«أمیرِمؤمنان علی – علیه السّلام -، در خطبهای که در آن از رخدادها و پیشآمدهایِ آینده یاد میکُنَد، میفرماید:»
«یَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی، وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرآنَ عَلَی الرَّأْیِ».
(یعنی:
خواهشِ نَفْسانی را به راهِ هدایت میآوَرَد، در هنگامی که هدایت را پیروِ خواهشِ نَفْس ساختهاند، و رایْ را پیروِ قرآن میسازَد، در هنگامی که قرآن را به راهِ رایِ خود بُردهاند).(1)
و از همان خطبه است:
«حَتَّی تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلَی سَاقٍ بَادِیًا نَوَاجِذُها، مَمْلُوءَةً أَخْلَافُهَا، حُلْوًا
رَضَاعُهَا عَلْقَمًا عَاقِبَتُهَا. أَلَا وَ فی غَدٍ – وَ سَیَأْتی غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ – یَأْخُذُ الوَالی مِنْ غَیْرِهَا عُمّالَهَا عَلَی مَسَاوِیءِ أَعْمَالِهَا، وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا، وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْمًا مَقَالِیدَهَا؛ فَیُریکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَةِ، وَ یُحْیِی مَیِّتَ الْکِتَابِ و السُّنَّةِ».(2)
(یعنی:
تا آن که به جنگی سخت گرفتار آئید؛ که [چون شیرِ دَرَّنده]دندان نمایَد؛ [و چون مادهشتری بیقرار به میدان آید] پستانها پُر شیر؛ نوشیدنش گوارا و شیرین است، و پایانِ آن، تلخ چون حَنْظَل.
هان! فردا – فردائی که آبستنِ رخدادهائی است که نمیدانید – فرمانروائی که از جُز آنان(3) باشد، کارگزارانشان را از برایِ کردارهایِ زشتشان کیفر دهد. زمین از برایِ او پارههایِ جگرش را برون افکَنَد(4) و کلیدهایش را از راهِ آشتی به او دهد. پس او شیوه دادگرانه را به شما بنمایانَد و مُرده کتاب و سنّت را زنده گردانَد.)
در هامشِ دستنوشتی از نهجالبلاغه که به خطِّ حسین بن حسن بن حسینِ مؤدّب، از أعلامِ نزدیک به روزگارِ شریفِ رضی جامعِ نهجالبلاغه، است، چنین نوشته شده: «الوالی هو المَهدیّ علیه السّلام»(5) (یعنی آن فرمانروا [که در متنِ خطبه مذکورست] همان مَهدی – علیه السّلام – است).
ابنِ أبیالحدید در شرح نهجالبلاغه گفته: «این اشارت است به إمامی که خداوند او را در آخِرالزّمان میآفریند و او همان کسی است که در أخبار و آثار وعده [یِ آمدن] اش داده شده…».(6)
«علّامه شیخ محمّدتقیِ شوشتری – طابَ ثَراه – در بهجالصّباغه این سخنِ ابنِ أبیالحدید را تصحیح کرده، مینویسد:… بل که خداوند آن حضرت را در آخِرالزّمان ظاهر میفرماید، و این که آن إمام، دهمین نسل از فرزندانِ أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – و دوازدهمین تن از أئمّه دوازدهگانه است، از ضروریّاتِ مذهبِ
إمامیّه میباشد؛ و چگونه نباشد؟! حال آن که نزدِ خاصّه و عامّه از أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – به تَواتُر رسیده است که – در سخنی بلند – به کُمیْل فرمود:
اللَّهُمَّ بَلَی، لَاتَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظاهِرًا مَشْهورًا، أَوْ خائِفًا مَغمورًا، لِئلَّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَیِّناتِهِ.(7)
و این جُز بر مذهبِ ما راست نمیآید و ابنِ أبیالحدید نیز در گزارشِ این سخنِ أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – بدان اعتراف کرده…».(8)
1) «منظور از قرآن را به راهِ رایِ خود بُردن، تأویلِ قرآن و حملِ آن بر مقتضایِ آراء و أهواءِ خویشتن است… نگر: شرح نهجالبلاغه، کمالالدّین میثم البحرانی، 169:3».
2) خطبه 138.
3) «در ترجَمه «من غیرها» نوشتم: «از جُز آنان»؛ زیرا – چُنان که ابنِمیثمِ بحرانی هم گفته است – گویا پیش از این (احتمالًا در بخشی از خطبه که در نهجالبلاغه نیامده)، أمیرِمؤمنان – علیهالسّلام – از گروهی از صاحبانِ فرمانروائی و إمارت یاد کرده بوده و اینک خاطرنشان میفرماید که فرمانروایِ موردِ نظرش از «آنان» نیست.نگر: شرح نهجالبلاغة، کمالالدّین میثم البحرانی، 3 : 171 – 170.برخی از شارحان درباره این که گروهِ موردِ إشارتِ أمیرِمؤمنان – علیه السّلام – کدام گروه بوده است، گمانهزنی کردهاند.علّامه شیخ محمّدتقی شوشتری، احتمال میدهد صورتِ کلامِ مسطور در نهجالبلاغه، مُصَحَّف باشد. باری، برایِ صورتِ پیشنهادیِ وی و تفسیرِ آن، نگر: بهجالصّباغة، 6 : 193 – 192».
4) «مراد از برونآمدنِ پارههایِ جگرِ زمین، خروجِ خزائن و گنجینههایِ آن است. نگر: شرح نهجالبلاغة، کمالالدّین میثم البحرانی، 171:3».
5) شرح نهجالبلاغة، مصوّرة من نسخة مخطوطة من القرن الخامس محفوظة فی مکتبة آیةاللّه المرعشی /114.
6) شرح نهجالبلاغة، 609:2 ط. دارالفکر، بیروت؛ و: 40:9 ط. مصر.
7) «در شرح نهجالبلاغه، ضمنِ حکمتِ 147 آمده است.یعنی: آری، زمین از کسی که از برای خداوند حجّت به پا دارَد، تهی نماند؛ خواه پدیدار و شناسا باشد و خواه بیمناک و پنهان. تا حجّتها و نشانههایِ آشکارِ خداوند از میان نروَد.(نیز نگر: الغیبهیِ نُعمانی، ط. فارِس حَسّون کریم، ص 136؛ خصوصًا از حیثِ مَدلولهائی که نُعمانی – رضوانُ اللّه علیه – به آنها توجّه میدهد؛ و: همچُنین: موسوعة المصطفی و العترة (علیه و علیهم السّلام)، الشّاکریّ 16 : 269 – 261)؛ و: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ سوم، ص 57 و 58 و صص 89 – 87».
8) «نگر: بهجالصّباغة، 188:6».