این نامهای است که «ابوبکر خوارزمی» به مردم نیشابور فرستاد و این نامه در این باب نمونه است. و نقل نموده آنچه را که بر اهل بیت نبوت و معدن علم
و حکمت بعد از وفات پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – با حفظ امانت و صداقت – از ظلم و شکنجه از طرف بنی امیه و بنی عباس و غیر اینان بر آنان وارد شده است. و ما هم عین عبارت او را برای شما نقل می کنیم؛ چون این نامه مصایب علویها را دقیق و با تمام جهات به تصویر درآورده است. او گوید: «بشنوید- خداوند کوششهای شما را هدایت کند و کارهای شما را بر تقوا و پرهیزگاری، جمع کند – امری است که هیچ قدرتمندی بدان صحبت نکرده است که هیچ سختی و مشقتی آن را تحمل نمی کند مگر آنکه آن را در جای خود قرار دهد و گرایشی پیدا نمی کند مگر در آن سو رجحان و برتری باشد. و اعتنایی نمی کند که دین خود را نابود کنند اگر دنیای او ضعیف شود و اگر رضای خود را در این دید، دیگر در رضای خدا فکر نمی کند.
شما و ما – خداوند ما و شما را اصلاح کند – جماعتی هستیم که خداوند، دنیا را برای ما قبول نفرموده و ما را برای آخرت ذخیره نموده و ما را از جزای زودرس بازداشته و اجر آخرت را برای ما آماده ساخته است و ما را دو قسم نموده: قسمی شهادت را پذیرا شدند و قسمی زندگانی را که توام با آوارگی است. و زندگان شک میورزند نسبت به مردگان که به مقامامت عالیه رسیدند و خوشایندشان نیست آنچه را که برای او پیش آمده است (که همانا زندگی توام با آوارگی است).
امیرالمومنین و سپهسالار دین، فرمود: رسیدن رنج و مشقت به شیعیان ما زودتر از ریزش آب به پایین است. و پایهی این گفتار، از شکیبها ناشی می شود و اهل بیت خد را در طلوع و پیدایش مشکلات و شداید و امتحانات، پدید آورده است. پس زندگانی اهل بیت ناخوشایند است و قلبهای آنان مملو از غصه و مشقت است و روزگار از آنان رو برگردانده و دنیا از آنان دوری جسته
است. و اگر ما بخواهیم شیعهی ائمه اطهار – علیه السلام – در واجبات و مستحبات باشیم و تابع آثار آنان در هر زشتی (که از آن دوری بجوییم) و در هر خوبی (که عمل بدانی کنیم) باشیم، پس سزاوار است که در گرفتاریها و مصایب، تابع اعمال و آثار آنان باشیم».
در این مقطع از کلامش آنچه را که شیعیان اهل بیت از انواع مشقات و ترس و خوف از حکام جور به آنان رسیده، بیان کرده است. و آنچه را از مصایب و گرفتاریها بر آنان وارد می شود، خداوند آنها را در آخرت ذخیره نموده است که همانا بهشت برای اولیای خداست. و او در مقابل آن شکنجه ها اجر مضاعف عنایت می فرماید، به خاطر محبتشان به اهل بیت نبوت – علیهم السلام -….
و آنچه از این کلمات ظاهر می شود این است که مردم نیشابور، به خاطر محبت و عشقشان به اهل بیت – علیهم السلام – به شدیدترین مصایب و شکنجه ها، گرفتار شده اند و لذا «ابوبکر» این نامه را به عنوان همدردی و تسلی خاطر آنان فرستاده است و ابوبکر در این نامه ادامه می دهد و می گوید: «حق حضرت فاطمه – علیهاالسلام – از میراث پدرش در روز سقیفه غصب شد و امیرالمومنین- علیه السلام- را از خلافت راندند. و اما محسن – علیه السلام – را مخفیانه مسموم نمودند و برادر او را علنا کشتند. و زید بن علی را در کناسه به درخت آویزان نمودند و سر او را در جنگ از تن جدا کردند (البته سر او را بعد از جنگ جدا نمودند) و دو فرزند او، محمد و ابراهیم را به دست عیسی فرزند موسای عباسی به قتل رسانیدند و امام موسی بن جعفر – علیه السلام – در زندان هارون مرد (به شهادت رسید) و امام رضا
– علیه السلام – را به دست مامون، مسموم کردند و ادریس در جنگ فخ، فرار کرد و در اندلس به تنهایی زندگی کرد. و عیسی فرزند زید مرد، در حالی که رانده شده و فراری بود. و یحیی فرزند عبدالله را کشتند بعد از آنکه به او امان و قسم و عهد و ضمان نمودند».
در این مقطع، خوارزمی مصایبی را که بر اهل بیت – علیهم السلام – وارد آمده بیان نموده و از همهی مصایب دردناکتر، مصیبتی است که بر سیدهی زنان عالم و معشوقه ی رسول خداوند – صلی الله علیه و آله و سلم – و پاره ی تن او، حضرت زهرا – علیهاالسلام – وارد آمده است که او را از ارث در روز سقیفه محروم نمودند، آن روزی که در تاریخ جهان مصیبتش ماندنی است. و آنچه از مصایب ومظلم و تعدی به اهل بیت رسیده است، همه از آثار آن روز شوم است که مولا امیرالمومنین – علیه السلام – را از مرکز خلافت، به دور کردند و حال آنکه رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – او را در روز غدیر خم به امامت منصوب نمود و از آن روز، همینطور حوادث تلخ بر اهل بیت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم – وارد شد که معاویه فرزند هند، امام حسن – – علیه السلام – را که بزرگ جوانان اهل بهشت است، مسموم نمود و یزید، فرزند معاویه، گل رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – اما حسین – علیه السلام – و اهل بیت او را در کربلا قتل عام کرد به نحوی که تاریخ به مثل آن در تلخی و فضاحت، شهادت نمی دهد.
و از مصایبی که به اهل بیت وارد شد، شهادت زید فرزند امام سجاد – علیه السلام – است که بنی امیه او را به قتل رسانیدند سپس بر تنه درخت خرما آویزان و مصلوب نمودند و چند سال او بر درخت مصلوب و آویزان بود. و او
به مسلمانان راه آزادگی و بزرگ منشی را آموخت و آنان را به جنگیدن برای رهایی از ذلت و خواری، دعوت نمود.
و همچنین برگ اهل بیت در زمانش، حضرت امام موسی بن جعفر – علیهماالسلام – هادی و راهرو عدالت اجتماعی که هارون رشید طاغی، جام غضب خود را بر وی فرود آورد، و او را در سیاهچالهای زندان گذاشت تا اینکه او را مسموم نمود و شهید شدند.
و بعد از او فرزندش اما رضا – علیه السلام – گرفتار اذیتهای مامون عباسی و سرکش زمان خود شد که او را مجبور به قبول ولی عهدی کرد و سپس او را با سم، به قتل رسانید.
