جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشینه غیبت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

غیبت و نهان زیستی، پدیده‏ای نیست که برای اولین بار و تنها درباره آخرین حجت پروردگار روی داده باشد بلکه از روایات فراوان استفاده می‏شود که تعدادی از پیامبران بزرگ الهی، بخشی از زندگی خود را در پنهانی و غیبت بوده‏اند و این امر به جهت حکمت و مصلحت خدایی بوده و نه یک خواسته شخصی و یا مصلحت خانوادگی.

بنابراین غیبت یکی از سنت‏های(1) الهی است که در زندگی پیامبرانی همچون

ادریس، نوح، صالح، ابراهیم، یوسف، موسی، شعیب، الیاس، سلیمان، دانیال و عیسی‏علیهم السلام جریان یافته است و هر یک از آن سفیران الهی به تناسب شرایط سالهایی را در غیبت بسر برده‏اند.(2)

به همین دلیل است که در روایات از غیبت حضرت مهدی‏علیه السلام به عنوان یکی از سنت‏های پیامبران یاد شده است و یکی از دلایل غیبت آن حضرت، اجرا شدن سنّت انبیاءعلیهم السلام در زندگی حضرت مهدی‏علیه السلام شمرده شده است.

امام صادق‏علیه السلام فرموده است:

به راستی که برای [امامِ] قائم از ما غیبتی است که مدت آن طولانی خواهد بود. راوی گوید: دلیل این غیبت چیست ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله؟

حضرت می‏فرماید: خداوند می‏خواهد سنت‏های انبیاء در غیبت‏هایشان درباره آن حضرت روی دهد.(3)

از سخن فوق این نکته نیز آشکار می‏شود که سخن از غیبت امام مهدی‏علیه السلام سال‏ها پیش از ولادت آن بزرگوار، مطرح بوده است و پیشوایان اسلامی از پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله تا امام عسکری‏علیه السلام از غیبت آن حضرت و بعضی از خصوصیات آن و آنچه در زمان غیبت اتّفاق خواهد افتاد، خبر داده‏اند و نیز وظایفی را برای مردم مؤمن در آن زمان بیان داشته‏اند.(4)

پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله فرموده‏اند:

مهدی‏علیه السلام از فرزندان من است… برای او غیبتی است و حیرتی [پریشانی] تا آنگاه که مردمان از دین‏های خود گمراه شوند پس در آن زمان می‏آید مانند شهاب ثاقب [ستاره‏ای روشن و تابان]؛ پس زمین را از عدل و داد پر می‏کند همانگونه که از ظلم و ستم آکنده باشد.(5)


1) قرآن کریم در آیاتی متعدد از جمله غافر، 58؛ فتح، 23 و اسراء، 77 سخن از سنّت الهی مطرح کرده است و از مجموع اینها استفاده می‏شود که مقصود از سنت الهی قوانین ثابت و اساسی الهی است که هرگز دگرگونی در آن روی نمی‏دهد. این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است و هم بر اقوام امروز و آینده حکومت خواهد کرد. (تفسیر نمونه، ج 17، ص 435، با تلخیص).

2) کمال‏الدین، ج 1، باب اول تا هفتم، ص 254 تا 300.

3) بحارالانوار، ج 52، ح 3، ص 90.

4) ر.ک به منتخب الاثر، فصل دوّم، باب‏های 26 تا 29، صص 312 تا 340.

5) کمال‏الدین، ج 1، باب 25، ح 4، ص 536.