جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

درسی از یک استاد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

یکی از اساتید فن و بزرگان عرفان و حکمت، بیان روشنگر و درس ارزشمندی در این باره تعلیم نموده است که خلاصه‏ی قسمتی از آن، چنین است:

«ذکر، هر چه می‏خواهد باشد، بهانه است. فکر، بهانه است. عمده تمرکز دادن روح است در یک نقطه. در تمام ریاضت‏ها، سر قویی که نفس، قدرت پیدا می‏کند همین است.

می‏گوید چهل روز بنشین بگو: کری پکی پنکانی ان محل کرسانی، کری چری مری چری. این الفاظ، هیچ معنایی ندارد. این الفاظ، مخترعی است که درویش، اختراع کرده است.

این یک منتری است که نه فارسی است، نه عربی، نه ترکی، نه هندی. فقط یک الفاظی است ردیف شده که آن درویش و اختراع کننده‏اش، اسم ذکر خودش را قاطی اینها نموده است.

قطب یا امثال آن، اسم ذکر خود را در یک عبارت مزخرفی داخل

می‏کند؛ آنوقت دستور می‏دهد که چهل شب در یک نقطه بنشین و صد و ده نوبت این را بخوان. به یک مطلب خاص هم فکرت را متوجه کن؛ فلان اثر را می‏گیری. مثلا عقربی را خشک می‏کنی، ریاضت فلان منتر را بکش، بند بند عقرب جدا می‏شود. فلان منتر دیگر را بخوان. بعد کف بزن. تا هر جا صدای کف زدن تو برود، گزندگان از گزیدن می‏افتند.

این اثری که پیدا شده، مربوط به الفاظ و عبارات نیست، بلکه معلول حصر نفس است که یا خود مرتاض اولیه، نفس را در محاصره قرار داده و روحش قوت گرفته و قدرت روح، از راه این الفاظ، بروز کرده یا در آن کسی که به او اجازه داده، قدرت روح پدید آورده است. زیرا اذن و اجازه هم اثر دارد. جهت تاثیرش این است که چشمه‏ی وجود این ماذون و کسی که به او اجازه داده شده، به اقیانوس قدرت روح اجازه دهنده، اتصال می‏یابد و آن نیرو را از وی می‏گیرد.

ریشه‏ی تمام این ریاضت‏ها، یک مطلب است و آن محاصره و حبس نفس است و روح را کانون دادن در یک نقطه است، تا روح، قوی شود، روح که قوت گرفت، اثر می‏کند؛ خواه از طریق حق باشد یا از طریق باطل. متوجه این نکته باشید و دقت کنید که چه گفتم، «خواه از طریق حق باشد یا از طریق باطل».

درویشی در پاکستان بود که چند سال قبل از دنیا رفت. او شانزده سال تمام در یک زاویه‏ی غار، میان کوهی، رو به تاریکی و پشت به در

غار نشست و نفسش را چنان محاصره کرد که از شنیدن، دیدن، بو کشیدن، لمس کردن، چشیدن، و تخیلات محروم ساخت. خوراکش هم کمی مشروب الکلی و اندکی دواهای مقوی بود.

او بر اثر این ریاضت که شانزده سال از آن غار، بیرون نیامد با آن شرائط عجیب، روح را در یک نقطه نگهداشت، به همین خاطر قدرت نفس پیدا کرد. از غیوب و قلوب، اطلاع می‏داد.

الان هم در پاکستان و هندوستان مرتاض هایی هستند که کارشان باطل و ریاضتشان خلاف شرع است؛ مورد مواخذه هم قرار می‏گیرند. ولی در عین حال، قدرت روح پیدا کرده‏اند. چرا؟ چون روح را در محاصره افکنده‏اند.

خلاصه وقتی به خودت ریاضت دهی و فشار بیاوری، روحت قوی می‏شود. خواه شرعی باشد یا غیر شرعی. قوت که پیدا کرد، می‏تواند تصرف کند. شعاع قدرتش که بیشتر شد، نفوذ علمی‏اش بیشتر می‏شود.

من مرتاضی را دیدم که در اثر یک ریاضت چهل روزه، چنان چشمش قوی شده بود که وقتی نگاه می‏کرد تا بیست متر پشت دیوار را می‏دید، ریاضتش هم مشروع نبود. ریاضت‏های باطله خیلی زیاد است؛ اثر هم دارد.

اینکه اگر شعرها و رباعیات ابوسعید ابوالخیر را ریاضت بکشند اثر دارد، سرش همین است که اسم ذکر او در این رباعیات و اشعار،

مندرج است. رمزش این است و مرشدها و قطب‏ها هم اطلاع ندارند.

من شخصی را دیدم که ریاضت خاصی انجام داده بود و بر اثر آن، هر که را می‏خواست نزد خود احضار کند، پیشانی او را در نظر می‏گرفت و کاری می‏کرد که او از جای خود حرکت می‏نمود و نزد وی حاضر می‏شد. این شخص اگر اراده می‏کرد کسی را دور سازد و از جایی به جای دیگر روانه کند، توجهی می‏نمود؛ در نیتجه‏ی توجه نفسانی و قدرت اراده‏ی او، فرد مورد نظر، از جا برمی‏خاست و بی اختیار بیرون می‏رفت. آن احضارش بود و این تعبدش. زیرا در اثر ریاضتی که کشیده بود، روحش را در این دو چشمه، قوی ساخته بود.

اگر شما یک دوره‏ی سال، روزه بگیرید، روحتان قوی‏تر می‏شود. اگر همیشه ثلث آخر شب، بیدار بمانید و نافله‏ی شب بخوانید و دعاهای وارد شده را بخوانید، اگر شب‏های جمعه را احیاء بدارید، روحتان قوی‏تر می‏شود. این قوت روح در اثر محاصره‏ی نفس است به طریق مشروع. یک قدرت روح هم در اثر محاصره‏ی نفس پیدا می‏شود از طریق نامشروع، که مرتاض‏ها و صاحبان ریاضت های باطله انجام می‏دهند.

هر که اراده‏اش را قوی کند، می‏تواند هر کاری بخواهد انجام دهد.

حتی کثیف‏ترین دراویش هم در مراسمشان بعضی خوراق عادات را انجام می‏دهند. شیخ درویش‏های خاکساری که در مراسم ورود و تشرفشان طبق مرسومات خودشان، از دستش به عنوان

کفگیر استفاده می‏کند! و دیگچه را – که تمام مخلفات آبگوشت در آن می‏جوشد، یعنی گوسفند مهر شده را که هیچ استخوانش نشکسته و در حال جوشش است – با دستش هم می‏زند؛ همانطور که می‏جوشد، گوشت‏ها را پاره می‏کند و برای مریدان تقسیم می‏نماید. و مانند خوارق عادت دیگر.

بوعلی سینا در مقامات العارفین می‏گوید: «العارف یخلق بهمته».

اگر کسی فکرش در یک نقطه کانون گرفت قوی می‏شود؛ چون سایر حواس از کار می‏افتند. البته این درجات دارد».