و همچنین مصایب و جنایاتی که بر سادات پاکیزه وارد شده است که همگی دعوت کننده به عدل و آزادگی در دنیای اسلام بودند.
خوارزمی، دوباره بعضی از آنچه را که بر علویین از ظلم و ستم وارد شده ادامه می دهد و می گوید:
«و این غیر از آن است که یعقوب فرزند لیث بر علوی های طبرستان انجام داد و غیر از کشتن محمد بن زید و حسن بن قاسم داعی است که به دست آل ساسان صورت گرفت و غیر از آنچه ابوساج نسبت به علوی های مدینه انجام داد که آنان را از حجاز به سامرا بدون زیرانداز و بدون سقفی که از آفتاب محفوظ باشند، برد و این بعد از کشتن قتیبه فرزند مسلم باهلی و فرزند عمر بن علی که بابویه او را دستگیر کرد و بعد خود را پنهان ساخت و اسم خود را عوض کرد تا بتواند زندگی خود را بسازد و از مرگ فرار کند.
و غیر از آنچه حسین بن اسماعیل مصعبی به یحیی بن عمر زیدی انجام داد و آنچه را که مزاحم بن خاقان به علوی های کوفه انجام داد و کافی است برای
شما که در سرزمین اسلام، شهری را پیدا نمی کنید مگر اینکه در آن یک کشته از طالبی باشد و در آنجا دفن شده باشد و در قتل آن بنی امیه و بنی عباس شرکت نکرده باشند و عربهای عدنانی و قحطانی بر آن اتفاق نکرده باشند.
نیست زنده ای از زندگان که او را بشناسیم که از قبیله ی ذی یمان، بکر و مضر باشد مگر اینکه آنان در خون اهل بیت شریک نباشد؛ همچنانکه شرکت می کند ذابح چهارپایان در قسمت کردن گوشت آنها».
و او در این کلمات بیان می کند آنچه را که بنی عباس نسبت به بزرگان علوی ها و شیعیان از کشتار و مثله کردن انجام دادهاند. و آنان به سازمان امنیت خود دستور دادند علوی ها را در هر نقطه که هستند پیدا کنند و شدیدترین عذابها را بر آنان وارد نمایند و خوارزمی، ستارگانی از بزرگان علوی ها را ذکر کرده که به دست بنی عباس به شرف شهادت نایل آمده اند.
خوارزمی در ذکر مصایب وارده بر علوی ها ادامه می دهد و می گوید:
«شخصیت وابای نفس، آنان را به مرگ هدایت نمود. و زندگانی با ذلت خوشایند آنان نبود، پس مرگ با عزت را استقبال نمودند و اعتماد نمودند به آنچه در آخرت برای آنان ذخیره کرده اند. و نفوس خود را از آنچه زودگذر است، دور نگهداشتند، پس جام مرگ را ننوشیدن مگر شیعیان و محبین آنان. و هیچ نوع شکنجه ای را تحمل نکردند مگر اینکه از اعوان و انصار آنان، تحمل آن را نمودند».
در این مقطع، خوارزمی پیرامون عزت و کرامت علوی ها قلم فرسایی نموده و گفته آنان ابای نفس داشتند که زندگانی ذلت و سرافکندگی را با جور
بنی عباس و ظلم آنان داشته باشند و لذا پرچمهای مخالف و انقلاب را برافراشتند و مرگ را پذیرا شدند تا آزاد و سعید باشند. و در راه کسب آزادی، شدیدترین انواع عذاب و شکنجه ها را تحمل نمودند و آنچه را که بر آنان از ظلم و ستم وارد آمد، بر شیعیانشان که مخالفت با ظالمان و طغیانگران نمودند، وارد شد.
سپس خوارزمی آنچه را که علویون و شیعیانشان از سختیها را تحمل کرده اند بیان میکند:
«عثمان بن عفان در مدینه منوره با پا، شکم عمار بن یاسر را به شدت لگدکوب کرد و ابوذر غفاری را تبعید نمود. و عامر بن عبدالقیس تمیمی را اذیت نمود و اشتر نخعی و عدی بن حاتم طائی را کتک زد و به ابی ابن کعب جفا نمود و به محمد بن حنیفه تعدی کرد و او را دور نمود. و نسبت به خون ابن سالم آنچه را خواست انجام داد. و با کعب ذی حطبه آنچه را که اراده کرد، کوتاهی نکرد».
در این جملات، خوارزمی آنچه را که عثمان بن عفان، بزرگ خانوادهی اموی نسبت به بزرگان صحابه انجام داده از شکنجه و عذابهای روحی بیان میکند، مثل صحابی بزرگوار «عمار یاسر» و صحابی جلیل القدر «ابوذر غفاری» و مثل آن دو صحابه که با سیاست سرمایه گذاری مخالفت نمودند. و اینکه بنی امیه و آل ابی معیط را بر دیگران ترجیح دادند و عثمان، اموال فراوانی را به آنان اهدا نمود و آنان را بر گردهی مسلمانان مسلط نمود که همان سبب شد که مسلمانان اتفاق بر قتل عثمان نمایند.
خوارزمی، آنچه را که اهل بیت و شیعه تحمل نمودند از گرفتاریها و ستم،
بیان می کند و می گوید:
«و بنی امیه روش و سیرهی عثمان را دنبال کردند، پس کسی که با آنان می جنگید، میکشتند و کسی که با آنان مسالمت می کرد، به او نارو می زدند. و نه اجتماعی را برای مهاجرین قرار دادند. (یعنی مهاجرین را پراکنده کردند) و نه امانی را برای انصاری ها قرار دادند. و نه از خدا می ترسیدند و نه ارزشی برای مردم قایل بودند و بندگان خدا را بندگان خود و مال خداوند و بیت المال را ملک خود قرار دادند. کعبه را ویران می کنند و اصحاب را به عبودیت خود میخوانند و نماز واجب را تعطیل می کنند. و آزادگی را در مردم نابود می کنند. و روششان در حرم و شهر مسلمانان همان روشی است که در حرم و شهر کفار انجام می دهند و اگر فردی از بنی امیه گناه کرد، او را توبیخ نکرده بلکه گویی اصلا ضلالتی را انجام نداده است».
در این مقطع از کلماتش، جرایم و خیانتهای بنی امیه را قلم فرسایی کرده و اینکه آنان سیاستی را با مردم انجام دادند که با آن الفت نگرفته بودند، پس با آنان حکومت جور و ظلم و انجام دادند. و اصلاح کننده را تحقیر و مردم را بر آنچه خوشایند نبود، ملزم کردند و دیگر مصایبی را که بر آنان وارد کرد، بیان می کند.
