عمده آن را از مُنْتَخَب الأَثَرِ علّامه صافی و مقدّمه علّامه خِرسان بر البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان «علیه السّلام» برگرفتهام.
روایتگرانِ أهلِ سنّت و جماعت، أحادیثِ مَهدی (عج) را روایت کرده و مُصَنِّفانشان این أحادیث را در جوامعِ حدیثشان ضبط کردهاند؛ کسانی چون أَحمَد(1) و أبوداود و ابنِماجَه و تِرمِذی و بُخاری و مُسلم و نَسائی و بَیْهَقی و ماوَردی و طَبَرانی و سَمْعانی و رویانی و عَبْدَری و حافظ عبدالعزیزِ عُکبَری – در تفسیرش – و ابنِقُتَیْبَه – در غریبالحدیث – و ابنسری و ابن عَساکِر و دارَقُطْنی – در مسند سیّدة نساء العالمین فاطمة الزّهراء «علیها السّلام» – و کسائی – در المبتدا – و بَغَوی و ابنِأَثیر و
ابن دیبعِ شیبانی و حاکم – در مستدرک – و ابنِ عبدالبّر – در الاستیعاب – و حافظ ابنِ مطیق و فرغانی و نمیری و مُناوی و ابنِشیرویه دیْلمی و سِبْطِ بن جَوْزی و شارحِ مُعتَزِلی(2) و ابنِ صَبّاغِ مالِکی و حَموی و ابنِمغازلیِ شافعی و موفّق بن أحمدِ خوارزمی و مُحِبّالدّین طَبَری و شِبْلَنْجی و صَبّان و شیخ منصور علی ناصف و ابنِ أبیشیبه و ابنِ أبیحاتم و حسن بن سفیان و ابنِ منده و حمادِ رَواجِنی و أبوالحسن سحری و حربی و أبوبکر مقری و خطیب و أبوعَمْرو دانی و ابنِخَلِّکان و قُرطُبی و ابنِ کثیر و نعیم بن حمّاد و ابنِ أَعْثَمِ کوفی و أبوالحسن آبُری و ابنِ حَجَرِ عَسقَلانی و مُحییالدّین ابنِ عَرَبی و ابنِطَلْحه شافعی و سَمْهودی و شَعْرانی و ابنالعَرَبیِ مالِکی و أبویَعلی و ابنِحَجَرِ هَیْتَمی(3) و ابنِحیان و أبوالشّیخ و ثَعْلَبی و ابنالأزرق و ابنِمَنظورِ أنصاری و عبدالکری یمانی و صَدرالدّین قونَوی و زَیْنیدَحْلان و برزنجی و مُرتَضی زَبیدی و ملّاعلیِ مُتَّقی و خواجه پارسا و إسماعیل حقّی و آلوسی و قُندوزیِ بَلخی و گنجیِ شافعی و جُز ایشان.(4)
شماری از ایشان رسالهها و کتابهائی در این باب نوشتهاند که از آن جملهاند:
حافظ أبونُعَیْمِ اصفهانی، صاحبِ کتاب نَعْتالمَهدیّ و مَناقبالمَهدیّ، و گنجیِ شافعی، صاحبِ البیان فی أخبارِ صاحبالزّمان، و ملّاعلی متّقی، صاحبِ تلخیص البیان فی أخبار مهدیّ آخرالزّمان، و عبّاد بن یعقوبِ رَواجِنی، صاحبِ کتابِ أخبار المهدی، و سُیوطی، صاحبِ العَرْفُ الوَرْدیّ فی أَخبارِ المَهْدیّ و علامات المهدیّ، و ابنِ حَجَر، صاحبِ القول المختصر فی علاماتِ المَهْدیّ المُنْتَظَر، و شیخ جمالالدّین یوسف بن یحیی دمشقی، صاحبِ عِقْدالدُّرَر فی أخبار الإمام المُنْتَظَر، و ابنِ کمال پاشا، صاحبِ تلخیص البیان فی علامات مَهدیِّ آخرالزّمان، و ابنِ قَیِّمِ جَوْزیّه که او را المهدی است، و ملّاعلی قاریِ هندی که او را المَشرَب الوَرْدیّ فی أخبارِ المَهدیّ است، و شیخ مَرعی بن یوسُفِ کَرْمیِ مقدسی «حَنْبَلی»، صاحبِ فَوائِدُ الفِکَر فی الإِمامِ المُنْتَظَر، و محمّد بن عبدالعزیز بن مانع – از علمایِ نجد در سده چهاردهم -، صاحب تَحدیقُ النَّظَر فی أَخبارِ الإِمام المُنْتَظَر، و دیگران
و نوشتارهایِ دیگر.
