شک نیست که در یک نظر ابتدائی قرائن گواهی می دهد که دنیا به سوی «فاجعه» پیش می رود; فاجعه ای که زاییده: «ترک عواطف»; «افزایش فاصله میان جوامع ثروتمند و فقیر»; «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهای دولتهای بزرگ و کوچک»; «سیر تصاعدی جنایات» ; «نابسامانیهای اخلاقی و روحی و فکری» ; و «فراورده های نامطلوب و پیش بینی نشده زندگی ماشینی» و مانند آن است.
فاجعه ای که مقایسه وضع موجود با گذشته نزدیک، چهره آن را مشخّص می سازد; و عامل مؤثّری برای نموّ جوانه های بدبینی در اعماق فکر خوشبین ترین افراد محسوب می گردد.
آگاهان بین المللی می گویند:
تنها حجم بمبهای هسته ای موجود در زرّادخانه های دولتهای بزرگ برای نابود ساختن تمام آبادیهای کره زمین ـ نه یک بار بلکه هفت بار ـ کافی است!
این سلاحها را با آن هزینه های سرسام آور که با ارقام نجومی قابل بیان است بی جهت نساخته اند، بازیچه نیست، برای مصرف در یک جنگ اتمی وحشتناک ساخته شده; و پیدا کردن بهانه برای شروع آن، در جهانی که اینهمه برخورد مرزی و تزاحم منافع، و مناطق قابل انفجار وجود دارد کار مشکلی نیست.
در سران بزرگ امروز دنیا نیز «حسّ جاه طلبی» و «جنون قدرت» به اندازه کافی برای شروع چنین جنگی سراغ داریم!
بنابراین، پیش بینی می توان کرد که در آینده ای نه چندان دور «فاجعه بزرگ» روی دهد و احتمالا بشریّت در یک جنگ وسیع اتمی، یا بر اثر فقر اقتصادی ناشی از انحصارطلبی قدرتهای بزرگ، یا پایان گرفتن منابع انرژی و یا غیر قابل زیست شدن محیط زیست، از میان برود!
ولی در برابر اینهمه عوامل بدبینی ابتدایی، مطالعات عمیقتر نشان می دهد آینده درخشانی در پیش است:
این ابرهای تیره و تار با غرّش تندرهای وحشت انگیز سرانجام کنار خواهد رفت.
این شام سیاه قیرگون را صبح سپید امیدی به دنبال است.
این سرمای سوزان زمستان جهل و فساد و زور گویی و ستم، بهار شکوفان عدالتی در پی دارد.
این اندوه کشنده، این طوفان مرگبار، و این سیل ویرانگر، سرانجام، پایان می گیرد، و اگر خوب بنگریم در افقهای دور دست نشانه های ساحل نجات به چشم می خورد!
نخستین دلیل منطقی برای این موضوع قانون سیر تکاملی جامعه ها است:
از آن روز که انسان خود را شناخته هیچگاه زندگی یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه درونی ـ و شاید نا آگاه ـ کوشش داشته که خود و جامعه خویش را به پیش براند.
از نظر مسکن، یک روز غارنشین بود و امروز آسمانخراشهایی ساخته که یکدستگاه آن می تواند جمعیّتی معادل یک شهر کوچک را در خود جای دهد ـ با تمام وسائل زندگی و همه امکانات لازم برای مردم یک شهر!
از نظر لباس، یک روز از برگ درختان لباس می دوخت ولی امروز هزاران نوع لباس با هزاران طرح، و هزاران شکل، در اختیار دارد و باز در جستجوی رنگها و طرحها و جنسهای دگر است.
یک روز غذایش فوق العاده ساده و محدود بود، امّا امروز بقدری متنوّع و گوناگون شده که تنها ذکر نام آنها نیازمند به یک کتاب بزرگ است.
یک روز مرکبش تنها پایش بود; امّا امروز بر سفینه های فضایی سوار می شود و آسمانها را زیر پا می گذارد و از کرات دیگر دیدن می کند.
