«عَنِ الصّادِقِ – عَلَیْهِ السَّلام – أَنَّهُ ذَکَرَ کُوفَة(1) و قالَ: سَتَخْلُو کُوفَة(1) مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ یَأرِزُ(2) عَنْهَا الْعِلْمُ کَمَا تَأرِزُ(3) الحَیَّةُ فی جُحْرِها، ثُمَّ یَظْهَرُ العِلْمُ بِبَلدَةٍ یُقالُ لَها: قُم، وَ تَصِیرُ مَعْدِنًا لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتّی لایَبْقَی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی المُخَدَّراتِ فِی الْحِجال، وَ ذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا، فَیَجْعَلُ اللّهُ قُم وَ أَهْلَهُ قائِمِینَ مَقامَ الْحُجَّةِ وَ لَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْیَبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَیَفِیضُ العِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَیَتِمّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَی الْخَلْقِ حَتّی لایَبْقَی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْضِ لَمْ یَبْلُغْ إِلَیْهِ الدِّینُ وَ الْعِلْمُ، ثُمَّ یَظْهَرُ الْقائِمُ وَ یَسِیرُ (یصیر ظ.) سَبَبًا لِنِقْمَةِ اللّهِ وَ لِسَخَطِهِ عَلَی الْعِبادِ لِأَنَّ اللّهَ لایَنْتَقِمُ مِنَ الْعِبادِ إِلّا بَعْدَ إِنْکارِهِمْ حُجَّة.»(4)
(یعنی:
از إمامِ صادق – عَلَیْهِ السَّلام – منقول است که کوفه را یاد کرد و فرمود: زودا که کوفه از مؤمنان تهی شود و همانسان که مار در سوراخِ خود میخَزَد و چَنبره میزَنَد، دانش از کوفه دامن بکَشَد و بروَد؛ آنگاه دانش در شهری پدیدار آید که آن را «قُم» خوانند، و معدِنِ دانش و فَضل گردد تا آنجا که هیچکس نمانَد که در زمینه دین زبون داشتهشدهباشد، حتّی پردگیانِ خَرگاهْنشین. این حال نزدیک به ظهورِ قائِمِ ما است و خداوند قم و أهلِ آن را قائممقامِ حجّت قرار میدهد و اگر آن نباشد زمین باشندگانِ خود را به کام اندرمیکَشَد و در زمین حجّتی نمیمانَد. پس دانش از قم به دیگر بلادِ مشرق و مغرب سرازیر میگردد، و حجّتِ خداوند بر خلق تمام میشود تا جائی که أَحَدی بر زمین نمیمانَد که دین و دانش به او نرسیده باشد. آنگاه قائِم ظهور میکند و مایه انتقام خداوند و خشمِ او بر بندگان میشود، زیرا خداوند تنها پس از این که بندگان حجّتی را إنکار کُنَند، از ایشان انتقام میگیرد.).
1) «هم در متنِ عربیِ چهلحدیث و هم در طبعِ یکجلدیِ منتخب الأثر، «کوفة» – بدونِ «ال» – آمده است.این ضبط، علیالظّاهر ناشی از سهو و إهمالِ کاتب است و باید در أصل «الکوفة» بوده باشد».
2) «هم در طبعِ یکجلدیِ منتخب الأثر و هم در متنِ عربیِ چهلحدیث «یأزر» – به تقدّمِ زاء بر راء – آمده است؛ ولی علیالظّاهر راء باید بر زاء مقدّم باشد. فعلهایِ برشکافته از مصدرِ «أرْز» و «أُرُوز»، در زبانِ سنّت، آشنا و دارای کاربُرد هستند. تفصیل را نگر: الفائق فی غریب الحدیثِ زَمَخشَری، 33:1؛ و: غریبالحدیث فی بحارالأنوار، 52:1؛ و: مجمع البَحْرَیْن، إعداد: محمود عادل، 63:1 و 64؛ و: نُزْهَةُالنَّظَرِ البدری، ص 27 و 28؛ و: مفردات نهجالبلاغهیِ قُرَشی، 38:1.همین مادّه و تشبیه، باز هم در أحادیثِ بحثِ غَیبت به چشم میخورَد؛ نگر: کمالالدّین و تمام النّعمة، ط. جامعه مدرّسین، 1405 ه. ق.، ص 349؛ و: پهلوان 26:2؛ و: کمرهای 18:2؛ و: الغیبهیِ نُعمانی، ط. فارِس حسّون کریم، ص 162 و 163».
3) «هم در طبعِ یکجلدیِ منتخب الأثر و هم در متنِ عربیِ چهلحدیث، «تأزر» – به تقدّمِ زاء بر راء – آمده است».
4) منتخب الأثر /443 به نقل از بحارالأنوار و آن به نقل از تاریخ قم.«نیز نگر: طبعِ جدیدِ منتخب الأثر (سه جلدی)، 61:3 و 62.در کتابِ عصرِ ظهورِ استاد علیِ کورانی (ترجمه عبّاسِ جلالی، صص 246 – 237) مباحثی درباره «قم (در آستانه ظهور)» مطرح گردیده که اگرچه خواندنی است، باید توجّه داشت که سخت با تطبیق و تفسیرِ عصریِ مؤلّف درآمیخته».