می دانیم خورشید یک سلسله اشعه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم هفت رنگ معروف پیدا می شود و یک سلسله اشعه نامرئی که به نام «اشعه فوق بنفش» و «اشعه ما دون قرمز» نامیده شده است.
همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه پیامبر باشد یا امام علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد یک نوع تربیت روحانی از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که می توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار نیست بلکه تنها جاذبه و کشش درونی است.
در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه با بعضی از افراد منحرف و آلوده به گونه ای برخورد می کردند که آنها راه کاملا تازه ای را انتخاب کرده و یکباره فردی پاک و مؤمن فداکار گردیده که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند. این دگرگونیهای تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهای جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر البته برای آنها که در عین آلودگی یک نوع آمادگی نیز دارند. نتیجه جذبه ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به نفوذ شخصیت
نیز می شود. افراد بسیاری این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده اند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند چنان بی اختیار و ناخودآگاه تحت تأثیر آنان قرار می گیرند که حتی سخن گفتن در برابر آنها بر ایشان مشکل می شود و خود را در میان هاله ای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی می بینند. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان می بینیم که جز از این راه نمی توان آنها را تفسیر کرد.
برخورد «اسعدبن زراره» بت پرست با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکر او و یا آنچه دشمنان سرسخت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نام آن را سحر می گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز می داشتند همه حاکی از نفوذ شخصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در افراد مختلف از این طریق است. همچنین آنچه درباره تأثیر پیام امام حسین (علیه السلام) روی فکر «زهیر» در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام امام حتی نتوانست لقمه ای را که در دست داشتن به دهان بگذارد و یا کشش عجیب و فوق العاده که «حربن یزید ریاحی» را به صف مجاهدان کربلا کشید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد، از همین قبیل است.