در إدامه پارهای از سخنانِ أعلامِ ایشان را میآوریم و خواننده را میسَزَد تا در این سخنان باریک بنگَرَد و بیندیشَد:
1 – ابنِ أبیالحدیدِ مُعْتَزِلی در شرح نهجالبلاغه گفته است:
«فرقههایِ مسلمان، همه همداستانند که دُنیا و تکلیف جُز پس از ظهورِ او «مَهدی – علیه السّلام -» سپَری نمیگردد».(5)
2 – از شیخ عبدالحق منقول است که در اللّمعات گفته:
«أحادیثی که به حدِّ تَواتُر رسیدهاند هَمْسُخَناند که مَهدی از أهلِبیت و از أولادِ فاطِمَه است».(6)
3 – صَبَّان در إسعاف الرّاغبین گفته است: «درباره خروجِ او و این که او از أهلِبیتِ پیامبر (ص) است و این که او زمین را از عدل پُر میسازد، أخبارِ روایت شده از پیامبر (ص) به تَواتُر رسیده است».(7)
4 – شِبْلَنْجی در نورالأبصار گفته است: «أخبار روایت شده از پیامبر(ص)، در اینباره که او از أهلِ بیتِ آن حضرت است و زمین را از عدل پُر میسازد، به تَواتُر رسیده است».(8)
5 – ابنِ حَجَر در صواعق گفته است: «أبوالحسین ابری گفته: «درباره خروجِ او و این که از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که هفت سال فرمانروائی میکند و این که زمین را از عدل پُر میسازد و این که با عیسی خروج میکُنَد و عیسی او را در باب لد در خاکِ فلسطین بر کشتنِ دَجّال یاری میرسانَد و این که إمامتِ این أُمَّت میکند و عیسی پشتِ سرِ او نماز میگُزارد، أخبار به سببِ کثرتِ کسانی که آنها را از مصطفی (ص) روایت کردند به تَواتُر رسیده و مُستَفیض گشته است».(9)
6 – سیّدأَحمَد فرزندِ سیّدزَیْنیدَحْلان، مُفتیِ شافعیان، در الفتوحات الإسلامیّه گفته است:
«أحادیثی که در آنها از ظهورِ مَهدی سخن در میان است، بسیارند و مُتَواتِر؛ در آنها هم حدیثِ صحیح هست و هم حَسَن و هم ضعیف، و ضعیف بیشتر است، ولی به سببِ کَثرَتِ این أحادیث و کَثرَتِ مُخرجانشان یکدیگر را تقویت میکُنَند چُنان که از آنها قطع حاصل میشود؛ أمّا آنچه موردِ قطع و یقین است، این است که او بیگُمان ظهور میکُنَد و از فرزندانِ فاطِمَه است و زمین را از عدل پُر میسازد. علّامه سیّدمحمّد بن رسولِ بَرزَنْجی در آخرِ الإشاعه بدین نکته توجّه داده است. و أمّا تعیینِ ظهورِ وی در سالِ مشخّص صحیح نیست، زیرا غیبی است که جُز خداوند کسی از آن آگاه نیست و از شارع نصّی در تعیینِ آن نرسیده است.»(10)
7 – سُوَیدی در سَبائک الذَّهَب گفته است: «آنچه علماء بر آن اتّفاق دارند، آن است که مَهدی همان کسی است که در آخِرِ زمان قیام میکُنَد و زمین را از عدل پُر میکُنَد؛ و أحادیث درباره او و ظهورش بسیارست».(11)
8 – گنجیِ شافعی در البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان گفته است:
«درباره مَهدی – علیهالسّلام -، أخبار، به سببِ کَثرَتِ کسانی که آنها را از مصطفی (ص) روایت کردهاند، مُتَواتِر و مُستَفیض گردیده است».(12)
