جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مهدی نزد اهل سنت و جماعت

زمان مطالعه: 10 دقیقه

عمده آن را از مُنْتَخَب الأَثَرِ علّامه صافی و مقدّمه علّامه خِرسان بر البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان «علیه السّلام» برگرفته‏ام.

روایتگرانِ أهلِ سنّت و جماعت، أحادیثِ مَهدی (عج) را روایت کرده و مُصَنِّفانشان این أحادیث را در جوامعِ حدیثشان ضبط کرده‏اند؛ کسانی چون أَحمَد(1) و أبوداود و ابنِ‏ماجَه و تِرمِذی و بُخاری و مُسلم و نَسائی و بَیْهَقی و ماوَردی و طَبَرانی و سَمْعانی و رویانی و عَبْدَری و حافظ عبدالعزیزِ عُکبَری – در تفسیرش – و ابنِ‏قُتَیْبَه – در غریب‏الحدیث – و ابن‏سری و ابن عَساکِر و دارَقُطْنی – در مسند سیّدة نساء العالمین فاطمة الزّهراء «علیها السّلام» – و کسائی – در المبتدا – و بَغَوی و ابنِ‏أَثیر و

ابن دیبعِ شیبانی و حاکم – در مستدرک – و ابنِ عبدالبّر – در الاستیعاب – و حافظ ابنِ مطیق و فرغانی و نمیری و مُناوی و ابنِ‏شیرویه دیْلمی و سِبْطِ بن جَوْزی و شارحِ مُعتَزِلی(2) و ابنِ صَبّاغِ مالِکی و حَموی و ابنِ‏مغازلیِ شافعی و موفّق بن أحمدِ خوارزمی و مُحِبّ‏الدّین طَبَری و شِبْلَنْجی و صَبّان و شیخ منصور علی ناصف و ابنِ أبی‏شیبه و ابنِ أبی‏حاتم و حسن بن سفیان و ابنِ منده و حمادِ رَواجِنی و أبوالحسن سحری و حربی و أبوبکر مقری و خطیب و أبوعَمْرو دانی و ابنِ‏خَلِّکان و قُرطُبی و ابنِ کثیر و نعیم بن حمّاد و ابنِ أَعْثَمِ کوفی و أبوالحسن آبُری و ابنِ حَجَرِ عَسقَلانی و مُحیی‏الدّین ابنِ عَرَبی و ابنِ‏طَلْحه شافعی و سَمْهودی و شَعْرانی و ابن‏العَرَبیِ مالِکی و أبویَعلی و ابنِ‏حَجَرِ هَیْتَمی(3) و ابنِ‏حیان و أبوالشّیخ و ثَعْلَبی و ابن‏الأزرق و ابنِ‏مَنظورِ أنصاری و عبدالکری یمانی و صَدرالدّین قونَوی و زَیْنی‏دَحْلان و برزنجی و مُرتَضی زَبیدی و ملّاعلیِ مُتَّقی و خواجه پارسا و إسماعیل حقّی و آلوسی و قُندوزیِ بَلخی و گنجیِ شافعی و جُز ایشان.(4)

شماری از ایشان رساله‏ها و کتابهائی در این باب نوشته‏اند که از آن جمله‏اند:

حافظ أبونُعَیْمِ اصفهانی، صاحبِ کتاب نَعْت‏المَهدیّ و مَناقب‏المَهدیّ، و گنجیِ شافعی، صاحبِ البیان فی أخبارِ صاحب‏الزّمان، و ملّاعلی متّقی، صاحبِ تلخیص البیان فی أخبار مهدیّ آخرالزّمان، و عبّاد بن یعقوبِ رَواجِنی، صاحبِ کتابِ أخبار المهدی، و سُیوطی، صاحبِ العَرْفُ الوَرْدیّ فی أَخبارِ المَهْدیّ و علامات المهدیّ، و ابنِ حَجَر، صاحبِ القول المختصر فی علاماتِ المَهْدیّ المُنْتَظَر، و شیخ جمال‏الدّین یوسف بن یحیی دمشقی، صاحبِ عِقْدالدُّرَر فی أخبار الإمام المُنْتَظَر، و ابنِ کمال پاشا، صاحبِ تلخیص البیان فی علامات مَهدیِّ آخرالزّمان، و ابنِ قَیِّمِ جَوْزیّه که او را المهدی است، و ملّاعلی قاریِ هندی که او را المَشرَب الوَرْدیّ فی أخبارِ المَهدیّ است، و شیخ مَرعی بن یوسُفِ کَرْمیِ مقدسی «حَنْبَلی»، صاحبِ فَوائِدُ الفِکَر فی الإِمامِ المُنْتَظَر، و محمّد بن عبدالعزیز بن مانع – از علمایِ نجد در سده چهاردهم -، صاحب تَحدیقُ النَّظَر فی أَخبارِ الإِمام المُنْتَظَر، و دیگران

و نوشتارهایِ دیگر.

