جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کوری که از همه بیناتر بود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ابوبصیر گوید:

در خدمت امام پنجم حضرت باقر علیه السلام وارد مسجد شدم. مردم در رفت و آمد بودند. عده‏ای وارد می‏شدند و جمعی بیرون می‏رفتند.

آن حضرت به من فرمودند: از مردم سوال کن که آیا مرا می‏بینند؟

من از هر که پرسیدم: آیا امام باقر علیه السلام را دیدی؟

در جواب می‏گفت: نه.

در حالی که حضرت – در مسجد و چند قدمی او – ایستاده بودند. تا آنکه ابوهارون مکفوف وارد شد. وی نابینا بود و به ظاهر جائی را

نمی‏دید.

امام فرمودند: از او بپرس.

من به ابوهارون که هر دو چشمش را از دست داده بود گفتم: آیا حضرت باقر علیه السلام را دیدی؟

وی پاسخ داد: مگر هم او نیست که ایستاده است؟

با تعجب پرسیدم: چگونه فهمیدی؟! چطور او را شناختی؟!

گفت: چگونه ندانم در حالی که آن حضرت نوری درخشنده و تابان است.

گرچه ابوهارون از نظر ظاهری کور بود ولی در اثر روشندلی، فروغ امامت و نور ولایت را حس کرد. بعکس مردمی که دیده‏ی ظاهر داشتند، اما چون چشم باطن و بصیرتشان کور بود، وجود امام و پرتو او را ندیدند و با آنکه حضرتش در چند قدمی آنها قرار داشت وی را نشناختند.