سپس خوارزمی آنچه را اتباع علوی ها از ظلم و تعدی بنی امیه تحمل نموده اند را بیان میکند:
«معاویه، حجر بن عدی را کشت، عمرو بن حمق خزاعی را بعد از قسمهای موکد و عهدهای شدید که به تو امان می دهم، گرفت و کشت. و زیاد بن سمیه، هزاران نفر از شیعیان کوفه را به قتل رسانید و شیعیان بصره را با شکنجه،
نابود کرد. او کسی است که از همه زندانش بزرگتر و اسرایش بیشتر بود، تا اینکه خداوند معاویه را در بدترین حال، قبض روح نمود. و عمرش را به بدترین احوال، ختم نمود. و بعد پسرش خود را تجهیز نمود تا بقیه سلف صالح را نابود کند و فرزندان شهدا را بکشد، تا اینکه اول، هانی بن عروه مرادی و مسلم بن عقیل هاشمی را کشت و بعد، حارث بن زیاد ریاحی و بعد، ابی موسی عمرو بن قرضه انصاری، حبیب بن مظهر اسدی، سعید بن عبدالله حنفی، نافع بن هلال جملی، حنظله بن اسعد شامی و عابس بن ابی شبیب شاکری که حدود هفتاد و اندی از شیعیان می رسند را به قتل رسانید.
و سپس دستور داد امام حسین را در کربلا شهید کنند که مرحله دوم کار او شروع شد و سپس خوانده شده فرزند خوانده شده (کسی که نسب او معلوم نیست و ولد الزنا باشد) که عبیدالله بن زیاد است را بر مردم مسلط نمود تا اینکه آنان را بر درخت خرما مصلوب و آویزان کند. و مردم با گونه های مختلف به قتل رسانید تا اینکه خداوند متعال او را از ریشه نابود کرد و حال آنکه بار سنگینی از خونهایی که ریخت و گناه عظیمی که به ناموس مسلمانان انجام داد، بر گردنش ماند، تا اینکه گروهی را که خداوند اراده کرده بود، خارج شدند از آنچه را که از معصیت انجام داده بودند و آنان را پاک کند از آنچه را که مرتکب شده اند، برای نصرت اهل بیت- علیهم السلام-، پس آنان متحد شدند بر علیه این گروه یاغی و خون شهدا را طلب نمودند. گرچه پسر خوانده فرزند پسر خوانده، از جهت عدد کمتر نبودند و مرتب به آنان کمک می رسید ولکن معظم اهل کوفه در مقابل آنان ایستادند و غیر از اینکه جنگ کنند و کشته شوند، راهی دیگر انتخاب نکردند. و جان خود و اموالشان را فدا نمودند تا اینکه سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب به نجیه فرازی و عبید الله بن وال تمیمی و عدهای از
بزرگان و بهترین مومنین و سرشناسان تابعین (تابع اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم) که چراغهای شب و شجاعان اسلام بودند، به شهادت رسیدند».
خوارزمی، در این کلمات، انواع قتل و شکنجهای را که شیعه در خلافت معاویه بن ابی سفیان تحمل نموده اند، بیان می کند و اینکه زیاد بن ابیه را مسلط کرد و در کشتن و فرار کردن شیعیان، شدت به خرج داد. و وقتی دوران معاویه به پایان رسید، فرزندش یزید، قدرت را در دست گرفت، جنایاتی را انجام داد که هیچ کس مثل او تاریخ را سیاه نکرد؛ چون عترت رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- را در بدترین حال و با قساوت تمام که در تاریخ مثل آن مانندی نیست، به شهادت رسانید؛ زیرا در اینجا قداست رسول خدا در فرزندان و نسلش مورد حمله قرار گرفت. و ابن زیاد با آنچه با آقای جوانان بهشت انجام داد، اکتفا ننمود، بلکه به بزرگان شعیه دست درازی کرد مثل «میثم تمار» که او را به تنه درخت خرما مصلوب کرد. سپس، گروهی از متدینین شیعه قیام کردند و مطالبهی خون امام حسین را نمودند و آنان را «توابین» خواندند و بزرگان آنان شهید شدند مثل «سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجیه فرازی و عبدالله بن وال تمیمی» و غیر از اینان که از چراغهای اسلام بودند.
خوارزمی، در بیان مصایب وارده بر علویها ادامه می دهد و می گوید:
«سپس ابن زبیر بر حجاز و عراق مسلط شد و مختار را به قتل رسانید. بعد از آنکه مختار، تشفی قلوب نمود و خونبهای قاتلین را گرفت و اشرار را نابود کرد و مطالبه خون مظلوم غریب را نمود که همان خون سیدالشهدا – علیه السلام – است و قاتلین او را کشت و کسی که او را شرمسار نمود، تبعید کرد.
و بعد از مختار، اباعمر بن کیسان، احمر بن شمیط، رفاعه بن یزید، سائب بن مالک و عبدالله بن مالک را کشت و آنچه از شیعیان بودند، آنان را گرفت و مثله مثله کرد و به بدترین وضع، آنان را به قتل رسانید تا اینکه خداوند، بلاد را از عبدالله بن زبیر پاک کرد و مردم را از برادرش مصعب عباد، راحت نمود و هر دو را عبدالملک بن مروان به قتل رسانید.
«و این چنین بعضی از ستمگران را به بعضی دیگر وامی گذاریم به سبب اعمالی که انجام میدادند».
و حال آنکه در زندان ابن زبیر، محمد بن حنفیه بود و می خواست او را با آتش بسوزاند و عبدالله بن عباس را تبعید کرد و بسیار زیاد خون ریخت…».
این کلمات، از انقلاب یک فرمانده بزرگ که همانا «مختار بن یوسف ثقفی» باشد، حکایت می کند که زمین را از نجاست خائنین و مجرمین که قاتلین آقای جوانان بهشت امام حسین – علیه السلام – بود، پاک کرد و او دنبال همهی آنان رفت و آنان در هر جا که پنهان شده بودند، گرفت و کشت.
بعد از آن، مردم به عبدالله بن زبیر و برادرش مصعب مبتلا شدند و بر حجاز و عراق مسلط شدند و گروهی از شیعیان اهل بیت را نابود کردند و در راس آن، حاکم عراق، مختار و گروه او را که از سرشناسان مومنین و صالحین بودند، به قتل رسانید ولکن طولی نکشید که عبدالملک بن مروان هر دو را کشت و خداوند مردم و بلاد را از شر آنان آسایش داد.
در اینجا خوارزمی گوشهای از کارهای «عبدالملک بن مروان» و غیر او از بنی امیه که نسبت به شیعیان اهل بیت، جنایت کرده اند، بیان میکند:
«وقتی که کشور، برای آل مروان تک تاز شد، حجاج را بر حجازین (مکه
و مدینه) مسلط نمود و بعد ا و را حاکم عراقیین (کوفه و بصره) کرد و آنچه توانست با هاشمیین انجام داد و فاطمیین را ترسانید و شیعه امام علی – علیه السلام – را کشت و آثار بیت نبوت را از بین برد. و انجام داد به کمیل بن زیاد نخعی آنچه انجام داد و بلا و ظلم در مدت خلافت مروانیها ادامه پیدا کرد تا زمان بنی عباس و خداوند اراده نمود که خلافت بنی مروان را با بیشترین جنایات، خاتمه دهد. و بزرگترین گناهان آنان را در آخر ایام خلافتشان بر گروه حقه و دینی که بدان عمل نمیشد، انجام دهد. منافقین اهل کوفه، زید بن علی را رها نمودند و به دست احزاب اهل شام کشته شد و شیعیان او مثل نصر بن خزیمه اسدی و معاویه بن اسحاق انصاری و گروهی که او را مشایعت و متابعت نمودند، همه را کشت، بلکه کسی که به او زن داد و نزدیک خود نمود یا با او صحبت کرد و راه رفت، همه را از دم تیغ گذرانید».
