جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کسانی که حضرت قائم را دیده‏اند

زمان مطالعه: 7 دقیقه

شیخِ کُلیْنی (ره) در کافی یک باب را به نام بُردنِ کسانی که حضرتِ قائِم – علیه‏السّلام – را دیده‏اند اختصاص داده(1) و شیخِ صدوق هم در کمال‏الدّین و تمام‏النّعمه بابی را ویژه یاد کردِ کسانی ساخته که حضرتِ قائِم – علیه السّلام – را مشاهده کرده و دیدار نموده و با او سخن گفته‏اند.(2)

شیخِ طوسی (ره) یک فصلِ الغیبه را به أخبارِ کسانی تخصیص داده که إمام – علیه السّلام – را دیده‏اند.(3) علّامه مجلسی نیز در بحارالأنوار یک باب را به یادکردِ کسانی که آن حضرت – صَلَواتُ اللّهِ عَلَیه – را دیده‏اند و همچُنین یک بخشِ «نادر» را به یادکردِ کسانی که آن حضرت علیه‏السّلام – را در غَیبتِ کُبری و قریب به زمانِ ما رؤیت کرده‏اند، مُختَص گردانیده.(4) علّامه نوری (ره) در نجم‏الثّاقب(5)، و شیخ علی‏أکبرِ نهاوندی در العَبْقَریّ الحِسان(6)، و علّامه صافی در منتخب‏الأثر(7)، هریک بابی را درباره کسانی که إمام – علیه السّلام – را در دورانِ غَیبتِ کُبری دیده‏اند، تألیف کرده‏اند.

برخی از أصحابِ ما «=إمامیّه» نیز رساله‏هائی مستقل در این باره نگاشته‏اند؛ مانندِ علّامه سیّد هاشم بن سُلَیمان توبلیِ بَحْرانی (درگذشته به سالِ 1107) که تبصرة الولیّ فیمَن رَأَی المَهدیّ «علیه السّلام» را تألیف کرده(8)، و میرزا محمّدتقی بن کاظم بن مولی محمّدتقیِ مجلسی، مشهور به: ألماسی (درگذشته به سالِ 1159 ه. ق.) که مؤلّفِ کتابِ فارسی – ولی ناتمامِ – بهجة الأولیاء فیمَن فازَ بِلقاءِ الحجّة علیه السّلام است(9)، و سیّد جمال‏الدّین محمّد بن حسینِ یزدیِ حائریِ طباطبائی (درگذشته در حدود سالِ 1313) که بدایع الکلام فیمَن فاز بلقاء الإمام علیه السّلام را نوشته(10) و علّامه نوری (ره) (درگذشته به سالِ 1320 ه. ق.) که رساله جنّةالمأوی فی ذِکرِ مَن فازَ بِلقاءِ الحجّة علیه السّلام را نوشته(11)، و شاگردش شیخ محمّدباقرِ بیرجندی (درگذشته به سالِ 1352 ه. ق.) که کتابِ بغیةالطّالب فیمَن رَأَی الإمامَ الغائِب «علیه السّلام» را تألیف کرده(12)، و شیخ علی‏أکبرِ نهاوندی (درگذشته به سالِ 1369) نیز الیاقوتُ الأَحمَر فیمَن رَأَی الحُجَّةَ المُنتَظَر را نگاشته است.(13)

شیخِ کُلیْنی (ره) در کتابِ کافی، در نخستین حدیثی که در بابِ مذکور آورده است، گوید:(14)

«عَن عَبْدِاللّهِ بنِ جَعفرٍ الحِمْیَریِّ قالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا و الشَّیْخُ أَبُوعَمْرٍو – رَحِمَهُ اللّه – عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحاقَ فَغَمَزَنی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فقُلْتُ لَهُ: یا أَباعَمْرٍو! إِنّی أُریدُ أَنْ أَسأَلَکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ وَ مَا أَنَا بِشاکٍّ فیما أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادِی وَ دینی أَنَّ الأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلّا إِذَا کانَ قَبْلَ یَومِ القِیامَةِ بِأَربَعینَ یَوْمًا، فَإِذا کَانَ ذلِکَ رُفِعَتِ الحُجَّةُ وَ أُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ یَکُ «یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إِیمانِها خَیْرًا»، فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ اللّهِ – عَزَّ وَ جَلَّ – وَ هُمُ الَّذینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ القِیامَةُ وَ لکِنّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ یَقینًا