9 – ملّاعلی متّقی در البُرهان فی علاماتِ مهدیِّ آخِرِالزّمان، فَتاوایِ چهارتن از علمایِ مذاهبِ چهارگانه را درباره مَهدی – علیه السّلام – یاد کرده است. این چهارتن عبارتاند از: شیخ ابنِحَجَرِ شافعی، مؤلّف القول المُخْتَصَر فی عَلاماتِ المَهْدِیِّ المُنْتَظَر، و أبوالسُّرور أحمد بن ضیاء حَنَفی، و محمّد بن محمّدِ مالِکی، و یحیی بن محمّدِ حَنبَلی. فَتاوایِ این چهارتن متضمّنِ صحّتِ قائلشدن به ظهورِ مَهدی «علیه الصّلاة و السّلام» است و این که درباره او و ویژگیهایش و ویژگیهایِ خُروجش و فتنههائی که پیش از آن ظاهر میگردد – مانندِ خُروجِ سُفیانی و خسف و جُز آن – أخبارِ صحیح وارد شده است. همچُنین ابنِحَجَر به تَواتُرِ این أحادیث تصریح کرده و نیز تصریح
نموده است که آن حضرت از أهلِبیت است و فرمانروایِ خاور و باخترِ زمین میگردد و آن را از عدل پُر میسازد، و عیسی پشتِ سرِ مَهدی «علیهما السّلام» نماز میگُزارَد، و مَهدی سُفیانی را گلو میبُرَد، و سپاهی که سُفیانی به سویِ مَهدی میفرستد در بیداء، میانِ مکّه و مدینه، در زمین فروبُرده میشود.(13)
10 – مَسعود بن عمرِ تَفتازانی در مقاصد الطّالبین گوید: «درباره ظهورِ إمامی از فرزندانِ فاطِمَه زهراء – رَضِیَ اللّهُ عَنْها – که زمین را، همانگونه که از جَور و ستم پُر شده است، از قِسط و عدل پُر میکند، أحادیثِ صحیح رسیده است».(14)
11 – شیخ محمّد «بن محمّدِ» جَزَریِ دمشقیِ شافعی در أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب(15) گوید:
«از علیّ بن أبیطالِب – رَضِیَ اللّهُ عَنْه – منقول است که فرمود: قالَ رسولُاللّه – صَلَّی اللّهُ عَلَیه [و آلِه] و سَلَّم -: المَهدیّ مِنّا أَهْلَالبَیْتِ یصلحه اللّهُ فی لَیْلَةٍ(16) (یعنی: مَهدی از ما أهلِبَیْت است، خداوند یکشبه او را مهیّا دارد).
… أحادیثِ مَهدی و این که در آخِرالزّمان میآید و این که از أهلِ بیت و از زاد و رودِ فاطِمَه – رضوانُ اللّهِ علیها – است و این که نامِ او نامِ پیامبر – صَلَّی اللّهُ عَلَیه و «آلِه و» سَلَّم – میباشد و نامِ پدرش نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و «آلِه و» سلّم -(17)، نزدِ ما صحیح است؛ و صحیحتر [و دقیقتر]آن است که او از زاد و رودِ حُسَین بن علی است؛ چه، أمیرِمؤمنان علی بدین نکته تصریح فرموده؛ در آن سخن که… علی – علیه السّلام – به فرزندش حُسَیْن نگریست و فرمود که: إِنَّ ابْنی هذا سَیِّدٌ کَما سَمّاه النَّبِیُّ صَلَّی اللّهُ علیه [و آلِه] و سَلّم و سَیَخْرُجُ مِن صُلْبِهِ رَجُلٌ یُسَمَّی بِاسْمِ نَبِیِّکُمْ یُشْبِهُهُ فی الخُلُقِ و لایُشْبِهُهُ فی الخَلْقِ (یعنی: این پسرم، چُنان که پیامبر – صلّی اللّه علیه [و آله] و سلّم – او را نامید، سَیِّدی(18) است و زودا که از صُلْبِ او مردی بیرون آید که به نامِ پیامبرتان خوانده میشود، در خُلق به او میمانَد و در خَلق به او
نمیمانَد(19) آنگاه حکایتِ این را که زمین را پُر از عدل میسازد بازگفت.
