جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مهدی الامم و جامع الکلم

زمان مطالعه: 5 دقیقه

اندیشه نَجاتْ‏بخشی و إشارت به موعودی که در آخِرالزّمان خواهد آمد و نظامی مُنطَبِق بر قانونهایِ إلهی و آسمانی پدید خواهد آورْد، به طورِ کلّی در أدیانِ إلهی – و حتّی به نوعی دیگر، در مکاتب و مَسلَکهایِ غیرِ إلهی هم – وجود دارد. أمّا این که ویژگیهایِ این موعود چیست و چگونه ظهور خواهد کرد، در همه أدیانِ إلهی یکسان نیست. آنچه در این اندیشه مشترک و همسان است، این است که موعودِ آخِرالزّمان و مُنْجیِ إنسان از خاندانِ نُبُوَّت است و به دانش و پرهیزگاری و دیگر خویهایِ پسندیده آراسته و از کَژیها و کاستیها مُبَرّاست.(1)

در هر روزگار، و در میانِ هر قوم و أمّت، و در هر سرزمین که پیامبرانِ إلهی – علیه‏السّلام – و حکیمانِ دینْ‏وَرْز و گُستراننده تعالیمِ دینی از «موعودِ آخِرالزَّمان» سخن گفته‏اند، به تعبیر و اصطلاح و نامِ آشنایِ همان قوم و سرزمین و روزگار، و در حقیقت، از یک موعود، سخن رانده‏اند، و او مَهدیِّ مُنْتَظَر – صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ علیه – است.(2)

از بشارتها و إشارتهایِ أدیان و پیام‏آورانِ پیشین گذشته، در حوزه إسلام و مَهدویّتِ روشن و نابِ إسلامی نیز، باور به إمام مَهدی – علیه‏الصَّلاة و السَّلام – در سَرتاسرِ آفاقِ زمانی و مکانیِ إسلام و در نگرشها و نگارشها و مسجد و مدرسه و خانقاه مَطْرَح و مَطْمَحِ نَظَر بوده و چه در میانِ مفسِّران و محدِّثان و چه فقیهان و

متکلّمان، از مذاهبِ گوناگون، شناخته و آشنا به شمار می‏آمده است و می‏آید.(3)

به گفته یکی از دیده‏وَرانِ این روزگار، هرچند شیعه به مَهدیِّ مُنْتَظَر – علیه‏السّلام – اختصاص دارد، باور به مَهدویّت و هنجارِ انتظار مُختَصِّ شیعه نیست.(4)

تشیّع و تسنّن در باور به مَهدیِ موعود – علیه الصّلاة و السّلام – به عنوانِ مُصْلِحِ فاطِمی‏تبارِ آخِرالزَّمان که در أحادیثِ نَبَوی به ظهور و فعّالیّتهایِ مُصْلِحانه وی بشارت داده شده، همسان و همداستان اند و عالمانِ أهلِ تسنّن نیز از تواتُرِ أحادیثِ مَهدَویَّت و قطعیَّتِ این موضوع سخن گفته‏اند.(5) تفاوت اینجاست که بعضی از ایشان (برخِلافِ بعضی دیگر)، در تعیینِ شخصِ این مُصْلِحِ فاطِمی‏تَبار، دچارِ اشتباه و یا إبهام شده‏اند. نمونه را، بعضی گفته‏اند که مَهدیِ موعود – علیه‏السَّلام – هنوز متولّد نشده است و البتّه بر مُدَّعایِ خود دلیلی إرائه نکرده‏اند.(6) این نه فقط مخالفِ عقیده و أدلّه و أسنادِ شیعه است، که با بسیاری از أسنادِ مهمِّ خودِ أَهلِ تسنّن نیز نمی‏سازد.(7)

به هر رویْ، شیعه إمامیّه، به عنوانِ طائفه مختص به آن حضرت، روشنْ‏ترین آگاهیها را درباره مَهدیِ موعود – علیه الصَّلاةُ والسَّلام – فرا رویْ می‏نهَد.

یکی از عللِ تردیدناپذیرِ روشن‏تر بودنِ آگاهیها و نشانیهایِ شیعه در این باب، نسبت به عمومِ أهلِ تسنّن، مقوله نهی از نقل و کتابتِ حدیث است که مدّتها جامعه سُنّی را از این رُکنِ عظیمِ معرفتِ إسلامی محروم داشت.(8)

علّتِ دیگر نیز، آن است که شیعه از صافی‏ترین آبشخور و با بهترین واسطه – یعنی: مواریثِ علم و معرفت که نزدِ أهلِ بیتِ پیامبر (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) بود و هست – از معارفِ نَبَوی بهره‏مند شده است و سالهایِ متمادی از «بابِ مدینه عِلْم»، أمیرِمؤمنان علی – علیه‏السّلام -، و أوصیایِ پس از آن حضرت، حدیث شنیده و دانش آموخته است.(9)