در إدامه پاره‏ای از سخنانِ أعلامِ ایشان را می‏آوریم و خواننده را می‏سَزَد تا در این سخنان باریک بنگَرَد و بیندیشَد:

1 – ابنِ أبی‏الحدیدِ مُعْتَزِلی در شرح نهج‏البلاغه گفته است:

«فرقه‏هایِ مسلمان، همه همداستانند که دُنیا و تکلیف جُز پس از ظهورِ او «مَهدی – علیه السّلام -» سپَری نمی‏گردد».(5)

2 – از شیخ عبدالحق منقول است که در اللّمعات گفته:

«أحادیثی که به حدِّ تَواتُر رسیده‏اند هَمْسُخَن‏اند که مَهدی از أهلِ‏بیت و از أولادِ فاطِمَه است».(6)

3 – صَبَّان در إسعاف الرّاغبین گفته است: «درباره خروجِ او و این که او از أهلِ‏بیتِ پیامبر (ص) است و این که او زمین را از عدل پُر می‏سازد، أخبارِ روایت شده از پیامبر (ص) به تَواتُر رسیده است».(7)

4 – شِبْلَنْجی در نورالأبصار گفته است: «أخبار روایت شده از پیامبر(ص)، در این‏باره که او از أهلِ بیتِ آن حضرت است و زمین را از عدل پُر می‏سازد، به تَواتُر رسیده است».(8)

5 – ابنِ حَجَر در صواعق گفته است: «أبوالحسین ابری گفته: «درباره خروجِ او و این که از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که هفت سال فرمانروائی می‏کند و این که زمین را از عدل پُر می‏سازد و این که با عیسی خروج می‏کُنَد و عیسی او را در باب لد در خاکِ فلسطین بر کشتنِ دَجّال یاری می‏رسانَد و این که إمامتِ این أُمَّت می‏کند و عیسی پشتِ سرِ او نماز می‏گُزارد، أخبار به سببِ کثرتِ کسانی که آنها را از مصطفی (ص) روایت کردند به تَواتُر رسیده و مُستَفیض گشته است».(9)

6 – سیّدأَحمَد فرزندِ سیّدزَیْنی‏دَحْلان، مُفتیِ شافعیان، در الفتوحات الإسلامیّه گفته است:

«أحادیثی که در آنها از ظهورِ مَهدی سخن در میان است، بسیارند و مُتَواتِر؛ در آنها هم حدیثِ صحیح هست و هم حَسَن و هم ضعیف، و ضعیف بیشتر است، ولی به سببِ کَثرَتِ این أحادیث و کَثرَتِ مُخرجانشان یکدیگر را تقویت می‏کُنَند چُنان که از آنها قطع حاصل می‏شود؛ أمّا آنچه موردِ قطع و یقین است، این است که او بی‏گُمان ظهور می‏کُنَد و از فرزندانِ فاطِمَه است و زمین را از عدل پُر می‏سازد. علّامه سیّدمحمّد بن رسولِ بَرزَنْجی در آخرِ الإشاعه بدین نکته توجّه داده است. و أمّا تعیینِ ظهورِ وی در سالِ مشخّص صحیح نیست، زیرا غیبی است که جُز خداوند کسی از آن آگاه نیست و از شارع نصّی در تعیینِ آن نرسیده است.»(10)

7 – سُوَیدی در سَبائک الذَّهَب گفته است: «آنچه علماء بر آن اتّفاق دارند، آن است که مَهدی همان کسی است که در آخِرِ زمان قیام می‏کُنَد و زمین را از عدل پُر می‏کُنَد؛ و أحادیث درباره او و ظهورش بسیارست».(11)

8 – گنجیِ شافعی در البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان گفته است:

«درباره مَهدی – علیه‏السّلام -، أخبار، به سببِ کَثرَتِ کسانی که آنها را از مصطفی (ص) روایت کرده‏اند، مُتَواتِر و مُستَفیض گردیده است».(12)

9 – ملّاعلی متّقی در البُرهان فی علاماتِ مهدیِّ آخِرِالزّمان، فَتاوایِ چهارتن از علمایِ مذاهبِ چهارگانه را درباره مَهدی – علیه السّلام – یاد کرده است. این چهارتن عبارت‏اند از: شیخ ابنِ‏حَجَرِ شافعی، مؤلّف القول المُخْتَصَر فی عَلاماتِ المَهْدِیِّ المُنْتَظَر، و أبوالسُّرور أحمد بن ضیاء حَنَفی، و محمّد بن محمّدِ مالِکی، و یحیی بن محمّدِ حَنبَلی. فَتاوایِ این چهارتن متضمّنِ صحّتِ قائل‏شدن به ظهورِ مَهدی «علیه الصّلاة و السّلام» است و این که درباره او و ویژگیهایش و ویژگیهایِ خُروجش و فتنه‏هائی که پیش از آن ظاهر می‏گردد – مانندِ خُروجِ سُفیانی و خسف و جُز آن – أخبارِ صحیح وارد شده است. همچُنین ابنِ‏حَجَر به تَواتُرِ این أحادیث تصریح کرده و نیز تصریح

نموده است که آن حضرت از أهلِ‏بیت است و فرمانروایِ خاور و باخترِ زمین می‏گردد و آن را از عدل پُر می‏سازد، و عیسی پشتِ سرِ مَهدی «علیهما السّلام» نماز می‏گُزارَد، و مَهدی سُفیانی را گلو می‏بُرَد، و سپاهی که سُفیانی به سویِ مَهدی می‏فرستد در بیداء، میانِ مکّه و مدینه، در زمین فروبُرده می‏شود.(13)

10 – مَسعود بن عمرِ تَفتازانی در مقاصد الطّالبین گوید: «درباره ظهورِ إمامی از فرزندانِ فاطِمَه زهراء – رَضِیَ اللّهُ عَنْها – که زمین را، همانگونه که از جَور و ستم پُر شده است، از قِسط و عدل پُر می‏کند، أحادیثِ صحیح رسیده است».(14)

11 – شیخ محمّد «بن محمّدِ» جَزَریِ دمشقیِ شافعی در أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب(15) گوید:

«از علیّ بن أبی‏طالِب – رَضِیَ اللّهُ عَنْه – منقول است که فرمود: قالَ رسولُ‏اللّه – صَلَّی اللّهُ عَلَیه [و آلِه] و سَلَّم -: المَهدیّ مِنّا أَهْلَ‏البَیْتِ یصلحه اللّهُ فی لَیْلَةٍ(16) (یعنی: مَهدی از ما أهلِ‏بَیْت است، خداوند یکشبه او را مهیّا دارد).

… أحادیثِ مَهدی و این که در آخِرالزّمان می‏آید و این که از أهلِ بیت و از زاد و رودِ فاطِمَه – رضوانُ اللّهِ علیها – است و این که نامِ او نامِ پیامبر – صَلَّی اللّهُ عَلَیه و «آلِه و» سَلَّم – می‏باشد و نامِ پدرش نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و «آلِه و» سلّم -(17)، نزدِ ما صحیح است؛ و صحیح‏تر [و دقیق‏تر]آن است که او از زاد و رودِ حُسَین بن علی است؛ چه، أمیرِمؤمنان علی بدین نکته تصریح فرموده؛ در آن سخن که… علی – علیه السّلام – به فرزندش حُسَیْن نگریست و فرمود که: إِنَّ ابْنی هذا سَیِّدٌ کَما سَمّاه النَّبِیُّ صَلَّی اللّهُ علیه [و آلِه] و سَلّم و سَیَخْرُجُ مِن صُلْبِهِ رَجُلٌ یُسَمَّی بِاسْمِ نَبِیِّکُمْ یُشْبِهُهُ فی الخُلُقِ و لایُشْبِهُهُ فی الخَلْقِ (یعنی: این پسرم، چُنان که پیامبر – صلّی اللّه علیه [و آله] و سلّم – او را نامید، سَیِّدی(18) است و زودا که از صُلْبِ او مردی بیرون آید که به نامِ پیامبرتان خوانده می‏شود، در خُلق به او می‏مانَد و در خَلق به او

نمی‏مانَد(19) آنگاه حکایتِ این را که زمین را پُر از عدل می‏سازد بازگفت.