أبوداود این حدیث را بدینسان در سُنَنِ خویش روایت کرده و درباره آن خاموش نشسته.»(20)
12 – عبدالرَّحْمن ابنِخَلْدون در مُقَدَّمهیِ بلندآوازهاش میگوید: «بدان که در گُذَرِ روزگاران میانِ همه مسلمانان مشهور بوده است که بیگُمان در آخِرالزّمان مردی از أهلِ بیت ظهور میکند که دین را نیرو میدهد و عدل را آشکار میسازد و مسلمانان از او پیروی میکُنَند و بر ممالکِ إسلامی چیره میگردد و مَهدی نامیده میشود و خروجِ دَجّال و دیگر نشانههائی که در حدیثِ صحیح ثبت شده در پیِ اوست…».(21)
تا بدینجا فصلِ نخست را که درباره گفتارها بود به فرجام میآوریم و به یاریِ آفریدگار به فصلِ دوم میآغازیم.
1) «مراد أحمد بن حَنْبَلِ شیبانی (درگذشته به 241 ه. ق.) است».
2) «مُراد ابنِ أبیالحدیدِ مدائنی (درگذشته به 655 ه. ق.) شارحِ نهجالبلاغهیِ شریف است».
3) «در متنِ عربیِ چهلحدیث و متنِ مطبوعِ الکُنی و الألقاب، «هیثمی» آمده. به هر رویْ، مراد ابنِ حَجَرِ هَیْتَمی (شهابالدّین أحمد بن محمّد / 974 – 909)، مفتیِ حجاز، است که الصَّواعق المُحْرِقة را نوشته و هرچند اِستیزهگر و معاندِ شیعه بوده است، به کثیری از فضائلِ أهلِ بیت – علیهم السّلام – خَستو شده».
4) برایِ آگاهی از شماری افزونتر مراجعه بفرمائید به: مَن هُوَ المَهدی «علیه السّلام»؟ (صص 68 – 62).
5) شرح ابن أبی الحدید 535:2 ط. مصر.
6) حاشیه صحیح ترمذی 46:2 ط. دهلی.
7) بابِ 2 ص 140ط. مصر 1312.
8) ص 155 ط. مصر 1312.
9) الصّواعق المحرقة / 99 ط. مطبعه میمنیّهیِ مصر.
10) الفتوحات الإسلامیّة 211:2 ط. مصر 1323.
11) سَبائک الذَّهَب / 78.
12) البیان فی أخبار صاحب الزّمان «علیه السّلام» / 124.
13) رجوع کنید به: البُرهان فی علامات مَهدیِّ آخِرِالزّمان، باب 13.
14) مَقاصِد الطّالبین (هامشِ شرح المقاصد، 307:2).
15) «در حقیقت شیخ محمّد بن محمّد بن محمّد جَزَریِ دمشقیِ شافعی – زاده 751 و درگذشته 833 ه. ق. -، این مطلب را در أسنی المطالب گفته و استاد شیخ محمّد باقرِ محمودی که أسنی المطالب را تلخیص و تهذیب کرده و متنِ مختارِ خود را أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب نامیده است، این سخنِ شیخ محمّد بن محمّد جَزَری را نیز نقل کرده».
16) «نگر: حلیة الأبرار، 446:5 و 448».