وَ إِنَّ إِبراهیمَ – عَلَیْهِ السَّلام – سَأَلَ رَبَّهُ – عَزَّ وَ جَلَّ – أَنْ یُرِیَهُ کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَی «قالَ: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ: بَلی وَ لکِنَّ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» وَ قَدْ أَخْبَرَنی أَبوعَلیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ عَنْ أَبِی‏الْحَسَنِ – عَلَیْهِ‏السَّلام قَالَ: سَأَلْتُهُ وَقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟ فَقالَ لَهُ: العَمْرِیُّ ثِقَتی، فَمَا أَدَّی إِلَیْکَ عَنّی فَعَنّی یُؤَدِّی و ما قالَ لَکَ عَنّی فَعَنّی یَقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ. وَ أَخْبَرَنی أَبُوعَلیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَامُحَمَّدٍ – عَلَیْهِ السَّلام – عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فقالَ لَهُ: الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتانِ، فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنّی فَعَنّی یُؤَدِّیانِ وَ مَا قَالَا لَکَ فَعَنّی یَقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ المَأْمُونانِ، فَهذا قَوْلُ إِمامَیْنِ قَدْ مَضَیَا فیکَ.

قالَ: فَخَرَّ أَبُوعَمْرٍو سَاجِدًا وَ بَکی ثُمَّ قالَ: سَلْ حَاجَتَک.

فَقُلْتُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبی‏مُحَمَّدٍ – عَلَیْهِ السَّلام -؟

فقالَ: إی وَاللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا – وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ.

فَقُلْتُ لَهُ: فَبَقِیَتْ واحِدَةٌ.

فَقالَ لی: هاتِ.

قُلْتَ: فَالْاِسْمُ؟

قالَ: مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ أَنْ تَسْأَ لُوا عَنْ ذلِکَ، وَ لَا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدِی، فَلَیْسَ لی أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَا أُحَرِّمَ، و لکِنْ عَنْهُ – عَلَیْهِ السّلام -، فإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ أَنَّ أَبَامُحَمَّدٍ مَضَی وَ لَمْ‏یُخَلِّفْ وَلَدًا وَ قَسَّمَ میراثَهُ وَ أَخَذَهُ مَن لَا حَقَّ لَهُ فیهِ و هُوَ ذا عِیالُهُ یَجُولُون، لَیْسَ أَحَدٌ یَجْسُرُ أَن یَتَعَرَّفَ إِلْیَهِمْ أَوْ یُنیلَهُمْ شَیْئًا، وَ إِذا وَقَعَ الْاِسْمُ وَقَعَ

الطَّلَبُ، فاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ.»

(یعنی:

از عبداللّه بن جعفرِ حِمْیَری(15) منقول است که گفت: من و شیخ أبوعَمْرو(16) – که خدایش رحمت کُناد – را نزدِ أحمد بن إسحاق(17) ملاقات افتاد، أحمد بن إسحاق به من إشارت نمود که از او درباره جانشین [=جانشینِ إمام یازدهم – علیهما السّلام -] بپرسم. به او گفتم: ای أبوعَمْرو! می‏خواهم چیزی از تو بپرسم و البتّه در آنچه می‏خواهم از تو بپرسم شکّی ندارم؛ چه باور و دینِ من آن است که زمین از حجّت تهی نمی‏مانَد مگر آنکه تنها چهل روز به رستاخیز مانده باشد، و چون آن زمان برسد، حجّت برداشته شود و درِ توبه بسته گردد «پس آنکس را که پیش از آن إیمان نیاورده یا در عینِ إیمان نیکیی نیندوخته، إیمان‏آوردَنَش سودی» نبخشد [س 6 ی 158]؛ اینان گروهی از آفریدگانِ بدکارِ خدایْ – عزّ و جلّ – اند و رستاخیز بر این جماعت بر پا می‏شود.(18) لیک دوست دارم یقینم افزون شود و إبراهیم – علیه السّلام – نیز از پروردگارش – عَزَّ وَ جَلّ – درخواست تا به او نشان دهد چگونه مردگان را زنده می‏کند «[خداوند]گفت: مگر إیمان نیاورده‏ای؟ گفت: چرا، ولی تا دلم بیارامَد» [س 2 ی 260]. و أبوعلی أحمد بن إسحاق مرا خبر داد و گفت که از أبوالحسن [یعنی: إمامِ هادی] – علیه السّلام – پُرسیده و گفته: [در أُمورِ دینی]با که بده بستان کُنَم یا(19) از که بیاموزم و سخنِ که را بپذیرم؟ به او فرمود: عَمْری موردِ اعتمادِ من است؛ آنچه از جانبِ من به تو برسانَد، براستی از جانبِ من می‏رسانَد، و آنچه از جانبِ من به تو بگویَد، براستی از جانبِ من می‏گویَد؛ سخنش را بشنو و إطاعت کن، که موردِ اعتماد و اطمینان است. و هم أبوعلی مرا خبر داد که از أبومحمّد [یعنی: إمام حَسَنِ عسکری]- علیه السّلام – نیز مانندِ همین سؤال را پُرسیده و آن حضرت به أبوعلی گفته است: عَمْری و پسرش(20) موردِ اعتمادند؛

آنچه از جانبِ من به تو رسانند، براستی از جانبِ من می‏رسانند، و آنچه به تو بگویند، براستی از جانبِ من می‏گویند. سخنشان را بشنو و ایشان را إطاعت کن، که هردو موردِ اعتماد و اطمینان‏اند. این سخنِ دو إمامِ درگذشته درباره توست.

