اینان گروهی از صاحب نظران و فلاسفه هستند که آینده را با شک و تردید به سوی خیر و صلاح و روشنی و خوشبختی می بینند. می گویند اینکه جهان در همین وضع و صورت در جا می زند و می ماند و بشریت روی خوشی و خیر و صلاح را نخواهد دید سخنی بی مورد است. احتمال این امر وجود دارد که روزی وضع جهان سر و سامان پیدا کند و بشریت به راه آید.
اینان اصلاح وضع جهان را ممکن می دانند ولی آن را قطع نمی دانند. بنظرشان این امر مبتنی به تحقق شرایطی است که محقق شدن آنها محل تردید است. اگر در مواردی غیر قابل وصول باشند در مواردی دیگر ممکن الوصول هستند.
فی المثل اینان می گویند اگر جوامع انسانی مکتب وحدتی را پایه گذاری کنند و همه تابع آن مکتب شوند امید اصلاح وجود خواهد داشت. اگر همه انسانها حاضر شوند مقررات و ضوابطی را پذیرا گردند می توان امیدوار به اصلاح جهان بود. اگر همه زمامداران و بزرگان بپذیرند که وحدت و اتحادی تشکیل دهند و نقطه نظرهای خود را یکی سازند امکان اصلاح خواهد بود. اگر تعدیل مالکیت و ثروتی پیش آید و همگان تن به این تعدیل دهند امکان اصلاح هست. اگر صورتی پدید آمد که همه انسانها از رفاه نسبی برخوردار گردند و فقر و حرص و جهل از میان برداشته شود می توان به آینده امیدوار بود. اگر… اگر…
همانگونه که ملاحظه می کنند همه مسائل با اگر است و توام با شک و تردید. آیا امکان آن هست که روزی چنین و چنان شود یا نه محل تردید است و اینان دچار سرگیجه و تردیدند که آیا چنان امری صورت خارجی هم پیدا خواهد کرد یا نه. در واقع و نفس امر اینان مایوسند که این اگرها روزی در جامعه بشری جامه تحقق بپوشد و راهی بسوی سعادت انسان ها باز شود. ولی چون این مسائل از محالات عقلیه نیستند به آن خوشبینند و با دیدی امید آمیز به وقایع و حوادث می نگرند.
هر گاه که مختصر امکانی برای خیر و راه انسانی پدید آمد، سخن از
صلح جهانی، سرزمان های بین المللی بمیان آید می کوشند روح امید را در دل قوی کنند و دیگران را به طلیعه ظهوری که در آن خیر و رفاه بشریت است دلخوش سازند. و در آن هنگام که سیه روزی و تاریکی برای بشریت حاصل شود، جنگی و فتنه ای در گوشه ای از جهان حادث شود امیدها به یاس تبدیل می گردد.
در جمع، از مجموعه نظرات آنها نمی توان چیزی به بدست آورد که مایه امیدواری باشد و سرمایه ای نیست که بتوان آن را به چرخش انداخت و به سود آن دلگرم شد. در ارزیابی از نظرات شن باید گفت سر در گمی و درهمی در کاشان بسیار است. و اثرات ناگوار این طرز فکر و نظر بیشتر از اثرات منفی آنهائی است که با قاطعیت آینده روشن را نفی می کنند چون آدمی بر اساس این طرز فکر دائما معلق است و نمی داند چه کند.