همه جا در جستجوى آن بودند، و از هر کس سراغ آن را مىگرفتند. علت تأخیر چاپ دوم این بود که سرآغاز مقدمه سراینده آن، دانشمند بلند آوازه اسلام ملا محسن فیض کاشانى (قدس سره) و چند جمله از یک سطر از یک بیت در دو نسخه خطى که در دسترس ما بود، حذف شده بود، و به همین گونه نیز کتاب چاپ و منتشر شد.
در این مدت نسبتا طولانى در صدد بودیم تا به نسخه کاملى دست یابیم و نقیصه را ترمیم کنیم، و چاپ دوم بدون نقص و عیب در دسترس علاقمندان قرار گیرد. خوشبختانه سرانجام موارد حذف شده در چاپ نخست، از روى نسخه کاملى یادداشت گردید و در جاى خود نهاده شد.
در چاپ جدید براى مزید توضیح دو صفحه بر عنوان «اصطلاحات شعرى» اضافه شده است. همچنین بعضى از عناوین را که ممکن بود چشمگیر نباشد، در میان کادر قرار دادیم. علاوه بر این، کتاب را از آغاز تا انجام به دقت حک و اصلاح کردیم، و اینک بحمد اللّه «شوق مهدى» مانند چاپ اول همانطور مرغوب ولى با حروف زیباتر منتشر مىشود و در دسترس عموم قرار مىگیرد.
در اینجا چند نکته را لازم به ذکر مىدانیم تا خوانندگان پیش از آغاز مطالعه کتاب آن را به خاطر بسپارند:
1- همانطور که فیض خود در مقدمه و در خلال ابیات مىگوید وى دعوى شاعرى نداشته و مقام عالى علمى او نیز بالاتر از یک شاعر بوده است. با این وصف او شش دیوان شعر داشته است. بدینگونه دیوان غزلیات که دوباره چاپ شده است و در حدود پانصد صفحه است. دیوان قصائد و مراثى، شوق العشق، شوق الجمال، سلسبیل و تسنیم و شوق المهدى. او این اشعار را در مواقع بىکارى و به عنوان رفع خستگى و از باب تفنن مىگفته، نه این که یکى از کارهاى او را تشکیل مىداده است. ما نیز که «شوق مهدى» او را منتشر مىسازیم، نمىخواهیم مقام او را در شعر و شاعرى ارائه دهیم، بلکه خواستهایم وجد و حال و شور و شوق فیض را در خلال این ابیات و به نواى حافظ، نواى خوش لهجه غزلخوانش، که در هجران امام زمان (عج) تعبیه نموده است به اطلاع اهل دل برسانیم، بنا بر این مبادا بعضىها بر فیض خرده بگیرند که او شاعر نبوده یا ابیات شوق مهدى چنین و چنانست.
چو بشنوى سخن اهل دل مگو خطاست
سخنشناس نهاى جان من سخن اینجاست
2- درباره شخصیت حافظ شاید آنچه نوشتهایم، براى شناخت او در این مختصر که جاى تحقیق و استدلال نیست، کافى باشد، ولى چون در این کتاب فیض فقیه و دانشمند گرانقدر شیعه به تضمین غزلیات او پرداخته است شناخت بیشتر حافظ به موقع خواهد بود.
خواند میر که تاریخ فارسى مشهور خود «حبیب السیر» را در سال 929 هجرى قمرى به پایان رسانده است، ذیل شرح حال حافظ داستان مشهورى نقل مىکند که مورخان بعد از وى نقل کردهاند. مىنویسد: «وقتى تیمور لنگ شاه منصور مظفرى ممدوح حافظ را شکست داد و وارد شیراز شد، علماى شهر در صف مقدم در دروازه شیراز به پیشواز شاه ترکان آمده بودند. تیمور در میان علماء شخصى را دید که پوستین پوشیده و لباسش به سایر علما نمىبرد! پرسید این کیست که در صف علما جاى گرفته
است؟ گفتند: حافظ است. پرسید: حافظ شاعر معروف؟ گفتند: آرى! تیمور پیش آمد و با عتاب به حافظ گفت: ما در فتوحات خود سمرقند و بخارا را گرفته و پایتخت خود قرار دادیم، تو آن را با این سر و وضع و لباس به خال ابروى یک ترک شیرازى بخشیدى؟:
اگر آن ترک شیرازى به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ که از شرارت شاه ترکان که «سخن مدعیان مىشنید» بر جان خود بیمناک بود، گفت: همین بذل و بخششها بود که کار مرا به این فقر و فلاکت و سر و وضع و لباس کشانده است! تیمور تبسمى کرد و از تنبیه او درگذشت. به دنبال آن میرسید شریف علامه جرجانى استاد حافظ و دیگر اهل فضل شیراز را به سمرقند تبعید کرد.
باز «خواند میر» در حبیب السیر مىنویسد: «شاه شجاع مظفرى که خود اهل فضل و شعر و ادب بوده و قرآن را از حفظ داشته و نزد مولانا قوام الدین عبد اللّه استاد حافظ «مختصر» ابن حاجب را تحصیل مىکرد، پس از آنکه روى کار آمد، نسبت به حافظ بىمهر بود، وقتى حافظ در ایام سلطنت او غزلى به این مطلع سرود:
گر مسلمانى از اینست که حافظ دارد
واى اگر از پس امروز بود فردائى
و به اطلاع شاه شجاع رسید، گفت: معلوم مىشود حافظ در مسئله قیامت شک دارد که بدینگونه شعر گفته است! بعضى از مفتیان
نیز به تحریک شاه شجاع یا به واسطه حسادت به حافظ در صدد برآمدند فتوا بنویسند که حافظ درباره فرداى قیامت و روز محشر شک دارد و کافر شده است. در همان اوقات مولانا زین الدین ابو بکر تایبادى هراتى که از علماى عصر بود و در شیراز اقامت داشت راهى سفر حج بیت اللّه بود. حافظ نزد وى رفت و قصد بداندیشان را به آن عالم بزرگوار اطلاع داد. مولانا گفت: مناسب آنست که بیت دیگرى قبل از این بیت قرار دهى مشعر بر این معنى که فلان چنین
مىگفت تا به مقتضاى این که نقل کفر کفر نیست، از این تهمت نجات یابى.(1) خواجه نیز موضوع را بدینگونه تصحیح کرد و از خطر نجات یافت:
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه مىگفت
بر در میکدهاى با دف و نى ترسائى
گر مسلمانى از اینست که حافظ دارد
واى اگر از پس امروز بود فردائى
این داستان نیز حافظ شیراز را به عنوان دانشمندى در میان اهل علم شیراز و آشناى به مبانى علمى و دینى به ما معرفى مىکند. نه چنان که اکثر مردم تصور مىکنند وى رند خراباتى و زاهد طاماتى و دور از حریم دین و ایمان و آداب و اخلاق اسلامى بوده است.
ز شعر دلکش حافظ کسى بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن درى داند
تهران: على دوانى پنجم اسفند 1355
1) مولانا زین الدین ابو بکر تایبادى که امروز مرقدش در تایباد خراسان زیارتگاه است از بزرگان علما و عرفانى عامه بوده است. این رباعى نغز از اوست:گر منظر افلاک شود منزل تووز کوثر اگر سرشته باشد گل توگر مهر على نباشد اندر دل تومسکین تو و سعیهاى بىحاصل تو.