کوشش پیروان مذهب به ایجاد حکومت دینی و توسعه نفوذ مذهب بود و خواستند از راه وحدت در مذهب وحدت در جامعه ایجاد کنند. بهمین نظر میسیونهای مذهبی فعالیت دینی خود را در کشورهای فقیر و محروم، در بین قبایل عقب مانده شروع کردند.
ولی مشکلی که در کار پیش آمد این بود که:
– کدام مذهب و با چه تعالیمی می بایست مطرح می شد؟ و دین حقی که حق حکومت دارد کدام است؟ آیا مسیحیت امروز که ساخته و پرداخته صاحبان زر و زور است می تواند برای بشریت خیر و رفاه به ارمغان آورد؟
– مشکل دیگر این بود که سران موجود هیچ یک از ادیان حاضر به قبول حقانیت دین دیگر نبودند حاضر نشدند بتبعیت رهبران دیگر را بپذیرند. زیرا عملا می بینیم که ریاست دینی کمتر از ریاست مادی نیست.
– مذاهب غیر اسلامی در برخی از جوامع گذشته وجود داشت ولی بقول معروف آن قدر شورش را در آورده اند که مردم حاضر شدند حکومت علم و تجربه باشد ولی حکومت دین نباشد.
– و بالاخره طرز فکرهای درون گروهی و اندیشه های سیاسی اجازه نمی داد که افراد زیر بار قیمومت دیگران بروند و یا بدون تعمق در امور شرایط و ضوابط جوامع دیگر را بپذیرند. در نتیجه این اندیشه هم نه تنها راکد ماند بلکه موجب وارد آوردن ضربه بر پیکر مذهب راستین شد.