جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نماز بر جنازه پدر

زمان مطالعه: 3 دقیقه

آخرین فراز از زندگی امام مهدی علیه السلام در دوران اختفا و پیش از شروع غیبت، نماز خواندن آن حضرت بر جنازه پاک پدر بزرگوارش است.

ابوالاَدْیان خدمتکار امام یازدهم‏علیه السلام در این باره می‏گوید:

امام حسن عسکری‏علیه السلام در آخرین روزهای عمر شریف خود، نامه‏هایی را به من داد و فرمود: اینها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهی گشت و از خانه من ناله و افغان خواهی شنید و [بدن] مرا در محل غسل خواهی دید. گفتم: ای سرور من! چون چنین روی دهد، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه‏های مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید! فرمود: کسی که بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمائید! فرمود: کسی که از آن چه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود. [ولی] هیبت و شکوه امام مانع از آن شد که بپرسم در آن کیسه چیست!

نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب آن‏ها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز

پانزدهم وارد سامراء شدم و در آن حال فریاد ناله و افغان از سرای آن حضرت شنیدم و [بدن] امام عسکری‏علیه السلام را در محل غسل یافتم. در آن حال جعفر، برادر آن حضرت را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعی از شیعیان، وی را [در مرگ برادر] تسلیت و [بر امامتش] تبریک می‏گفتند!! با خود گفتم: اگر این [جعفر] امام است که امامت، تباه می‏شود؛ زیرا او را می‏شناختم که اهل شراب و قماربازی و تارزنی است! [ولی چون در پی نشانه‏ها بودم] پیش رفتم و [مانند دیگران] تبریک و تسلیت گفتم ولی او درباره هیچ چیز [از جمله جواب نامه‏ها] از من سؤالی نکرد. در آن حال عقید [یکی از خدمتکاران از خانه] بیرون آمد و [خطاب به جعفر] گفت: ای سرور من، برادرت [امام عسکری‏علیه السلام] کفن شده است، برخیز و بر او نماز گزار!! من به همراه جعفر و جمعی از شیعیان داخل خانه شدم و امام یازدهم‏علیه السلام را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد ولی چون خواست تکبیر بگوید کودکی گندم‏گون با گیسوانی مجعّد و دندان‏های پیوسته بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم! پس جعفر با چهره‏ای رنگ پریده و زرد، عقب رفت! آن کودک پیش آمد و بر بدن امام‏علیه السلام نماز گزارد. پس از آن [به من] فرمود: جواب نامه‏هایی را که به همراه داری به من بده! نامه‏ها را به او دادم. و با خود گفتم این دو نشانه [از نشانه‏های امامتِ این کودک است]. و جریان کیسه، باقی مانده است. نزد جعفر رفتم و او را دیدم که آه می‏کشید! یکی از شیعیان از او پرسید این کودک کیست؟

جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده و نمی‏شناسم.

ابوالادیان ادامه می‏دهد: ما نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکری‏علیه السلام سراغ گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند گفتند: به چه کسی تسلیت بگوئیم؟ مردم به جعفر اشاره کردند. آن‏ها بر او سلام کردند و تبریک و تسلیت گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامه‏ها و اموالی است. بگو نامه‏ها از کیست؟ و اموال چقدر است؟!

جعفر برآشفت و از جا برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب می‏خواهید؟! در این حال خدمتکار [از اندرون] بیرون آمد و گفت: نامه‏های فلانی و فلانی همراه شماست [و نام و نشانی صاحبان نامه‏ها را گفت] و نیز کیسه‏ای با شماست که در آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است! آن‏ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن این‏ها فرستاده همو امام است….(1)


1) همان، ح 25، ص 223.