از نظر علم و دانش، یک زمان بود که تمام معلومات او در یک صفحه کاغذ می گنجید ـ گرچه هنوز خط اختراع نشده بود ـ ولی امروز حتّی میلیونها کتاب در رشته های مختلف بیانگر علوم و دانشهای او نیست.
آن روز کشف آتش، و اختراع جسم مدوّری به شکل «چرخ»، و حربه نوک تیزی مانند «خنجر» برای او کشف و اختراع بزرگی محسوب می گشت، و از این که با انداختن یک کنده درخت روی یک نهر توانسته از روی آن بگذرد بسیار خوشحال بود که پلی ساخته است، امّا امروز صنایع سنگین و اختراعات حیرت انگیزش هر بیننده ای را گیج می کند، و سیستم پیچیده مغزهای الکترونیکی، او را در عالمی از رؤیا فرو می برد.
و عجیب این که به هیچیک از اینها قانع نیست و باز برای وصول به سطحی بالاتر و برتر، تلاش و کوشش می کند، تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر.
از مجموع این سخن، نتیجه می گیریم که عشق به تکامل در درون جان آدمی شعله ای است جاودانه و خاموش ناشدنی، و در حقیقت یکی از امتیازات بزرگ انسان که او را از حیوانات و جانداران دیگر یعنی جاندارانی که میلیونها سال است درجا می زنند و زندگی ظاهراً یکنواختی دارند جدا می کند، همین موضوع است.
و باز بخوبی می توان نتیجه گرفت که این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسیر تکاملها به پیش می راند، و نیروهایش را برای غلبه بر مشکلات و نابسامانیها و ناهنجاریهای زندگی کنونی بسیج می کند.
به سوی جامعه ای پیش می برد که «تکاملهای اخلاقی» در کنار «تکاملهای مادّی» قرار گیرد.
به سوی جامعه ای که در آن از جنگ و خونریزیهای ویرانگر و ضدّ تکامل اثری نباشد.
به سوی جامعه که تنها «صلح و عدل» حاکم بر مقدّرات انسانها باشد، و روح تجاوزطلبی و استعمار که مهمترین سدّ راه «تکامل مادّی و معنوی» او است، در آن مرده باشد.
ممکن است کسانی بگویند که تکاملهای گذشته همه در جنبه های مادّی صورت گرفته، و دلیلی ندارد که سیر تکاملی، معنویات را هم در بر گیرد.
ولی پاسخ این سخن روشن است زیرا:
اوّلا، در تکاملهای گذشته بسیاری از اصول معنوی و انسانی را نیز می توان یافت; مثلا، در علوم و دانشهای بشری که در پرتو تکامل، پیشروی عظیم کرده است; علوم غیر مادّی هم کم نیست; و فی المثل، اعتقاد بشر نخستین درباره «خدا» که به صورت پرستش قطعات سنگ و چوب و حتّی بتهایی از خرما بود، هیچگونه شباهتی با درک یک دانشمند روشن ضمیر خداشناس یا یک حکیم عارف ربّانی امروز، از این مسئله، ندارد.
ثانیاً، تکامل در همه جا تکامل است; و عشقی را که در درون وجود خود نسبت به آن می یابیم هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمی شناسد و در همه زمینه ها جویای آن هستیم و در مسیر آن پویا.
از این گذشته، اصول مادّی و معنوی از هم جدا نیستند; و فی المثل، روح ستیزه جویی و برتری طلبی، و تجاوز گری، به همان اندازه زندگی
مادّی انسانها را به هم می ریزد که یک بمب اتمی پر قدرت! بلکه دومی بدون اوّلی به کار نخواهد رفت!
و از این جا می فهمیم که این تکامل در همه زمینه ها ادامه خواهد یافت.
این است که نخستین بارقه امید برای وصول به آینده ای روشن و دنیایی پر از صلح و صفا، و برادری و برابری ـ در پرتو «قانون سیر تکاملی جامعه ها» در نظرها پدیدار می شود.