17) «استاد محمودی در تعلیقه بر أسنی المطالب إظهار کردهاند گویا این را که نامِ پدرِ إمام مَهدی – علیه السّلام – نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – است، حُفّاظِ خاندانِ أُمَیّه و بنیعبّاس جعل و إلحاق کرده باشند.مینویسم:جُز جَعْل و برافزودگی، در نگارشهایِ سُنّی و شیعی، وجوه و احتمالاتِ دیگری هم درباره عبارتِ «اسم أبیه اسم أبی» که در حدیث نقل شده است، طرح گردیده. از جمله این که:الف) عبارت، «اسم أبیه اسم ابنی» بوده باشد و راوی دچار اشتباه گردیده و «ابنی» را به «ابی» تصحیف کرده باشد. خاصّه آنکه میدانیم در أخبارِ فریقین، چه از سویِ خودِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – و چه از سویِ دیگران، إمام حَسَن و إمام حُسَین – علیهما السّلام -. بارها «ابنِ» پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – خوانده شدهاند؛ پس ای بسا آن حضرت فرموده باشند: «اسم أبیه اسم ابنی» و مرادشان این باشد که پدرِ او همنامِ پسرم، حَسَن بن علی، است؛ که کاملاً صحیح و وجیه است.ب) کُنیه إمام حَسَنِ عسکری – علیه السّلام – «أبومحمّد» است و کنیه، حضرتِ عبداللّه بن عبدالمطّلب، پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله -، نیز، چُنین است؛ پس کنیهها همساناند و میدانیم که کنیه داخل در اسم است.ج) از یکسو، در زبانِ عربی، جایز و متداول است که جَدِّ أَعلی را «أَب» (/ پدر) بخوانند. از همین رهگذرست که در قرآنِ کریم (سوره حج، ی 78) آمده: «ملّة أبیکم إبراهیم» و همچُنین (سوره یوسف، ی 38): «اتّبعتُ ملّه ابائی إبراهیم و إسحاق». در حدیثِ إسراء هم – بنا بر تفسیرِ قمّی – جبرئیل – علیه السّلام – میگوید: هذا أبوک إبراهیم علیه السّلام.از سویِ دیگر واژه «اسم» بر کنیه و صفت هم إطلاق میشود؛ چُنان که در حدیثنامههایِ بخاری و مُسلِم – و به نقل از آنها در بِحار – آمده: «انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سمّی علیًّا علیه السّلام أباتراب و لمیکن اسم أحبّ إلیه منه» و در اینجا لفظِ «اسم» بر کنیه إطلاق گردیده است.پس چون حضرتِ قائِم – علیه السّلام – از نسلِ إمام حُسَین – علیه السّلام – اند و کنیه إمام حُسَین – علیه السّلام – نیز «أبوعبداللّه» است، ای بسا که پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – به طریقی جامع و موجَز و با به کارگیریِ آن دو خصیصه زبانی و اصطلاحیِ عرب که بر کنیه إطلاقِ «اسم» میتوان کرد – و جدِّ أعلی را «پدر» میتوان خوانْد – به این نکته إشارت فرمودهاند که حضرتِ قائِم – علیه السّلام – از نسلِ إمام حُسَین – علیه السّلام – اند.د) از طریقِ عامّه روایت شده که کنیه حضرتِ قائِم – علیه السّلام – «أبوعبداللّه» است. بنابراین، به حَسَبِ کُنیه، نامِ فرزندِ آن حضرت، «عبداللّه» میشود؛ که همانا نامِ پدرِ پیامبر – صلّی اللّه علیه و آله – است.پس ای بسا، عبارت، «اسم ابنه اسم أبی» بوده، و «ابنه» به «أبیه» تصحیف شده باشد.و….(تفصیل را، نگر: کتاب الغیبهیِ شیخِ طوسی (ره)، ط. مؤسّسة المعارف الإسلامیّة، ص 181 و 182؛ و: ط. مکتبة نینوی الحدیثة، ص 112 و 113؛ و کشف الغُمَّة، تحقیق السّیّد هاشم الرّسولی، ط. مکتبة بنیهاشمی، 442:2 و 443 و 476 و 477؛ و: الدُّرّ المَنثور، علیّ بن محمّد بن الحسن بن زینالدّین العاملی، تحقیق السّیّد أحمد الحُسَینیّ [الإشکوریّ]، 52:1 و 53؛ و: موسوعة المصطفی و العترة (علیه و علیهم السّلام)، الشّاکری، 16 : 385 – 382).همچُنین از برایِ تتمیمِ آگاهیها و ملاحظه پارهای از أنظار، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 115 – 110؛ و: مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303 و 304 و 328 و 329؛ و: نجمالثّاقب، ط. مسجدِ جمکران، صص 214 – 208.درباره احتمالِ جَعل و بَرافزودگی – که نیرومند هم هست -، خصوصًا باید توجّه داشت که گفتهاند:«جمله «اسم پدرش اسم پدر من است»، فقط در حدیث «زائدة بن ابیالرّقاد باهلی» است که بزرگان أهلِ تسنّن نوشتهاند وی عادت داشته چیزی بر أحادیث میافزوده.» (مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303؛ نیز نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ أوّل و دوم، ص 144).اگر فرضِ افزودگی یا تصحیف را بپذیریم، این احتمال هم محلِّ تأمّل قرار میگیرد که برخی گفتهاند دستکاریِ مذکور در راستایِ هواخواهی از «نفسِ زکیّه» (محمّد بن عبداللّه بن حسن) صورت گرفته که برخی او را «مَهدی» میخواندند و مدّعیِ مَهدویّتش بودند. نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 107؛ ضمنًا سنج: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه، ص 576».