حِمْیَری گفت:

أبوعَمْرو به سَجده افتاد(21) و گریست. سپس گفت: خواسته‏ات را بپرس. گفتم: تو جانشینِ أبومحمّد [یعنی: جانشینِ إمامِ عسکری] – علیه السّلام – را دیده‏ای؟ گفت: آری به خدا و گردنِ او چنین بود – و بادستش إشاره کرد.(22)

گفتم: اکنون یک پُرسش مانده. گفت: بپُرس. گفتم: نامش چیست؟ گفت: بر شما حرام است که در این باره سؤال کنید و این را از پیشِ خود نمی‏گویم – که مرا نَرَسَد حلال کنم و حرام کنم -، بلکه این نظرِ خودِ آن حضرت – علیه السّلام – است؛ چه سُلطان(23) چُنین می‏پندارد که أبومحمّد [یعنی: إمامِ عسکری – علیه السّلام -]درگذشته و فرزندی بر جایْ ننهاده و میراثِ او را تقسیم کرده است و کسی که حقّی در آن نداشته آن را برگرفته(24) و اینک خانواده‏اش آواره‏اند؛ کسی نیست که جرأت داشته باشد خود را به ایشان بشناسانَد یا چیزی به آنها برسانَد؛ و چون نام در میان آید، جستجو نیز آغاز می‏شود [و در پیِ یافتن و آزاردنِ إمام برخواهند آمد]؛ پس از خدا پروا کنید و از این کار دست بدارید.).

شیخِ کُلینی – که خدایش رحمت کُناد – گفته است: شیخی از أصحابِ ما که نامش از یادم رفته برایم روایت کرد که أبوعَمْرو مثلِ این را از أحمد بن إسحاق پُرسید و او همینگونه پاسخ داد.(25)

علّامه مجلسی در مِرآةُالعُقول در ذیلِ این حدیث گفته است: «حدیثِ نخست صحیح است و سندِ بعدیِ آن (یعنی آن که در آخرِ حدیث یاد شده) مُرسَل است»(26)


1) الکافی 329:1.

2) کمال‏الدّین و تمام النّعمة :434.

3) الغیبة :152.

4) بحار الأنوار 104:13 و 143 طبعِ أمین‏الضّرب؛ و: 1:52 – 77، طبعِ حروفیِ ایران.

5) نجم‏الثّاقب /152 ط. 1346 ه.

6) العبقریّ الحسان 57:2.

7) منتخب الأثر /412.

8) صاحبِ الذّریعه آن را در کتابش (326:3) یاد کرده است «و متنِ آن نیز به سالِ 1411 ه. ق. در شهرِ مقدّسِ قم از سویِ «مؤسّسة المعارف الإسلامیّه» تحقیق و نشر شده».

9) الذّریعة 160:3.

10) الذّریعة 6:3.

11) این رساله در آخرِ مجلّدِ سیزدهمِ بحارالأنوار طبع گردیده و در الذّریعة 159:5 یاد شده است.

12) الذّریعة 133:3.

13) الذّریعة 272:25.«می‏افزایم:از دیگر کسانی که أخبارِ مربوط به رؤیتِ سَروَرمان، حضرتِ حجّة بن الحسن – روحی و أرواح العالمین له الفداء -، را ضبط کرده‏اند، شیخِ مفید – قَدَّسَ اللّهُ روحَه العزیز – است که یکی از أبوابِ الإرشادش را «بابُ ذِکْرِ مَنْ رَأَی الإمامَ الثّانی‏عَشَر علیه السّلام و طَرفٍ مِن دَلائِلِه و بَیِّناتِه» قرار داده (تحقیق مؤسّسه آل‏البیت – علیهم السّلام -، 2 : 354 – 352)».

14) «این حدیث به نقل از کافی، در تبصرة الولیّ (تحقیق مؤسّسه معارف إسلامی، صص 54 – 52) و إعلام الوری (تحقیق غفّاری، ص 396 و 397) و حلیةالأبرار (ط. قم، المطبعة العلمیّة، 1356 ه. ش.، 687:2 و 688) آمده است».