در این کلمات، حکومت مروانیها را بیان کرده و اینکه آنان بر مسلمانان مسلط شدند و از خیانتهای آنان و جنایاتشان این بود که حجاج بن یوسف ثقفی جنایتکار را بر رقبه مسلمانان مسلط کرد و او همت کردن در کشتن مومنین و مصلحین و در تفحص از شیعیان تا آنجا که توانست آنان را به قتل رسانید و آثار اهل بیت را نابود کرد و آنقدر بر شیعیان سخت گرفت تا اینکه شهید؛ زید بن علی قیام نمود و کودتای بزرگ خود که همانا اثبات حقوق انسان و آزادگی اراده مسلمین بود را اعلان نمود. ولکن متاسفانه اهل کوفه به او خیانت کردند تا اینکه او شهید شد و سپس امویها شیعیان و کسانی که از او دفاع کرده بودند دستگیر کردند و دستجمعی به قتل رسانیدند.
سپس خوارزمی، به چگونگی زوال حکومت امویین اشاره می کند و اینکه
بنی عباس چگونه حکومت خود را تشکیل دادند و اینکه شیعه چطور دوباره گرفتار شکنجه و اذیت شدند، می گوید:
«وقتی حرمت اهل بیت را از بین بردند و زید بن علی را به شهادت رسانیدند و آن گناه بزرگ را مرتکب شدند، خداوند بر آنان غصب نمود و حکومت را از آنان گرفت و ابو مجرم، نه ابومسلم (خراسانی) را فرستاد و هنگامی که سختی علویه ها را دید که خدا به او نظر نکند و ملاطفت بنی عباس، تقوا را رها و نفس خود را متابعت کرد و آخرت خود را به دنیا فروخت و کار خود را با کشتن عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب شروع کرد و یاغیان خراسان و خوارج سیستان و کردهای اصفهان را بر آل ابیطالب مسلط کرد و هر جا که آنان پنهان می شدند، پیدا کرده و به قتل می رسانیدند به نحوی که آنان به کوهها و صحراها فرار کردند تا اینکه خداوند، بهترین دوست او را بر او مسلط کرد و وی را به قتل رسانید و هر کس در طاعت ابومسلم بود را به قتل رسانید و مردم را به بیعت از خود دعوت نمود تا اینکه خداوند غصب نمود و مرتکب جنایاتی شد که نفس او به آن دامن می زد، و دوانیقی نیا را مثل حلی (جواهرات) بر خود ارزانی بخشید، ولی او راه مستقیم را اتخاذ نکرد و به جور و ستم حکومت کرد تا اینکه مرد و حال آنکه زندان او از اهل بیت رسالت و معدن پاکی و پاکیزگی، پر شده بود».
او افراد پنهان شده را جستجو و کسانی که حاضر بودند، دستگیر می کرد تا اینکه عبدالله بن محمد بن عبدالله حسنی را در سند، به دست عمر بن هشام تغلبی به قتل رسانید، پس وقتی او را در سند به قتل برساند، دیگر بدان که با افرادی که در دسترس او بودند، چکارها که نکرده باشد. و آنچه را که او انجام داد، چیز کمی بود نسبت به آنچه هارون الرشید و موسی قبل از او انجام دادند.
و شما میدانید که موسی با حسین بن علی در فخ چکارها کرد و هارون با علی بن افطس حسینی چه کرد و آنچه بر احمد بن علی زیدی و قاسم بن علی حسنی و علی بن غسان حاضر خزاعی از جنایات انجام شد.
خلاصهی کلام اینکه: هارون مرد و حال آنکه درخت نبوت را درو کرده بود و پایه های امامت را کند. و شما (ای مردم نیشابور) که خدا شما را اصلاح کند، نصیب بزرگی را از دین دارید، اعمش را دشنام دادند و شریک را عزل کردند و هشام بن حکم را ترساندند و علی بن یقطین را متهم ساختند».
در این جملات، بدبختیها و مصیبتهای وارده بر سادات علویین و شیعیان که در عهد و خلافت بنی عباس شده، بیان نموده و اینکه آنان در ظلم و قتل آنان اسراف ورزیدند و آنچه را که بنی امیه انجام ندادند، اینان انجام دادند، و خوارزمی، لیستی از اسمهای سادات علوی که ابو مسلم خراسانی – همان که خدا از او انتقام گرفت – به قتل رسانید را بیان کرده است. و منصور، آنچه را که ابومسلم به صدها هزار مسلمان مخصوصا به سادات علوی انجام داد، به او چشانید. و بزرگترین جنایتها که بر علوی ها انجام شد، در خلافت منصور دوانیقی بود، او در قتل آنان اسراف ورزید و از وجود خود، تمام ذرات مروت و شرف را زدود و هیچ حقی را برای رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – در نسل و ذریه او نگذاشت. همه را فراری داد و حتی اگر شخصی خود را پشت سنگی یا زیر خاکی پنهان کرده بود، او را پیدا می کرد و به قتل می رسانید و یا او را درسیاهچالهای خود زندانی می کرد که روز را از شب تمییز نمیداد.
وقتی او به درک رسید، زندانهای او پر از سادات و شیعیان مخلص بود و همین ظلم از طرف فرزندان منصور و نوه های او مستمر بود و بدترین ایام
و سخت ترین روزها زمان خلافت هارون رشید بود که جنایتهای هولناکی را بر علوی ها انجام داد که فرزندان پیامبر را نابود کرد و همه آنان را مثله مثله کرد و بر بزرگ خاندان عترت و امام بزرگوار حضرت موسی بن جعفر – علیه السلام – تعدی نمود و او را در سیاهچالی از زندانهای تاریک خود، چند سال زندانی کرد و سپس او را با سم به قتل رسانید.