در درازنایِ تاریخ، هرچه طوائفِ دینْ‏وَرْز از معارفِ وَحْیانی و أَنبیائی و أَوصیائی دورتر افتادند و بیشتر در وَرطه تحریف و انحراف فروغلطیدند، از شناختِ «مَهدِیِّ أُمَم و جامعِ کَلِم» – علیه الصَّلاة و السَّلام – محرومْ‏تر و محجوبْ‏تر گردیدند و زمینه‏ای فراخ از برایِ پیدائیِ مُدَّعیان و سوءِاستفاده‏کنندگان پدید آوردَند. مُدَّعیانِ مَهدویَّت در جهانِ أهلِ تسنّن، از إبهامهایِ عقیدتیِ عامّه بهره بُردند و هر از چندگاهی در گوشه‏ای از جهانِ إسلام دست به تحرّکاتِ سیاسی و نظامی زدند.

در گُزارشهایِ مسیحیان – بویژه به سببِ تحریفهائی که در متون صورت گرفته – إبهام بیشتر و بیشتر می‏شود و بطَبْع زمینه سوءِاستفاده نیز فراخ می‏گردد.(10)

از مَنظَرِ فرهنگِ إِسلامی، این سردرگُمی‏هایِ موردی در عرصه سیاست و اجتماع و فرهنگ، در بَرِ سردرگُمی و راه ناشناسیِ شامل‏تر و کَلان‏تری که نَفْسِ «ناشناختنِ إمام» باشد، بس خُرد است؛ زیرا «شناختِ إمام» است که به مَنِش و کُنِشِ دینْ‏وَرْز معنا می‏بخشَد.

حدیثِ نَبَویِ مشهورِ «مَن ماتَ وَ لَم یَعْرِفْ إمامَ زَمانِه ماتَ میتةً جاهلیّةً»(11) – که آموزه‏ای مُتَواتِر و مقبول نزدِ فِرَقِ مختلفِ إسلامی را إفادت می‏کُنَد(12) -، سخنی دلپذیرست از برایِ دلهایِ سخنْ‏پذیر، و هُشیارگرِ همه کسانی که می‏خواهند از نعمتِ عَظیم و منّتِ جَسیمِ مُسَلمان‏زیستن و مُسَلمان‏مُردن و بارِ دیگر مُسَلمان‏برانگیخته‏شدن برخوردار گردند.

در کتابِ شریفِ کافی آمده است – و حدیثْ‏شناسان آن را «صحیح» قَلَم داده‏اند(13) – که إمامِ صادق – علیه‏السّلام – فرمود: «اعْرِفْ إِمامَکَ، فَإِنَّکَ إِذا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ: تَقَدَّمَ هذَا الْأَمْرُ أَو تَأَخَّرَ»(14) (یعنی: إمامِ خود را بشناس، که چون او را شناختی، تو را زیان نرسَد که این أمر «یعنی: ظهورِ دولتِ حق» پیش افتد یا دیر).

چُنان که در این تعالیم نیز إیضاح گردیده است، زیانکارِ راستین اوست که إمامَش

را نشناسَد، نه آنکه ظهورِ دولتِ حق را درنیافته.

بدرستی نیز شناختنِ إمامِ راستین است که آدمی را از خطرِ إنکارِ پیشوایِ حق و پیوستن به پیشوایانِ باطِل می‏رهانَد.

در حدیثنامه‏ها از إمامِ صادق روایت شده است که فرمود: «ثَلاثَةٌ لایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَةِ وَ لایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ: مَنِ ادَّعَی إِمامَةً مِنَ اللّهِ لَیْسَتْ لَهُ، وَ مَنْ جَحَدَ إِمامًا مِنَ اللّهِ، وَ مَن زَعَمَ أَنَّ لَهُما فِی الْإِسْلامِ نَصِیبًا»(15) (یعنی: سه کَس‏اند که خداوند در روزِ رستاخیز با ایشان سخن نمی‏گوید و پاکشان نمی‏دارَد و ایشان را عذابی دردناک است: کسی که ادّعایِ إمامتی از جانبِ خداوند کُنَد که از آنِ او نباشد، و کسی که إمامی را که از جانبِ خداوند منصوب باشد آگاهانه إنکار کند، و کسی که معتقد باشد این دو را در إسلام نَصیبی هست).

یکی از إسلامْ‏شناسانِ بزرگِ این روزگار، پس از آن که در بابِ اشتراکِ أدیان در باور به مُنْجیِ آخِرالزَّمان سخن می‏رانَد، و از آموزه‏هایِ آئینهایِ دیر و دور، تا آئینِ زردشتی، آئینهایِ هندوان، آئینِ بودا، یهودیّت و مسیحیّت در این باب یاد می‏کُنَد، می‏نویسد:

«به همین دلیلِ حضور در فرهنگهایِ گوناگون، و در عقاید و کتابهایِ أمّتها و ملّتهاست، که در یکی از زیارتهایِ حضرتِ حُجَّةِ بنِ الحَسَن (ع) چُنین آمده است:

السَّلامُ عَلی مَهْدِیِّ الْأُمَمِ وَ جامِعِ الْکَلِمِ.