18) «ای بسا إشارتِ أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – بدین باشد که پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله و سلّم -، إمام حَسَن و إمام حُسَین – علیهما السّلام – را «سَیِّدا شَباب أهل الجَنَّه» (یعنی: دو سرورِ جوانانِ أهلِ بهشت) خواندهاند.این ویژگی را شیعه و سنّی درباره حَسنَیْن – علیهما السّلام – نقل کردهاند (از برای پارهای نقلهایِ سُنّی، نگر: فضائل الخمسة من الصّحاح السّتّة، الفیروزابادی، ط. أعلمی، 3 : 264 – 259) و به قولِ ابنِشهرآشوب – رضی اللّه عنه – موردِ اتّفاقِ أهلِ قبله است (تفصیل را، نگر: مناقب آلأبیطالب [علیهم السّلام]، ط. دارالأضواء، 445:3)».
19) «این حدیث با تفاوتِ لفظیِ بسیار جزئی، آمده است در: ینابیع المودّة، ط. أُسوة، 259:3. طابعِ ینابیع هم آن را در مشکاة المصابیح (1503:3 حدیثِ 5462) و سُنَن أبیداود (311:3 حدیثِ 4290) نشانی داده است.و أمّا، درباره این حدیث، نگر: مَهدیِّ مُنْتَظَر [علیه السّلام] در اندیشه إسلامی، صص 99 – 92.در إعرابگُذاریِ «خلقِ» نخست به ضمِّ خاء و لام و «خلقِ» دوم به فتحِ خاء پیروی کردهایم از: سُنَنِ أبیداود، به اهتمامِ کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالجنان، 1409 ه. ق. (511:2)؛ که در آنجا «الخلقِ» نخست، به ضمِّ خاء و لام، و «الخلقِ» دوم، بدونِ حرکتِ خاء و به سکونِ لام، طبع شده. و اللّهُ أَعلَمُ بِالصَّواب».
20) أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب /168 – 163.
21) مقدّمة ابنِخلدون /260.«باید دانست ابنِخلدون، در عینِ این خَستوئی، با پارهای تردیدها و إنکارهایِ غیرِمتخصّصانه در بعضِ مأثورات – احتمالًا: نادانسته – زمینه انحرافِ برخی از پسینیانش را فراهم آورد. آوازهای هم که از حیثِ برخی نگرههایِ تاریخی و اجتماعی یافت، باعث شد گروهی از خاورپِژوهانِ باختری و متأخّرانِ عامّه بر تردید و إنکارِ غیرِ فنّی وی در بابِ آن مأثورات اتّکا کنند.از برایِ تفصیلِ این چگونگی و نقد و ردِّ آن پندارهایِ انحرافآفرینِ ابنِخلدون، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 212 – 206 و 221 – 219؛ و: مجلّه تحقیقاتِ إسلامی سالِ 13، شماره 1 و 2، صص 72 – 55 (: مقاله ابن خلدون و أحادیثِ «مهدی» [علیه السّلام]، به قلمِ غلامحسینِ تاجرینسب)؛ و: عصرِ ظهور، علیِ کورانی، ترجَمه عبّاسِ جلالی، صص 395 – 393؛ و: موسوعة المصطفی والعترة (علیه و علیهم السّلام) 16 : 325 – 314؛ و: مجلّه تُراثُنا، ش 32 و 33، صص 76 – 7 (: مقاله نقد الحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید، به قلمِ علّامه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِجلالی)؛ و: إمامت و مَهدویّت، آیةاللّه صافیِ گلپایگانی،2 : 425 – 423».