سپس خوارزمی آنچه را که بر علویها و شیعیان از ظلم و ستم وارد آمد، بیان می کند و می گوید:
«در صدر اول اسلام، افرادی را به قتل رسانیدند مثل زید بن صوحان عبدی. و عثمان بن حنیف انصاری را مجازات کرد و حارثه بن قدامهی سعدی مخفی شد و جندب، شریح، مالک، معقل، حارث و ابوطیفل و غیر اینان را یا کشت و یا در منزل خود ذلیل شدند. دشمنام دوستان را می شنید و نمی توانست چیزی بگوید و کشته شدن محبین و فرزندان خود را میدید و سکوت میکرد و مخفی نماند که هرج و مرجی را ایجاد کرد و اکثر آنان را متحیر ساخت. مثل جابر، رشید، زراره و امثال آنان که به اولیای خدا محبت میورزیدند و از دشمنانشان تبری می جستند و همینکه آنان را در حیرت قرار داد، بس جنایتی عظیم و خیانتی بزرگ بود که امام خود را نمی شناختند».
در این کلمات، مشکلات بزرگان شیعه را در زمان بنی امیه بیان می کند که چگونه آنان را کشتند و آن نبود مگر محبت آنان به اهل بیت – علیهم السلام – که خداوند محبت آنان را بر تمام مسلمین واجب کرده بود.
سپس خوارزمی آنچه را که در زمان بنی عباس بر شیعه از ظلم و ستم وارد شده است، بیان می کند و می گوید:
«و بگو در بنی عباس که خواهی دید دربارهی آنان گفتههای فراوانی است و تفحص کن در عجایب آنان که خواهی دید دربارهی آنان همه چیز وجود دارد».
وقتی که فیء (اموال) برای آنان می آوردند، آنها را بین دیلم و ترک تقسیم می کنند و به مغربی و فرغابی حمل می کنند و حال آنکه امامی از ائمه هدی و سیدی از سادات بنی مصطفی، فوت می کند و کسی در جنازهی او حضور نمی یابد. و قبر او را با کچ نمی سازند. و هر گاه ضراط (کسی که باد مخرج را با صدا خارج میکند و این کار را فراوان تکرار می نماید) یا بازی کن ژیمناستیک یا مسخرهچی یا شلاق زن آنان میمیرد، عدول و قضات در جنازهی او حاضر می شوند و مجلس عزایی تشکیل میدهند که فرماندهان نظامی و محلی در آن حضور پیدا می کنند، و کسانی که دنیا را مبدأ منتهای خلقت می دانند مثل دهریها و سوفسطاییها در امان هستند و کسی که کتابهای فلسفی و مانوی را می خواند، متعرض او نمی شوند. و حال آنکه اگر کسی به شیعه گری شناخته شد، او را می کشتند و خون کسی که فرزندش را به نام «علی» بگذارد، میریزند. و اگر آنان از شیعیان اهل بیت، غیر از معلی بن خنیس که به دست داوود بن علی کشته شد، نمی کشتند و اگر آنان از شیعیان اهل بیت غیر از ابی تراب مروزی را زندان نمی کردند، هر آینه این یک زخمی بود که خوب نمی شد و آتش دلی بود که خاموش نمی شد و سردردی بود که آرامش نداشت و شکافی بود که جوش خوردنی نبود، و کفایت می کند آنچه را که شعرای قریش گفته اند: در زمان جاهلیت، اشعاری بود که با آنها به امیرالمومنین حملهور می شدند و با اشعار مسلمانان معارضه می کنند و حال آنکه اشعار آنها را تدوین نمود و اخبار و آثار آنها را تبویب کردند حتی راویان آثار آنها را در
کتب خود ذکر کرده اند مثل واقدی و وهب بن منبه تمیمی و کلبی و شرقی بن قطامی و هیثم وداب بن کنانی.
و هر گاه بعضی از شعرای شیعه، ذکری از مناقب مولا ومعجزه ای را از پیامبر نقل می کنند، زبان آنان را قطع و دیوان شعر آنان را پاره می نمایند، همچنانکه با عبدالله بن عمار چنین کردند و با کمیت بن زید اسدی انجام دادند و قبر منصور بن زبرقان را ویران کردند و آشیانهی دعبل بن علی خزاعی را تخریب کردند و حال آنکه با مروان و علی بن جهم مرافقت و همکاری کردند و نیست آن، جز آنکه آن دو در دشمنی با اهل بیت، غلو کردند و غضب خداوند را ایجاد نمودند. و کار به جایی رسید که هارون بن خیزران و جعفر که متوکل بر شیطان بو د، نه متوکل بر رحمان، بذل مالی نمینمودند مگر آنکه مولا را دشنام و آیین نواصب را نصرت میدادند؛ مثل عبدالله بن مصعب و وهب بن وهب بختری و از شعرا مثل مروان و از ادیبان مثل عبدالملک و در زمان خلافت جعفر، مثل بکار وابی سمط و ابن ابی شوارب و غیره…».
خوارزمی، در این کلمات، به گرفتاریهای سخت و مشکلی که شیعیان اهل بیت با آن مواجه شدند در عصر حاکم عباسی که همت گماشتند در خونریزی، فشار بر آنان، بدان اشاره میکند. و ستارگانی از بزرگان شیعه که اعدام یا زندانی شدند و گناهی نداشتند جز محبت اهل بیت، نام می برد. و کارهای که ذکر اهل بیت را در بین مردم از بین بردند از جمله هر کس مدحی و ثنائی و ذکر آثار و حسنی آنان میکردند، یا کشته و یا زندانی میشد. و هر کس اهل بیت را شتم و هجا می کرد، مورد اکرام حاکمان قرار می گرفت و انعام و مالی به آنان اهدا می گردید.
واز کلماتی که این امر را ثابت و کشف حقایق کند که چگونه با علویها و شیعه، رفتار می کردند این است:
«خداوند شما را ارشاد کند، به تحقیق ما به عروة الوثقی (اهل بیت – علیهم السلام – تمسک جستیم و از دین، متابعت نمودیم و آن را بر دنیا مقدم داشتیم، و کسی که به ما بینش داد، نیست دیگر کسی که بر بصیرت ما اضافه کند و کسی که از ما نقص بیشتری دارد، نمی تواند نقص ما را تدارک ببیند. اسلام هنگام شروعش، غریب بود وهم چنین غریب برمیگردد و این کلمهای است از خدا و وصیی است از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم – که قدرت و حکومت را به هر کس که بخواهد میدهد و عاقبت، با متقین و پرهیزکاران است. و بدان بعد از هر روزی، فردایی هست و برای هر شنبهای، یکشنبهای است (یعنی همیشه دنیا یک جور نیست).
عمار یاسر در جنگ صفین گفت: اگر دشمن ما را بکوبد که دیگر امیدی به خود نداشته باشیم، باز هم علم داریم که ما بر حق هستیم و آنان بر باطل، و به تحقیق که رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – اول ضعیف بود، ولی بعد قوی شد و همچنین اسلام، اول کارش عقب بود ولی بعدها عزت و تقدم یافت:
(الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لایفتنون).
(آیا مردم گمان کردند که به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!).
واگر سختی مومنین و کمی آنان و قدرت کافرین و کثرت آنان نبود، هر آینه جهنم پر نمی شد تا اینکه بگوید:«اضافه کنید» و خداوند متعال نمی فرمود: «ولکن اکثر آنان دانا نیستند» و معلوم نمی شد کسی که جزع و فزع میکند، از کسی، صبور و شکیباست و شکور از کفور شناخته نمیشد.