أبوداود این حدیث را بدینسان در سُنَنِ خویش روایت کرده و درباره آن خاموش نشسته.»(20)

12 – عبدالرَّحْمن ابنِ‏خَلْدون در مُقَدَّمه‏یِ بلندآوازه‏اش می‏گوید: «بدان که در گُذَرِ روزگاران میانِ همه مسلمانان مشهور بوده است که بی‏گُمان در آخِرالزّمان مردی از أهلِ بیت ظهور می‏کند که دین را نیرو می‏دهد و عدل را آشکار می‏سازد و مسلمانان از او پیروی می‏کُنَند و بر ممالکِ إسلامی چیره می‏گردد و مَهدی نامیده می‏شود و خروجِ دَجّال و دیگر نشانه‏هائی که در حدیثِ صحیح ثبت شده در پیِ اوست…».(21)

تا بدین‏جا فصلِ نخست را که درباره گفتارها بود به فرجام می‏آوریم و به یاریِ آفریدگار به فصلِ دوم می‏آغازیم.


1) «مراد أحمد بن حَنْبَلِ شیبانی (درگذشته به 241 ه. ق.) است».

2) «مُراد ابنِ أبی‏الحدیدِ مدائنی (درگذشته به 655 ه. ق.) شارحِ نهج‏البلاغه‏یِ شریف است».

3) «در متنِ عربیِ چهل‏حدیث و متنِ مطبوعِ الکُنی و الألقاب، «هیثمی» آمده. به هر رویْ، مراد ابنِ حَجَرِ هَیْتَمی (شهاب‏الدّین أحمد بن محمّد / 974 – 909)، مفتیِ حجاز، است که الصَّواعق المُحْرِقة را نوشته و هرچند اِستیزه‏گر و معاندِ شیعه بوده است، به کثیری از فضائلِ أهلِ بیت – علیهم السّلام – خَستو شده».

4) برایِ آگاهی از شماری افزون‏تر مراجعه بفرمائید به: مَن هُوَ المَهدی «علیه السّلام»؟ (صص 68 – 62).

5) شرح ابن أبی الحدید 535:2 ط. مصر.

6) حاشیه صحیح ترمذی 46:2 ط. دهلی.

7) بابِ 2 ص 140ط. مصر 1312.

8) ص 155 ط. مصر 1312.

9) الصّواعق المحرقة / 99 ط. مطبعه میمنیّه‏یِ مصر.

10) الفتوحات الإسلامیّة 211:2 ط. مصر 1323.

11) سَبائک الذَّهَب / 78.

12) البیان فی أخبار صاحب الزّمان «علیه السّلام» / 124.

13) رجوع کنید به: البُرهان فی علامات مَهدیِّ آخِرِالزّمان، باب 13.

14) مَقاصِد الطّالبین (هامشِ شرح المقاصد، 307:2).

15) «در حقیقت شیخ محمّد بن محمّد بن محمّد جَزَریِ دمشقیِ شافعی – زاده 751 و درگذشته 833 ه. ق. -، این مطلب را در أسنی المطالب گفته و استاد شیخ محمّد باقرِ محمودی که أسنی المطالب را تلخیص و تهذیب کرده و متنِ مختارِ خود را أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب نامیده است، این سخنِ شیخ محمّد بن محمّد جَزَری را نیز نقل کرده».

16) «نگر: حلیة الأبرار، 446:5 و 448».

