جهان هستی تا آنجا که می دانیم مجموعه ای از نظامها است.
وجود قوانین منظّم و عمومی در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگی و به هم پیوستگی این نظام است.
مسأله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرینش یکی از اساسی ترین مسائل این عالم محسوب می شود.
فی المثل، اگر می بینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکی نیرومند دست به دست هم می دهند تا با انجام محاسبات دقیق سفرهای فضایی، راه را برای مسافران فضا هموار سازند و محاسبات آنها درست از آب در می آید و قایق ماه نشین در محلّ پیش بینی شده در کره ماه فرود می آید با اینکه کره ماه و زمین هر دو بسرعت در حرکتند، باید توجّه داشته باشیم که این جریان مدیون نظام دقیق منظومه شمسی و سیّارات و اقمار آن است; زیرا اگر از سیر ثابت و منظّم خود منحرف می شدند، سرنوشت مسافران فضا دگرگون می گشت و معلوم نبود به کدام نقطه
پرتاب خواهند شد.
از جهان بزرگ، وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک می شویم; در اینجا ـ مخصوصاً در عالم موجودات زنده. نظم مفهوم زنده تری به خود می گیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلّی ندارد.
مثلا، به هم خوردن تنظیم سلّولهای مغزی انسان کافی است که سازمان زندگی او را به گونه غم انگیزی به هم بریزد.
در اخبار جرائد آمده بود که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزی در یک حادثه رانندگی، تقریباً تمام گذشته خود را فراموش کرده است; در حالی که از جهات دیگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمی شناسد، و از این که مادرش او را در آغوش می فشارد و می بوسد وحشت می کند، که این زن بیگانه با من چکار دارد!
او را به زادگاهش می برند; به اطاقی که در آن بزرگ شده، به کارهای دستی و تابلو نقّاشی خودش می نگرد و می گوید این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلویی را مشاهده می کند! شاید فکر می کند از کره دیگری به این کره قدم گذارده است که همه چیز برای او تازگی دارد.
شاید از میان چند میلیارد سلّول مغز او، تنها چند سلّول ارتباطی که گذشته را با «حال» پیوند می داده، از کار افتاده است، ولی همین به هم خوردن تنظیم جزئی، چه اثر وحشتناکی به بار آورده!
یک اتم را بزرگ می کنیم به شکل منظومه شمسی در می آید، و اگر فرضاً منظومه شمسی را کوچک کنیم همچون یک اتم خواهد شد، هر
دو نظام واحدی دارند; بزرگترین منظومه ها، و کوچکترین منظومه ها!
آیا در جهانی اینچنین، انسانی که جزئی از این کلّ است می تواند یک وضع استثنائی به خود بگیرد، و به صورت وصله ناهمرنگی در آید!
آیا جامعه انسانی می تواند با انتخاب «لانظام»، هرج و مرج، ظلم و ستم، نابسامانی و ناهنجاری، خود را از مسیر رودخانه عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه و نظم پیش می روند کنار بکشد!
آیا مشاهده وضع عمومی جهان ما را به این فکر نمی اندازد که بشریّت نیز خواه ناخواه باید در برابر نظام عالم هستی سر فرود آرد، و قوانین منظّم و عادلانه ای را بپذیرد، و به مسیر اصلی باز گردد; و همرنگ این نظام شود!
نظری به ساختمان دستگاههای گوناگون و پیچیده بدن هر انسانی می افکنیم می بینیم همه آنها تابع قوانین و نظم و حسابی هستند; با این حال، چگونه جامعه بشریّت بدون پیروی از ضوابط و مقرّرات و نظام صحیح و عادلانه می تواند بر قرار بماند!
ما خواهان بقا هستیم و برای آن تلاش می کنیم، منتها هنوز سطح آگاهی اجتماع ما به آن حد نرسیده که بدانیم ادامه راه کنونی منتهی به فنا و نابودی ما می شود; ولی کم کم به عقل می آئیم، و این درک و رشد فکری برای ما حاصل می گردد.
ما خواهان منافع خویشتن هستیم، ولی هنوز نمی دانیم که ادامه وضع فعلی منافع ما را بر باد می دهد، امّا تدریجاً ارقام و آمار زنده و گویا
را مثلا در ـ مورد مسابقه تسلیحاتی ـ در برابر چشممان می گذاریم و می بینیم چگونه نیمی از فعّالترین نیروهای فکری و جسمانی جوامع جهان، و نیمی از ثروتها و سرمایه های بزرگ، در این راه، به هدر می رود; نه تنها به هدر می رود بلکه در مسیر نابود کردن نیم دوم به کار می افتد!
همزمان با افزایش سطح آگاهی ما، به روشنی می یابیم که باید به نظام عمومی عالم هستی بپیوندیم، و همانطور که واقعاً جزئی از این کل هستیم، عملا هم چنین باشیم; تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینه های سازنده برسیم.
نتیجه اینکه: نظام آفرینش دلیل دیگری بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعی در آینده، در جهان انسانیّت خواهد بود.