«کان من تقدیر الله جل جلاله و لطفه بعباده و حکمته: أن جعل أنبیائه مع هذه المعجزات فی حال غالبین و أخری مغلوبین و فی حال قاهرین و أخری مقهورین و لو جعلهم الله فی جمیع أحوالهم غالبین و قاهرین، و لم یبتلهم و لم یمتحنهم، لاتخذهم الناس آلهة من دون الله عز و جل، و لما عرف فضل صبرهم علی البلاء و المحن و الاختبار.
و لکنه جعل أحوالهم فی ذلک کأحوال غیرهم، لیکونوا فی حال المحنة و البلوی صابرین، و فی حال العافیة و الظهور علی الأعداء شاکرین، و یکونوا فی جمیع أحوالهم متواضعین غیر شامخین و لا متجبرین. و لیعلم العباد: أن لهم علیهم السلام الها هو خالقهم و مدبرهم، فیعبدوه و یطیعو رسله، و تکون حجة الله ثابتة علی من تجاوز الحد فیهم، و ادعی لهم الربوبیة، أو عاند و خالف، و عصلی جحد بما أتت به الأنبیاء و الرسل، و لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة».(1)
از تقدیر خداوند بلند مرتبه و لطف او به بندگانش و تدبیر حکیمانهی او بود که پیامبرانش را با این همه معجزات، گاه پیروز و گاه شکست خورده، گاه دارای سلطه و گاه تحت سلطه قرار داد.
اگر خداوند آنان را در تمام موقعیتها پیروز و مسلط قرار میداد و به بلا و آزمایش دچارشان نمیساخت، مردم آنان را به عنوان معبوداتی مستقل از خدای عز و جل اختیار میکردند، و فضیلت شکیبایی پیامبران بر بلاها و سختیها و آزمایشهای الهی، معلوم نمیگشت.
اما خداوند، موقعیت پیامبران را مانند بقیهی مردم قرار داد، تا در حال شدت و بلا شکیبا باشند و در حال رفاه و غلبه بر دشمنان شکرگزار باشند و در تمام مراحال و احوالشان، تواضع و فروتنی پیشه کنند، و گرد نفراز و ستم پیشه نباشند، تا بندگان خدا بدانند آنان نیز خدایی دارند که آفریننده و تدبیر کنندهی امور آنهاست. در نتیجه، به عبادت او و اطاعت از رسولانش رو آورند، و هر کس دربارهی پیامبران زیاده روی کرده و پروردگارشان بشمارد، یا با آنان عناد ورزد و مخالفت نماید و نافرمانی کند و آنچه را انبیا و پیامبران آوردهاند، انکار نماید، حجت الهی دربارهاش ثابت شد – و راه عذر بر او بسته شود – و هر کس هلاک و گمراه میشود، به سبب دلیل روشن – و با اتمام حجت – باشد و هر کس زندگی مییابد – و
هدایت میشود – به خاطر دلیل روشن و با برهانی آشکار باشد.
1) احتجاج، ج 2، ص 473؛ غیبت، ص 199-198؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص 508.