و فرمانبردار، مستحق ثواب و گناهکار، به وزر و بالش معاقب نمی شد، پس هرگاه به ما نقمتی وارد می شود، به تحقیق آن امری است که با آن خو گرفتهایم و اگر قدرت و حکومتی به دست ما آید، هر آینه ما منتظر آن بودیم. و خدا را سپاس که در هر حال، ما وسیلهی نجات و برای هر جایی، گفته ای داریم. پس هنگام سختی، صبر و هنگام نعمت، شکر. و به تحقیق بدانید که مولا – علیه السلام – هزار ماه مورد شتم و سب قرار گرفت و ما در وصیت او شک نکردیم و پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – بیش از ده سال تکذیب شد و ما او را در نبوتش متهم نساختیم. و ابلیس بیش از عدد ریگها زندگی کرد و می کند و ما در لعن او پرهیز نمی کنیم. و ما مدتی به دولت حق امتحان شدیم و ما یقین به دولت او داشتیم و بعد، امامی بعد از امامی و راضی به قضای خدا بعد از راضی، به قتل رسانیدند و ما شکی در صحت امامت آنان نکردیم و وعدهی خداوند به تحقیق که انجام شدنی است و امر خداوند امری است که تغییرناپذیر است، هرگز شما نخواهید دانست، بلکه هرگز شما نخواهید دانست و به زودی آنان که ستم کردند می دانند که بازگشتشان به کجاست. و به تحقیق خبر آنان را بعد از مدتی (روز قیامت) خواهید دانست».
این کلمات، حکایت می کند از صبر شیعه، و عدم التفات و اعتنای آنان به آن ضربتهای شکننده و دردآور که از خائنین و دشمنان اهل بیت وارد آمده است. و هرگز سبب نمی شد که دست از ولای امیرالمومنین – علیه السلام – و اولاد او بردارند.
آنان داعیان عمل اجتماعی در اسلام بودند. و شیعیان، اثبات کردند در دو عهد اموی و عباسی، از سر سختترین مدافعان اسلام و مبارزترین افراد در قیام بر علیه ظلم و طغیان بودند و سبب شد که پرچم اسلام را سربلند و برافراشته
کنند. و هیچ گاه خود را با آنچه را که دزدهای حکام اموی و عباسی بر آنان وارد نمودند، نباختند.
و خوارزمی ادامه می دهد و می گوید:
«بدانید – خدا شما را رحمت کند- بنی امیه همان شجره ملعونه ای است که در آن آمده است. و آنان تابعین سرکشان و یاغیان و پلیدانند. همت گماشتند تا محاسن و صفات مولا را مخفی کنند و افرادی را گماشتند تا احادیثی بر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم – جعل نمایند. و مقر اسکان را از مدینه به همسایگی بیت المقدس منتقل کردند و مرکز خلافت را از کوفه به دمشق بردند. و در این وادی، برای نابودی آن، اموال زیادی را بذل و بخشش نمودند. و برای هر جایی، عاملی و فردی را معین کردند، و مردانی را ساختند که از اوباش بودند، ولی نتوانستند حدیثی از احادیث پیامبر را نابود کننند و نه آیه ای از کتاب خدا را تحریف کنند. و نه فردی از دشمنان خدا را در دوستان او جا بدهند. و به تحقیق که فضایل عترت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – در گوشهای آنان طنینانداز بود و حجت و بران برای دیگران اقامه می نمودند. و اصلا هیبت حاکم و سلطان در دل آنان اثری نداشت تا متاثر و خائف بشوند و همیشه حق عزیز و سرافراز بوده است گرچه اهل آن را به ذلت می کشانند و افراد آن کم هستند و باطل مهان و پست است گرچه با شبهه به او شکوه می دهند و زشت است گر چه سیمای او را زیبا خواستنی جلوه می دهند.
عبدالرحمن بن حکم که او از جان بنی امیه است می گوید:
سمیه، نسل خود را آنقدر زیاد کرد که به اندازه ریگهای بیابان شده، و حال آنکه دخت پیامبر، نسلی ندارد.
و دیگری گوید:
خدا لعنت کند هر که علی – علیه السلام – را سب کند و حسین – علیه السلام – را که او امام و راهبر همه است.
و ابو دهبل دربارهی قدرت حکومت بنی امیه و ولایت آل ابی سفیان میگوید:
مستان بنی امیه با آسایش، شب رابه صبح می رسانند و حال آنکه در طف و کربلا، اهل بیت کشتگان، خواب به چشمشان نرفت.
و سلیمان گوید:
و آن کشتهی طف از آل هاشم، شخصیت مسلمانان را ذلیل کرد چه ذلتی!
و کمیت گوید:
بگو به بنی امیه شما چه منصبی را برای خود تجویز کردید که با شمشیر و دست و پا بریدن، مردم را ترسانیدید.
خدا گرسنه گرداند کسانی را که شما سیر کردید و سیر گرداند کسانی را که شما گرسنه نگه داشتید.
خوارزمی در کلمات خود، آنچه را که بنی امیه در نابود کردن فضایل امیرالمومنین بذل و بخشش کرده اند، بیان می کند. و اینکه آنان تمام امکانات خود را چه از جهت اقتصادی، اجتماعی و تبلیغاتی همه را برای محو آثار اهل بیت گماشتند تا اینکه مناقب آنان مستور بماند ولکن موفق نشدند و فضایل و مناقب آنان آنچنان بروز کرد که مثل انسانیت یک انسان در حد اعلی، در تمام مراحل تاریخ به تصویردرآمد، همچنانکه برای همه، دزد بودن و راهزنی دشمنان آنانکه اموال مسلمانان را به سرقت بردند، عیان شد. و آنان این اموال رادر شهوات و امیال خود صرف کردند. و مسلمانان رابر آنچه کراهت داشتند، مجبور ساختند.
خوارزمی، گوید:
و آنچه را گفت عجیب نیست از آنچه شعرای بنی عباس در نزد خود خلفای حق را بیان کردند، گرچه آنان کراهت داشتند و فضل کسانی که آنان را منقوص می دانستند و آنان را کشتند، با صدای رسا بیان کردند.
منصور بن زبرقان، در حضور هارون گفت:
آل پیامبر و محبان آنان از ترس کشته شدن، خود را مخفی می کنند و حال آنکه نصارا و یهود در امنیت به سر میبرند با اینکه آنان از ملت توحید هستند، حتی در شدت و خوف.
و دعبل می گوید:
آیا نمیبینی که هشتاد سال از عمر من می گذرد و صبح و شب می شود و همیشه در غم و غصه هستم؛ چون می بینم اموال اهل بیت در دست دیگران تقسیم و مصرف می شود و دستان آنان خالی می باشد.
و علی بن عباسی رومی می گوید:
هر زمانی از برای پیامبر، حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – کشته است پاک که با خون خود آغشته است.
