می دانید که روانشناسان به وجود غرائز در انسان اعتراف دارند. و منظور از غریزه را نیروئی مرموز می دانند که حیات و حرکت و نیز سیر موجود زنده را جهت دهد.
یکی از غرائز بالنسبه نیرومند در انسان غریزه پرخاشگری و ستیزه جوئی است که وجود آن برای دفاع از خود و حفظ شخصیت و شوون خود امری ضروری است بهمانگونه که غریزه جنسی برای حفظ و بقای نسل ضروری است. ولی مساله ای که در مورد غرایز مطرح است این است که آنها
باید پرورده و تعدیل شوند نه آنکه رشد یابند.
متاسفانه در مکتب های مادر سعی بر این است که اساس حیات را اقتصاد یا غریزه شکم قرار دهند (طرز فکر مارکسیسم) گاهی هم غریزه جنسی (فرویدیسیم) زمانی غریزه پرخاشگری و ستیز (داروینیسم) و… و آنگاه بر اساس این اندیشه به رشد و پرورش این غرائز و یا آزادی بی بند و بار آن بپردازند. غافل که غرائز چنانچه رشد و پرورش یابند و تعدیل نشوند عوارض شومی پدید می آورند.
انسانهای که با چنین زمینه ها پرورش می یابند و غرائزی رشد یافته ولی بدون کنترل دارند پیداست چگونه می اندیشند و چگونه رفتاری از خود بروز می دهند. با استفاده از آزادی بی بند و بار زمینه را برای مزاحمت دیگران فراهم کرده و موجبات نابسامانی و درگیری و تضاد و تعارض را در جامعه فراهم می آورند.