سلام بر مهدی، که أمّتها از او سخن گفته‏اند، همو که همه أقوام و أفکار را متّحد می‏کُنَد، و زیرِ یک پرچم گِرد می‏آورَد».(16)


1) سنج: نجات‏بخشی در أدیان، راشدمُحَصِّل، ص 243 و 244 و پانزده و شانزده.

2) نگر: خورشیدِ مغرب، ص 53 و صص 101 – 90.

3) سنج: خورشیدِ مغرب، ص 90.

4) نگر: خورشیدِ مغرب، ص 91.این سخن که ما آن را به لفظِ خود بازنوشتیم، سزاوارِ اندیشه و تدبّر است.درباره عدمِ اختصاصِ این باور و هنجار، همچُنین نگر: نجات‏بخشی در أدیان، ص 246 – 243.

5) نگر: خورشیدِ مغرب، صص 87 – 60.

6) نگر: اتّفاق در مَهدیِ موعود علیه‏السّلام، قُرَشی، ص 29 و 30.

7) نگر: اتّفاق در مَهدیِ موعود علیه‏السّلام، صص 94 – 29.

8) سنج: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 86 – 83؛ و: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ سوم، ص 23.(همینجا شایسته است خاطرنشان کنم که متأسّفانه برخی از معاصران واژه «گفتمان» را بنادرست و بدونِ توجّه به «وَضعِ نخستینِ» آن به کار می‏بَرَند؛ از جمله در تعابیری چون: گفتمانِ أوّل، گفتمانِ دوم، و…).درباره تاریخِ تدوینِ حدیث، نگر: تدوین السّنّة الشّریفة، السّیّدمحمّدرضا الحُسَینیّ‏الجلالی.

9) سنج: گفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 94 و 95.

10) در این باره، نگر: گفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 135 و 136 و 160؛ و: گفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ سوم، ص 22.

11) درباره این حدیث، نگر:اللّوامع الإلهیّة، ط. دفترِ تبلیغاتِ إسلامیِ حوزه علمیّه قم، ص 568؛ و: در انتظارِ ققنوس، ص 119 و 120 و 182 و 183؛ و: نظرات فی تراثِ الشّیخ المفید، صص 153 – 148؛ و: شناختِ إمام، راهِ رهائی از مرگِ جاهلی، چ1 (ویراستِ دوم)، صص 44 – 25 و صص 78 – 73 و 91 – 87؛ گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ سوم، صص 56 – 53؛ و: أَنیس الموحِّدین، تصحیح و تدوینِ نشرِ پیامِ مَهدی (عج)، ص 141 – 140.

12) یکی از اشتباهاتِ «مارتین مکدرموتِ» نَصرانی در کتابِ اندیشه‏هایِ کلامیِ شیخِ مُفید، آن است که این حدیث را «روایتی از إمامیّه» (ص 172) شمرده و از مقبولیّتِ آن نزدِ عمومِ فِرَقِ مسلمان خبر نداشته است؛ مقبولیّتی که در بعضِ مآخذِ مذکور در پینوشتِ پیشین بتفصیل موردِ بحث قرار گرفته.

13) نگر: مرآةالعقول، 186:4؛ و: گُزیده کافی‏یِ بهبودی، 94:1.

14) افزون بر دو مأخذِ پیشگفته، نگر: أُصولِ کافی، ترجَمه و شرحِ شادروان استاد سیّدجوادِ مصطفوی، دفترِ نشرِ فرهنگِ أهلِ‏بیت علیهم‏السّلام، 197:2؛ نیز آمده است در: الغَیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسُّون کریم، ص 350.در متنِ أصولِ کافی‏یِ طبعِ شادروان مصطفوی و در الغَیبه‏یِ نُعمانی (ط. فارِس حَسّون کریم)، – چُنان که ما نیز آوردیم – «عرفته» است، ولی در مرآةالعقول و گزیده کافی «عرفت» آمده.

15) أُصول کافی، با ترجَمه و شرحِ مرحومِ استاد سیّدجوادِ مصطفوی، دفترِ نشرِ فرهنگِ أهلِ‏بیت علیهم‏السّلام، 200:2؛ و: الغَیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسُّون کریم، ص 112، ح 3 (با تفاوتِ جُزئی).از برایِ شرحِ این حدیث، نگر: مرآةالعقول، 193:4 و 194.نیز نگر: أصول کافی، با ترجَمه و شرحِ مرحومِ استاد مصطفوی، 203:2، ح 12؛ و: الغَیبه‏یِ نُعمانی، ط. فارِس حَسُّون کریم، ص 111 و 112، ح2؛ و: مرآةالعُقول، 213:4.این حدیث را از صِحاحِ کافی قلم داده‏اند. نگر: گُزیده کافی، بهبودی، 95:1.

16) خورشیدِ مغرب، ص 58.