و ابراهیم که کاتب و کارمند آنان است و مامون او را از نزدیکان خود قرار داد، می گوید:
بنی عباس اموال اهل بیت را با منت به شما می دهند و حال آنکه از صدتا یکی، بیشتر نمی دهند.
این کلمات، حکایت می کند شعرای شیعه اعلان نمودند که مولا و اولادشان افضل از بنی عباس و غیر آنان هستند. و آن را در سخت ترین اوقات
و تلخترین آن، اعلام کردند؛ چون کسی که ائمهی طاهرین را به خیر ذکر میکرد، غیر از شمشیر و نیزه چیز دیگری به او نمیدادند. (یعنی او را به قتل می رسانیدند) ولکن اینان افرادی شیردل و شجاع بودند که از کشته شدن و تبعید در راه کلمهی حق، ترسی نداشتند.
خوارزمی ادامه می دهد و می گوید:
«و چگونه این شعرا قومی را مورد نقص قرار ندهند و حال آنکه پسر عموهای خود را با گرسنگی می گشتند و شهرهای ترک و دیلم را از طلا و نقره پر می کنند و مغربی و فرغانی را حمایت و به مهاجرین و انصار، جفا میکنند. و وزارتخانه را به افراد غریبهی غیر عرب می دهند. و عجم و طماطم را فرماندهان ارتش قرار می دهند، و حال آنکه از آل ابی طالب، میراث مادرشان را منع می کند. و حال جدشان که همان انفال باشد، وقتی که یک علوی مایل می شود مصرف کند، محروم میسازند. و آنان را روزها گرسنه قرار می دهند، ولی طعامی به آنان نمی دهند. و خراج و مالیات مصر و اهواز و صدقات مکه و مدینه و حجاز را به ابن ابی مریم مدینی و ابراهیم و ابن جامع و زلزل و به صوما عطا می کنند و به بختیشوع نصرانی، خوراک یک شهر را به او می دهند و به جاری وافشین، خوراک یک ملت پر جمعیت را می دهند و متوکل با دوازده هزار کنیز، عشق بازی میکند و حال آنکه سیدی از سادات اهل بیت، عفت خود را با یک کنیز زنجی یا سندی حفظ می کند. و مقدار زیادی از مالیات را معین کردند برای صفاعنه و غذای مخانثه و غذای سگها و تربیت میمونها و برای زنان آوازه خوان و برای زر و زور(پرندهای است که از گنجشک بزرگتر و دارای نقاط سفید و سیاه است) و برای عمر که مسخرهچی است و حال آنکه بر
فاطمیها بخل می ورزند به یک وعده غذا یا یک لیوان آب. و آنان را بر یک دانق (یک ششم درهم) و یک حبه رد می کنند و باقی مانده غذا را می خرند قبل از اینکه فاسد شود و حال آنکه خداوند خمس را برای آنان حلال و صدقه را حرام نمود و واجب نمود و محبت و مودت به آنان را و با سختی زندگی را می گذرانند و از فقر می میرند. و برای سد جوع، کسی شمشیر خود را رهینه قرار می دهد و دیگری پیراهنش را می فروشد و تماشا می کند به اموال خدادادی با یک دید مایوسانه، زندگی را آنچنان سخت می بیند که حد وحسابی ندارد و حال آنکه گناهی ندارند جز آنکه جدشان رسول خداست و پدرشان مولاست و مادرشان فاطمه و جدهشان و مادر بزرگشان خدیجه و راهشان ایمان و امامشان قرآن است».
این قطعه از نامه به بعضی از مشکلاتی که علویها با آن رنجور شدند را بیان می کنند که منع اقتصادی از طرف این طاغیان عباسی شدند و از کمترین حقوق انسانیت، آنان را منع کردند و شدیدترین مضایقه ها را بر آنان تحمیل کردند تا جایی که علوی ها لباسی نداشتند که بدن خود را مستور کنند و غذایی که سد جوع کنند در حالی که اموال دولت برای ترانه خوانها و بازیکنان و متملقین، صرف می شد. و خوارزمی لیستی از اسمهای آنان ذکر کرده که دولت عباسی میلیونها از اموال خود را صرف آنان کرد و ملت مسلمان را زیر بار فقر و حرمان رها کرد.
و از بندهای این نامه چنین آمده است:
«و به تحقیق که بنی امیه شرمساریهایی را انجام دادند که دهن به دهن ذکر می شد و پلیدیهایی داشتند که سینه به سینه نقل شده است. معاویه شخصی است
که صحابه و تابعین را به قتل رسانید و مادرش جگرخوار شهدای طاهرین است و پسرش یزید، میمون باز و تربیت کنندهی فهد (حیوان درندهای مابین پلنگ و سگ و دارای نقطههای سیاه بر بدنش) هست و تخریب کنندهی کعبه و به یغما بردن شهر مدینه و کشندهی اهل بیت و به وجود آورندهی یوم حره که همانا قتل عام اهل مدینه است. و مروان، مارمولک و فرزند مارمولک است (چون از پشت دیوار به صحبتهای پیامبر در منزل خودشان استماع میکرد).
و کسی است که پیامبر، پدرش را لعن نمود و مروان در صلب پدر بود، پس لعن الهی، جانثار او شد. و عبدالملک، صاحب آن گناه بزرگی است که زمین را تنگ کرد و قدرت خود را همه جا گسترش داد و آن به وسیله قدرت دادن به حجاج بن یوسف ثقفی بود که بندگان خدا را نابود کرد و آنان را کشت و ارکان اسلام را از بن کند و شهرها را ویران کرد و نانجیب امت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – بود که او تهدید کنندهی امت بود و دربارهی وی، ماثر وامور زیادی را نقل کرده اند.
ولید، سرکش بنی امیه بود و حجاج را بر مشرق زمین حاکم کرد و قره بن شریک را به مغرب زمین حکومت داد، و سلیمان دارای شکمی بزرگ بود که شکمش او را کشت و مرد و حال آنکه شکمش را پر از غذا و تخمه کرده بود.
یزید، دارای نیشی مثل مار داشت و شکمی مثل کوزهی بزرگ که جهاد را با خمر منسوخ کرد و مدت خلافت خود را بر عود و زمر گذرانید. و او اول کسی است که قیمت و ارزش ترانه خوانهای زن را زیاد کرد و فحشا و منکرات را علنی و آشکار ساخت. و چه بگویم که از یک طرف، مروان و از طرف دیگر، یزید بن معاویه، مسایل ژنتیکی را در او به ارث دادند. پس او لعنت شده بین
دو ملعون است و گاوی است بین دو کافر.
هشام، کشندهی زید بن علی و سرپرست یوسف بن عمر ثقفی است.
ولید بن یزید، پایان دهندهی خلافت و سلسلهی بنی امیه است که کافر به خدا بود و قرآن را با تیر، پاره کرد و اولین فردی است که در نفی ایمان، شعر گفت و فسق و فجور را علنی نمود.
