یکى از ویژگىهاى بارز و از خصایص برجسته علامه بحر العلوم رحمه الله، ارادت وصف ناپذیر و شور و عشق خالصانه او به سالار شهیدان و ارج نهادن به سوگوارى براى آن حضرت و بزرگداشت روزهاى جاودانه تاسوعا و عاشورا بود. در این رابطه، علامه بحر العلوم، حضرت ولى عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف را نیز در صف عزاداران مىبیند که قضیه از این قرار است:
روز عاشورایى بود و موج سوگواران از هر سو، به سوى کربلا در حرکت بود. علامه بحر العلوم رحمه الله نیز به همراه گروهى از طلاب، به استقبال عزاداران و سینه زنان حرکت کردند. در فاصله نه چندان دورى از کربلا، محلى به نام «طویرج» واقع شده است که دسته سینه زنى آنان و سبک سوگواریشان مشهور است.
هنگامى که علامه و همراهانش به آنان رسیدند، ناگهان علامه با آن
کهولت سن و موقعیت اجتماعى و علمى، لباس خویش را به کنارى نهاده و سینه خویش را گشود و در صف سینهزنان، با شورى وصفناپذیر به سینه زدن پرداخت.
علما و طلاب که همراه او جهت استقبال سوگواران و دستههاى عزادارى آمده بودند، هرچه تلاش کردند تا مانع کار او شوند و از شور و احساسات گرم و عارفانه او بکاهند، نه تنها موفق نشدند؛ بلکه گروهى از آنان، چنان تحت تأثیر او قرار گرفتند که به او پیوستند و گروهى دیگر نیز براى حفظ او- که مبادا بر اثر موج جمعیت زیر دست و پا بیفتد و دچار ناراحتى و صدمه شود- به مراقبت از او پرداختند.
سرانجام مراسم پرشور سوگوارى و سینهزنى پایان یافت و آن سید بزرگوار، لباس خود را پوشیده، به خانه بازگشت. یکى از خوّاص، از او پرسید: چه رویدادى پیش آمد که شما چنان دچار احساسات پاک و خالصانه شدید که آنگونه سر از پا نشناخته، لباس از تن درآوردید و به سینه زنان پیوستید؟
آن مرحوم در پاسخ گفت: حقیقت آن است که با رسیدن به دسته سوگواران و سینهزنان، بهناگاه چشمم به محبوب دلها، کعبه مقصود و قبله موعود، امام عصر علیه السّلام افتاد و دیدم آن گرامى مرد عصرها و نسلها، با سر و پاى برهنه در میان انبوه سینه زنان، در سوگ پدر والایش حسین علیه السّلام با چشمانى اشکبار به سر و سینه مىزند. به همین جهت آن منظره مرا به حالى انداخت که قرارم از کف رفت و سر از پا نشناخته، وارد صف
سوگوارى و سینهزنان شدم و در برابر کعبه مقصود و قبله موعود، به سوگوارى پرداختم.