و سرانجام شان یا رسیدن به پیروزی قطعی است و یا رسیدن به مرگ که آن خود زمینه ای و عاملی برای حرکت جدید دیگران است.
اینان مبارزه و مقاومت را بشکل های گوناگونش برای خود وظیفه ای می شناسند. اصرار دارند که به وضع اسفناک موجود رضا ندهند. زورگوئی و زورمداری را بپذیرند، سر زیر بار آنهائی که می خواهند از طریق اعمال قدرت به تخطئه دیگران، به سهل گرفتن ارزشها بپردازند فرو نبرند.
پیداست که در چنین وضعی دشمن هم از آنان دست بردار نیست زیرا رها کردن شان همان است و نابودی و فنای خود هم همان. بهمین جهت برای آنان دائما زحمت می آفرینند چوب و حبس و شکنجه و دار در نظر می گیرند عوامل خود را که بدبختانی نظیر دیگر بدبختان و محرومان هستند وا می دارند که به دستگیری و شکنجه شان بپردازند و زندگی را امروز بر آنان و فردا بر خودشان تلخ نمایند.
یا آنها در زیر شکنجه ها و در حبس ها و در برابر جوخه های اعدام جان بسپرند و یا به خواسته خود که خواسته ای الهی و انسانی است موفق می شوند. در چنین صورتی هم مرگ شان و هم زندگی شان پیروزی است. اگر خود نتوانستند به زندگی مورد نظرشان برسند لا اقل زمینه و موجبات آن را برای نسلهای بعد فراهم می سازند و اقل مساله این است که به انجام وظیفه پرداخته اند.