17) «استاد محمودی در تعلیقه بر أسنی المطالب إظهار کرده‏اند گویا این را که نامِ پدرِ إمام مَهدی – علیه السّلام – نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – است، حُفّاظِ خاندانِ أُمَیّه و بنی‏عبّاس جعل و إلحاق کرده باشند.می‏نویسم:جُز جَعْل و برافزودگی، در نگارشهایِ سُنّی و شیعی، وجوه و احتمالاتِ دیگری هم درباره عبارتِ «اسم أبیه اسم أبی» که در حدیث نقل شده است، طرح گردیده. از جمله این که:الف) عبارت، «اسم أبیه اسم ابنی» بوده باشد و راوی دچار اشتباه گردیده و «ابنی» را به «ابی» تصحیف کرده باشد. خاصّه آنکه می‏دانیم در أخبارِ فریقین، چه از سویِ خودِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – و چه از سویِ دیگران، إمام حَسَن و إمام حُسَین – علیهما السّلام -. بارها «ابنِ» پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – خوانده شده‏اند؛ پس ای بسا آن حضرت فرموده باشند: «اسم أبیه اسم ابنی» و مرادشان این باشد که پدرِ او همنامِ پسرم، حَسَن بن علی، است؛ که کاملاً صحیح و وجیه است.ب) کُنیه إمام حَسَنِ عسکری – علیه السّلام – «أبومحمّد» است و کنیه، حضرتِ عبداللّه بن عبدالمطّلب، پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله -، نیز، چُنین است؛ پس کنیه‏ها همسان‏اند و می‏دانیم که کنیه داخل در اسم است.ج) از یکسو، در زبانِ عربی، جایز و متداول است که جَدِّ أَعلی را «أَب» (/ پدر) بخوانند. از همین رهگذرست که در قرآنِ کریم (سوره حج، ی 78) آمده: «ملّة أبیکم إبراهیم» و همچُنین (سوره یوسف، ی 38): «اتّبعتُ ملّه ابائی إبراهیم و إسحاق». در حدیثِ إسراء هم – بنا بر تفسیرِ قمّی – جبرئیل – علیه السّلام – می‏گوید: هذا أبوک إبراهیم علیه السّلام.از سویِ دیگر واژه «اسم» بر کنیه و صفت هم إطلاق می‏شود؛ چُنان که در حدیثنامه‏هایِ بخاری و مُسلِم – و به نقل از آنها در بِحار – آمده: «انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سمّی علیًّا علیه السّلام أباتراب و لم‏یکن اسم أحبّ إلیه منه» و در اینجا لفظِ «اسم» بر کنیه إطلاق گردیده است.پس چون حضرتِ قائِم – علیه السّلام – از نسلِ إمام حُسَین – علیه السّلام – اند و کنیه إمام حُسَین – علیه السّلام – نیز «أبوعبداللّه» است، ای بسا که پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – به طریقی جامع و موجَز و با به کارگیریِ آن دو خصیصه زبانی و اصطلاحیِ عرب که بر کنیه إطلاقِ «اسم» می‏توان کرد – و جدِّ أعلی را «پدر» می‏توان خوانْد – به این نکته إشارت فرموده‏اند که حضرتِ قائِم – علیه السّلام – از نسلِ إمام حُسَین – علیه السّلام – اند.د) از طریقِ عامّه روایت شده که کنیه حضرتِ قائِم – علیه السّلام – «أبوعبداللّه» است. بنابراین، به حَسَبِ کُنیه، نامِ فرزندِ آن حضرت، «عبداللّه» می‏شود؛ که همانا نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – است.پس ای بسا، عبارت، «اسم ابنه اسم أبی» بوده، و «ابنه» به «أبیه» تصحیف شده باشد.و….(تفصیل را، نگر: کتاب الغیبه‏یِ شیخِ طوسی (ره)، ط. مؤسّسة المعارف الإسلامیّة، ص 181 و 182؛ و: ط. مکتبة نینوی الحدیثة، ص 112 و 113؛ و کشف الغُمَّة، تحقیق السّیّد هاشم الرّسولی، ط. مکتبة بنی‏هاشمی، 442:2 و 443 و 476 و 477؛ و: الدُّرّ المَنثور، علیّ بن محمّد بن الحسن بن زین‏الدّین العاملی، تحقیق السّیّد أحمد الحُسَینیّ [الإشکوریّ]، 52:1 و 53؛ و: موسوعة المصطفی و العترة (علیه و علیهم السّلام)، الشّاکری، 16 : 385 – 382).همچُنین از برایِ تتمیمِ آگاهی‏ها و ملاحظه پاره‏ای از أنظار، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 115 – 110؛ و: مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303 و 304 و 328 و 329؛ و: نجم‏الثّاقب، ط. مسجدِ جمکران، صص 214 – 208.درباره احتمالِ جَعل و بَرافزودگی – که نیرومند هم هست -، خصوصًا باید توجّه داشت که گفته‏اند:«جمله «اسم پدرش اسم پدر من است»، فقط در حدیث «زائدة بن ابی‏الرّقاد باهلی» است که بزرگان أهلِ تسنّن نوشته‏اند وی عادت داشته چیزی بر أحادیث می‏افزوده.» (مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303؛ نیز نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ أوّل و دوم، ص 144).اگر فرضِ افزودگی یا تصحیف را بپذیریم، این احتمال هم محلِّ تأمّل قرار می‏گیرد که برخی گفته‏اند دستکاریِ مذکور در راستایِ هواخواهی از «نفسِ زکیّه» (محمّد بن عبداللّه بن حسن) صورت گرفته که برخی او را «مَهدی» می‏خواندند و مدّعیِ مَهدویّتش بودند. نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 107؛ ضمنًا سنج: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه، ص 576».

