زمان مطالعه: < 1 دقیقه
حال مساله ای که مطرح است این است که این انسان یک بعدی، با بعد رشد یافته مادی و دور از معنی، با قامت دوک وار در ماده و بی رشد و کوچک در معنی درباره آینده چه می تواند بکند؟ این دو گونه ای که نیمی از معنی در اوست ولی راکد و جامد مانده و نیمی بیشتر از حیوان دارد، آن هم با جلوه ای نازیبا و نفرت انگیز آیا می تواند با تاریکی باطنی که دارد برای خود فردائی روشن بسازد؟
او که خود وامانده است چگونه می تواند جهان و جامعه وامانده را سیر و حرکت بخشد؟ او که خود فاقد صفا و آرامش است چگونه می تواند بنای حیاتی
را با صفا و آرامش نهد؟ بهمین نظر است که برای عده ی چنین استبعادی وجود دارد و قائلند تضادها و تعارض خود سبب ایجاد فردائی بسیار تاریک است.