15) «عبداللّه بن جعفر بن حسن بن مالک بن جامعِ حِمْیَریِّ قُمّی، از بزرگانِ إمامیّه قم است که به سالِ دویست و نود و اند به کوفه آمده، و أهلِ کوفه از او حدیث شنیده‏اند. کتابهایِ بسیاری تألیف کرده بوده و «ثقه» است. از مؤلّفاتِ اوست: کتاب الغیبة و الحیرة.نگر: تبصرة الولیّ، ص 29 و 30، هامش، و: الموسوعة الرّجالیّة المیسّرة، 500:1 و 499، و: معالم العلماء، ص 73؛ و: رجال النّجاشی، ص 219 و 220».

16) «أبوعَمْرو عثمان بن سعید عَمْریِ زیّات – که «سَمّان» هم خوانده می‏شده است – ثقه و بس جلیل‏القدر است – چنان که جَلالتِ قَدرش از همین روایتِ چهل‏حدیث نیز هویدا می‏گردد. او نخستین نائبِ خاصِّ إمامِ دوازدهم – عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَه – بوده.نگر: الموسوعة الرجالیّة المیسّرة، 559:1؛ و: تبصرة الولیّ، ص 53، هامش؛ و: خورشیدِ مغرب، ص 45».

17) «أبوعلی أحمد بن إسحاق بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن أحوصِ أشعریِ قمی، بس گرانقدر است و ثقه و از عالمانِ صاحبِ تألیف. او را از خواصِّ إمامِ عسکری – علیه‏السّلام شمرده‏اند و گفته‏اند به شرفِ زیارتِ صاحب‏الزّمان – علیه السّلام – نائل گردیده است.نگر: معالم العلماء، ص 14؛ و: الموسوعة الرّجالیّة المیسّرة، 48:1؛ و: تبصرة الولیّ، ص 29، هامش؛ و: رجال النّجاشی، ص 91».

18) «علّامه مجلسی – قُدِّسَ سِرُّه – فرموده: یعنی پس از مرگِ ایشان با دمیده‏شدن در صور، قیامت بر پا می‏شود. نگر: مرآةالعقول، 6:4».

19) «علّامه مجلسی – قُدِّسَ سِرُّه – تردید را از راوی می‏داند. نگر: همانجا».

20) «یعنی محمّد بن عثمان – که دومین نفر از نائبانِ چهارگانه است. نگر: مرآةالعقول، 7:4».

21) «قاعدتًا: سَجده شکر. نیز نگر: مرآةالعقول، 7:4».

22) «این عبارت و عَمَلِ عَمْری را به گونه‏هایِ مختلف فهمیده و شرح کرده‏اند.علّامه محمّدباقرِ مجلسی – أعلَی اللّهُ مَقامَه – ذیلِ حدیثی دیگر، از میانِ چند وجه، ظاهرًا این معنا را پسندیده که یعنی: او میانِ دو دستش را فاصله داد و در هر دست دو انگشتِ إبهام و سبّابه را گشود تا – چُنان که میانِ عرب و عجم معمول است – به درشتی و استواریِ گردنِ آن حضرت إشاره کند. نگر: مرآةالعقول، 2:4 و 3.وجوهِ مختلف در مرآةالعقول (2:4 و 3) و ترجَمه‏هایِ کمال‏الدّین و کافی و… دیده شود)».

23) «مُراد، خلیفه عبّاسی، معتمد (محمّد بن متوکّل)، است که در روزِ پنجشنبه دوازدهم رجبِ سال دویست و پنجاه و شش خلیفه شد. نگر: مرآةالعقول، 7:4.نیز نگر: کمال‏الدّین، ط. جامعه مدّرسین، 1405 ه. ق.، ص 476؛ و: الخَرائج و الجَرائح ط. مؤسّسة الإمام المهدی (علیه السّلام) 1103:3».

24) «مُراد، جعفرِ کذّاب است (نگر: مرآةالعقول، 7:4).همچُنین نگر: کمال‏الدّین، ط. جامعه مدّرسین، 1405 ه. ق.، ص 441 و 442 و 476؛ و: پهلوان، 172:2 و 173 و 226 – 224».

25) «این تَرجمه بنا بر آن است که عبارتِ کافی‏یِ مطبوع و به تَبَعِ آن الأربعون‏حدیثایِ آقایِ نجفی را درست بدانیم؛ یعنی:قال الکلینیّ رَحِمَهُ اللّه: وحَدَّثَنی شَیخٌ مِن أَصحابِنا – ذَهَبَ عَنّی اسمُه – أَنَّ أباعمرٍو سَأَلَ عن أحمد بن إسحاق عَن مِثلِ هذا، فأجابَ بِمِثلِ هذا.ولی این عبارت درست به نظر نمی‏رسد، و گویا عبارتِ متنِ مطبوعِ تبصرةالولیّ صحیح است که بجایِ «سأل عن»، «سأل عنه» دارد. در این صورت پُرسشگر أحمد بن إسحاق است و پاسخ‏دهنده أبوعمرو؛ و همین درست باید باشد».

26) مرآةالعقول 5:4.