در این قسمت، خوارزمی حال سلاطین امیه را و آنچه از افعال آنان مانده که شرمساری را بیحد کرد و تاریخ را سیاه نمود. و ملت هم در سایهی آنان سیاهترین جنایات و شکنجه ها را تحمل کردند. و اموال مردم را به یغما بردند و آزادگی مردم را از دست آنان گرفتند. و با آنان رفتار گرگ صفتانه انجام دادند مثل جنایتکار وحشی حجاج بن یوسف ثقفی و امثال آن که از سنگدلان جنایتکارند و زندگی را به جهنم تبدیل کردند و ظلم و فساد را بین مردم علنی ساختند.
و اکنون به قسمت آخر این نامه گوش فرادهید که می گوید:
«و این جنایتها با بزرگی، زیادی، زشتی و سختی آن، در مقابل جنایتهای بنی عباس که شهر استکبار را ساختند و اموال مسلمانان را در گناه و مجالس لهو و لعب، صرف کردند و اینها خود رهبران هدایت کننده و ارشاد کننده ای بودند که به حق قضاوت کردند و به آنان، عدل و اعتدال، استقامت پیدا می کرد و امام جمعه آنان رابه این صفات می ستود و نماز جماعت اقامه می کرد».
خوارزمی در این کلمات، بنی عباس را بیان کرد و آینهی افعال آنان
و جنایاتشان به مراتب بیشتر از جنایات بنی امیه بود. بنی عباس اموال ملت را در شهوات و سهرات خود و شب نشینیهای خونین خود صرف کردند در حالی که معظم قریب به اتفاق مردم، از گرسنگی و فقر و بیچارگی، رنج می بردند، و از عجایب است که صفات زیبا و القاب حسنه را وصف این سلاطین قرار داده و گفته شود که آنان رهبران هدایت کننده ای هستند که به حق، قضاوت می کنند و به آنان، عمل و اعتدال، مستقیم می شود.
تا اینجا کلام ما از این نامه به پایان می رسد که از معتبرترین نامه های سیاسی است که به صورت صادقانه و موضوعی، آنچه را که سادات علوی و شیعیان از محنتها، شکنجهها و مصیبتهای نابود کننده از حکام اموی و عباسی دیدهاند، حکایت کند، و این خود بیان کنندهی این است که سبب مخفی شدن حضرت مهدی – علیه السلام – چه می باشد و اینکه چرا او از دیدگاه مردم، پنهان است. و آنچه را که گمان میرود از اسباب اساسی برای اجبار اقامت دو امام، امام هادی و امام عسگری – علیهما السلام – در سامرا شد و اینکه آنان را محاصره کنند با لشگر انبوهی از مرد و زن جاسوس، این است که بفهمند چه وقت امام مهدی- علیه السلام- متولد می شود تا او را دستگیر و وجود او را نابود کنند؛ چون به تحقیق دلهای آنان از ترس و رعب، به فزع آمده بود، از کثرت و تواتر روایات از پیامبر گرامی – صلی الله علیه و آله و سلم – و از اوصیای و ائمهی اطهار – علیهم السلام – که امام منتظر، آخرین خلیفهی رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – است و او کسی است که عدل را اقامه می کند و حق را نشر می دهد و امن و امان و آسایش بین مردم ایجاد میکند و اوست که تمام انواع ظلم را نابود می کند و ظالمین را شکست می دهد و لذا بر خود لازم دانستند که مراقبت
شدیدی بر پدر و جدش داشته باشند و بعد از وفات امام عسگری(1)، منزل را محاصره کردند و بعضی از زنان امام را که مورد ظن یا در حملشان اشتباه صورت گرفته بود، زندان کردند، همچنانکه آن را به طور مفصل در بحثهای گذشته بیان کردیم. و این سبب از اسباب رئیسی است در جهت مخفی شدن امام – علیه السلام – و شناخته نشدنشان بین مردم.
و در حدیث «زراره» به همین علت بیان شده است که از امام – علیه السلام – روایت شده است که فرمود: «برای قائم – عجل الله تعالی فرجه الشریف – غیبتی است قبل از ظهورش».
زراره به سرعت سوال کرد: برای چی؟
امام فرمود: «از کشته شدن می ترسد».
و شیخ طوسی میگوید: «علتی برای منع از ظهور امام مهدی – علیه السلام – نیست جز ترس آن بزرگوار از کشته شدن؛ زیرا اگر غیر از آن بود، مخفی شدن حضرت، جایز نبود».
این نامهی خوارزمی به اهالی نیشابور، بیانگر این حقیقت است که سبب غیبت امام – علیه السلام – و مخفی شدن آن حضرت، همانا خوف از دستیابی حاکمان ستمگر زمان نسبت به آن حضرت میباشد. و گمان من این است که انگیزهی اصلی که حاکمان عباسی را وادار کرده بود تا حضرت امام علی النقی
و امام حسن عسگری – علیهماالسلام – را تحت نظر و مجبور به اقامت در سامرا نمایند و نیروهای امنیتی فراوان از زن و مرد را مامور آن حضرات قرار دهند، این بوده است که می خواستند به حضرت بقیه الله – علیه السلام – دست پیدا کنند و نابودش نمایند؛ زیرا دلهای آنان مرعوب آن حضرت بود و از آن حضرت کاملا در وحشت و ترس و پریشان بودند؛ چه آنکه به طور متواتر از پیغمبر اسلام و اوصیای گرامیش ائمهی اطهار – علیهم السلام – نقل شده بود که آخرین وصی پیغمبر اسلام، حضرت امام منتظر – علیه السلام – است، زمین را پر از عدل و داد و حق و عدالت را بسط میدهد و تمام ستم و ستمکاران و حکومت ظالمان را از بین خواهد بود، لذا پدر بزرگوار و جد آن حضرت را کاملا تحخت نظر گرفتند و بعد از شهادت حضرت امام حسن عسگری، خانهی آن حضرت را احاطه کردند و برخی از زنان را که گمان می رفت حامله باشند، دستگیر کردند – کما اینکه بحث آن مفصلا گذشت – و همین سبب اصلی غیبت و عدم ظهور آن حضرت می باشد و همین مطلب در حدیث زراره آمده است: روایت شده است که امام – علیه السلام – فرمود: «حضرت قائم قبل از ظهورش غیبتی دارد».
زراره فورا پرسید چرا؟ امام فرمود:«از قتل و کشته شدن خوف دارد».(2)
شیخ طوسی می گوید: «هیچ علتی مانع ظهور حضرت مهدی نمی باشد مگر خوف آن حضرت از قتل و اگر چیزی غیر از این بود، خفای آن حضرت مجاز نبود».(3)
1) و بعد از وفات امام هادی – علیه السلام – منزل امام عسگری را محاصره کردند الخ، این صحیح است.
2) غیبت شیخ طوسی و کافی.
3) غیبت شیخ طوسی، ص 199.