جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امید وانتظار

زمان مطالعه: 3 دقیقه

انتظار، چهارمین عاملى است که انسان را در حرکت، یارى مى دهد. انتظار، امید را در درون انسان بر مى انگیزد و امید توانایى مقاومت و حرکت را به وى مى بخشد. غریقى که منتظر رسیدن گروه نجات است، بى گمان چندین برابر کسى که امیدى به نجات ندارد، از خود استقامت نشان مى دهد.

ایمان به «وراثت زمین به وسیله صالحان» و«امامت مستضعفان مؤمن» و اینکه «عاقبت از آن متّقین» است، به صالحان و تقواپیشگان، ثبات و قدرت بیشترى بخشیده و در میدان نبرد، آنان را ثابت قدم خواهد داشت. همچنین قدرت رویارویى با مشکلات ومبارزه با گردنکشان ومستکبران را در سخت ترین شرایط براى آنان فراهم خواهد ساخت. چنین ایمان واعتقادى، از شکست و فروپاشى آنان در شرایط سخت و دشوار، جلوگیرى خواهد کرد.

بدین جهت است که قرآن کریم بر این حقیقت ـ «عاقبت از آن تقواپیشگان

است»(1) ـ تأکید مىورزد و به وراثت زمین به وسیله صالحان و شایستگان اقرار مى کند: (ولقد کتبنا فى الزّبور من بَعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون)(2) «در حقیقت، در زبور پس از آن یاد کرد، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».

به سبب اهمیّت این حقیقت و بایستگى تأکید بر آن و بناى اندیشه اسلامى بر آن، خداى متعال آن را در «ذکر» و «زبور»، یادآورى کرده است. خداوند امامت مستضعفان و سرپرستى آنان را در سیر تمدن انسانى، تثبیت فرموده، و این وعده پروردگار و اراده حتمى او است که پس از فراخواندنشان به ایمان و عمل صالح، درخواستشان را پذیرفت؛ چنان که فرمود:

(ونرید ان نمنّ على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثین ونمکّن لهم فى الارض)(3) «و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم و در زمین قدرتشان دهیم».

این دو آیه، اگرچه در مسأله داستان موسى «علیه السلام» وفرعون وهامان وارد شده است؛ امّا اراده الهى در باب مستضعفان محروم، مطلق است و به چیزى جز استجابت امرى که خداى تعالى، مؤمنان را به سوى آن دعوت کرده (ایمان و عمل صالح)، مقیّد نشده است.

وعده الهى بر امامت مستضعفان در زمین، به مؤمنان مستضعف نیرو، اطمینان، آرامش، استقامت و شکیبایى بر مشکلات مبارزه، و در ناراحتى ها نیروى

مقاومت بخشیده و در میدان نبرد ثابت قدم مى دارد.

انتظار حقیقى براى نجات، امید را در روحیّه دلاوران عرصه هاى نبرد، برمى انگیزد؛ [چنان که] در رویارویى با فرعون و هامان، موسى بن عمران«علیه السلام»قوم خود را با وعده الهى وانتظار فرج وکمک از سوى خداى بلندمرتبه، نیرو بخشید:

(قال موسى لقومه استعینوا باللّهِ وَاصْبِروا اِنّ الارض لِلّهِ یُورثُها مَنْ یَشآءُ مِنْ عِبادِه والعاقبة للمتّقین، قالوا اُوذینا مِنْ قَبْلِ اَنْ تأتیَنا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا، قال عسى ربُّکُمْ اَنْ یُهْلِکَ عدوّکم ویَسْتَخْلفکُمْ فى الارضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْملونَ)(4)

«موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید وپایدارى ورزید که زمین از آنِ خدا است؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مى دهد وفرجام نیک براى پرهیزگاران است. [قوم موسى] گفتند: پیش از آنکه تو نزد ما بیایى و [حتّى] بعد از آنکه به سوى ما آمدى، مورد آزار قرار گرفتیم. گفت: امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند وشما را روى زمین جانشین [آنان] سازد؛ آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مى کنید».

موسى بن عمران مى کوشید تا بنى اسرائیل را در میدان مبارزه و رویارویى، متوجّه امید به خدا و وعده او و انتظار فرج کند. از این رو، این دستور بزرگ الهى را براى آنان بیان مى کند: (قال موسى لقومه: استعینوا باللّهِ واصبروا انّ الارض للّهِ یورثُها من یشاء من عباده والعاقبة للمتّقین).

شگفت آنکه موسى بن عمران بین «صبر» و «انتظارِ تحقّق وعده الهى» ارتباط برقرار کرده است: (اصبروا انّ الارض للّه یورثها من یشآءُ من عباده).

بنى اسرائیل مى کوشند تا پیامبرشان را از انتظار آینده، متوجّه مرارت زمان حاضر

کنند، از این رو به وى مى گویند: (اُوذینا مِنْ قَبْلِ اَنْ تأتینا ومن بَعْدِ ما جِئْتَنا).

موسى دوباره آنان را به انتظار تحقق وعده خداوند و صبر بر ناراحتى ها متوجه مى سازد که بى گمان این گشایش نزدیک خواهد بود: (قال: عسى ربّکم ان یهلک عدوّکم ویستخلفکم فى الارض فینظر کیف تعملون)

بنابراین، خداى تعالى اراده کرده تا این امّت را با فرهنگ «وراثت» و«انتظار» آشنا سازد؛ یعنى، وراثت پیامبران و صالحان وانتظار وعده خداى تعالى به فرج و امامت شایستگان.

از یک طرف قانون «وراثت» واز دیگر سو قانون «انتظار»، حرکت توحیدى را احاطه کرده است. وراثت و انتظار، دو رکن اصلى حرکت توحیدى در مسیر دشوار و طولانى آن است و باید با این دو فرهنگ قرآنى آشنا شویم.

والسلام


1) اعراف (7) آیه 128.

2) انبیاء (21) آیه 105.

3) قصص (28) آیه 5 و 6.

4) اعراف (7) آیه 128 و 129.