جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پناهگاه علمی و فکری

زمان مطالعه: 3 دقیقه

پیشوایان معصوم‏علیهم السلام، معلّمان و مربّیان اصلی جامعه هستند و مردم، همواره از سرچشمه زلال معارف ناب آن بزرگواران بهره‏ها برده‏اند. در زمان غیبت نیز، اگرچه دسترسی مستقیم و استفاده همه جانبه از محضر امام عصرعلیه السلام ممکن نیست ولی آن معدن علوم الهی به راههای مختلف، گره از مشکلاتِ علمی و فکری شیعیان باز می‏کند. در دوره غیبت صغری، بسیاری از سؤالات مردم و علما، از طریقِ نامه‏های امام که به توقیعات مشهور است پاسخ داده می‏شد.(1)

امام عصرعلیه السلام در جواب نامه اسحاق بن یعقوب و سؤال‏های او، نوشته است:

خداوند تو را هدایت کند و ثابت قدم بدارد؛ اما اینکه درباره منکران از خاندان و عموزادگان ما سئوال کردی، بدان که بین خدا و هیچ کس خویشاوندی نیست و کسی که مرا انکار کند از من نیست و عاقبت او همانند سرانجام پسر نوح

است… و اما اموال تان را تا پاکیزه نکنید قبول نمی‏کنیم…

و اما اموالی که برای ما فرستادی از آن رو می‏پذیریم که پاکیزه و طاهر است… و کسی که اموال ما را حلال شمرده و آن را بخورد همانا آتش خورده است… و چگونگی استفاده از من، مانند بهره‏مندی از خورشیدِ پشت ابر است و من امان مردم روی زمین هستم همانطوری که ستارگان امان اهل آسمانها هستند. و از اموری که سودی برایتان ندارد پرسش نکنید و خود را در آموختن آنچه از شما نخواسته‏اند به زحمت نیفکنید و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که همان، فرج شماست، سلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب و سلام بر هر کسی که پیرو هدایت است.(2)

پس از غیبت صغری هم بارها علمای شیعه، مشکلات علمی و فکری خود را با امام خویش مطرح کرده و پاسخ آن را دریافت نموده‏اند.

میر علاّم یکی از شاگردان مقدس اردبیلی چنین می‏گوید:

نیمه شبی در نجف اشرف در صحن مطهر حضرت علی‏علیه السلام بودم ناگاه شخصی را دیدم که به سمت حرم می‏رود، به سوی او رفتم چون نزدیک شدم؛ دیدم که شیخ و استادم ملا احمد مقدّس اردبیلی‏قدس سره است. خود را از او پنهان کردم.

نزدیک حرم مطهر شد در حالی که در بسته بود؛ ناگاه دیدم در گشوده شد و داخل حرم گردید! و پس از مدتی کوتاه از حرم خارج شد، و به سمت کوفه

متوجه گردید.

به دنبال او روانه شدم به طوری که مرا نمی‏دید تا آن که داخل مسجد کوفه گردید و در نزد محرابی که امیرالمؤمنین‏علیه السلام را در آن ضربت زده‏اند قرار گرفت و مدّتی در آنجا درنگ کرد. سپس برگشت و از مسجد بیرون رفت و به سمت نجف متوجه گردید من همچنان دنبال او بودم تا آنکه به مسجد حنانه رسید؛ ناگاه بدون اختیار سرفه‏ام گرفت چون صدای مرا شنید برگشت نگاهی به من کرد و مرا شناخت. فرمود: میر علام هستی؟ گفتم: آری! گفت: اینجا چه می‏کنی؟ گفتم: از آن زمان که داخل حرم حضرت علی‏علیه السلام شدی تا حال با شما هستم. شما را به حق این قبر قسم می‏دهم که سرّ این واقعه را که امشب از شما مشاهده کردم به من خبر دهید!

فرمود: به شرط آن که تا من زنده هستم آن را به کسی نگویی! چون به او اطمینان دادم فرمود: گاهی که برخی مسائل بر من مشکل می‏شود برای حل آن به امیرالمؤمنین‏علیه السلام متوسل می‏شوم. امشب نیز مسئله‏ای برای من مشکل شد و در آن فکر می‏کردم؛ ناگاه به دلم افتاد که باز به خدمت آن حضرت روم و سؤال کنم.

چون به حرم مطهر رسیدم چنان که دیدی درِ بسته بر روی من گشوده شد. پس داخل شده به خدا نالیدم که جواب آن را از آن حضرت دریابم ناگاه از قبر مطهر ندایی شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم‏علیه السلام سؤال کن زیرا که او امام زمان توست. پس به نزد محراب [مسجد کوفه] آمدم و از آن بزرگوار سؤال کرده

جواب شنیدم و اکنون به منزل خود می‏روم.(3)


1) ر.ک: کمال‏الدین، ج 2، باب 45، صص 286 – 235.

2) همان، ح 4، ص 237.

3) بحارالانوار، ج 52، ص 174.