18) «ای بسا إشارتِ أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – بدین باشد که پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله و سلّم -، إمام حَسَن و إمام حُسَین – علیهما السّلام – را «سَیِّدا شَباب أهل الجَنَّه» (یعنی: دو سرورِ جوانانِ أهلِ بهشت) خوانده‏اند.این ویژگی را شیعه و سنّی درباره حَسنَیْن – علیهما السّلام – نقل کرده‏اند (از برای پاره‏ای نقلهایِ سُنّی، نگر: فضائل الخمسة من الصّحاح السّتّة، الفیروزابادی، ط. أعلمی، 3 : 264 – 259) و به قولِ ابنِ‏شهرآشوب – رضی اللّه عنه – موردِ اتّفاقِ أهلِ قبله است (تفصیل را، نگر: مناقب آل‏أبی‏طالب [علیهم السّلام]، ط. دارالأضواء، 445:3)».

19) «این حدیث با تفاوتِ لفظیِ بسیار جزئی، آمده است در: ینابیع المودّة، ط. أُسوة، 259:3. طابعِ ینابیع هم آن را در مشکاة المصابیح (1503:3 حدیثِ 5462) و سُنَن أبی‏داود (311:3 حدیثِ 4290) نشانی داده است.و أمّا، درباره این حدیث، نگر: مَهدیِّ مُنْتَظَر [علیه السّلام] در اندیشه إسلامی، صص 99 – 92.در إعرابگُذاریِ «خلقِ» نخست به ضمِّ خاء و لام و «خلقِ» دوم به فتحِ خاء پیروی کرده‏ایم از: سُنَنِ أبی‏داود، به اهتمامِ کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالجنان، 1409 ه. ق. (511:2)؛ که در آنجا «الخلقِ» نخست، به ضمِّ خاء و لام، و «الخلقِ» دوم، بدونِ حرکتِ خاء و به سکونِ لام، طبع شده. و اللّهُ أَعلَمُ بِالصَّواب».

20) أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب /168 – 163.

21) مقدّمة ابنِ‏خلدون /260.«باید دانست ابنِ‏خلدون، در عینِ این خَستوئی، با پاره‏ای تردیدها و إنکارهایِ غیرِمتخصّصانه در بعضِ مأثورات – احتمالًا: نادانسته – زمینه انحرافِ برخی از پسینیانش را فراهم آورد. آوازه‏ای هم که از حیثِ برخی نگره‏هایِ تاریخی و اجتماعی یافت، باعث شد گروهی از خاورپِژوهانِ باختری و متأخّرانِ عامّه بر تردید و إنکارِ غیرِ فنّی وی در بابِ آن مأثورات اتّکا کنند.از برایِ تفصیلِ این چگونگی و نقد و ردِّ آن پندارهایِ انحراف‏آفرینِ ابنِ‏خلدون، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 212 – 206 و 221 – 219؛ و: مجلّه تحقیقاتِ إسلامی سالِ 13، شماره 1 و 2، صص 72 – 55 (: مقاله ابن خلدون و أحادیثِ «مهدی» [علیه السّلام]، به قلمِ غلامحسینِ تاجری‏نسب)؛ و: عصرِ ظهور، علیِ کورانی، ترجَمه عبّاسِ جلالی، صص 395 – 393؛ و: موسوعة المصطفی والعترة (علیه و علیهم السّلام) 16 : 325 – 314؛ و: مجلّه تُراثُنا، ش 32 و 33، صص 76 – 7 (: مقاله نقد الحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید، به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِ‏جلالی)؛ و: إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی،2 : 425 – 423».