آسمان و فضای جهان به سبب ولادت مولود و مصلح بزرگ که شکوه و نعمت اسلام بر مردم را بار دیگر تحقق می دهد و انسان را از ظلمتهای ستمکاری و سرکشی، نجات می بخشد، نورانی شد.
از عنایات و نعمتها بزرگ خدای متعال بر حضرت مهدی – علیه السلام – این بوده که حمل ولادت با سعادت آن حضرت را همانند ولادت پیامبرش موسی بن عمران، پنهان نگاه داشت. تاریخ نویسان روایت کرده اند که حضرت امام حسن عسگری – علیه السلام – عمه جلیل القدرش حضرت حکیمه دختر امام محمد جواد – علیه السلام – را به خانه اش خواند و او از سادات و علویه های عابده بود که در عفت و پاکی، به جده اش فاطمه زهرا – سلام الله علیها- شباهت داشت، وقتی که به خانه برادر زاده اش امام حسن عسگری – علیه السلام –
رسید، آن حضرت او را احترام و تجلیل فراوانی کرد و به او گفت:
«عمه! امشب افطار را نزد من باش، به همین زودی، خدای عزوجل به سبب ولی و حجت خودش بر مردم و خلیفه ام بعد از من، تو را خوشحال خواهد کرد».
آن مخدره، به مجرد شنیدن سخنان امام – علیه السلام – سرور و شادمانی، سرتاسر وجودش را فراگرفت و عرض کرد: ای مولا و سید من! فدایت شوم! تولد این خلیفه از چه کسی است؟
امام – علیه السلام – فرمود:«از سوسن(1) (یا نرجس)».
حضرت حکیمه، نگاهی به سوسن انداخت، اما اثری از حاملگی را در او مشاهده نکرد، سپس رو به امام – علیه السلام – کرد و گفت: او که حامله نیست. آن حضرت تبسم کرد و فرمود: «هنگام سپیده، حاملگی برای تو آشکار می شود؛ زیرا حاملگی او همانند مادر موسی آشکار نشد و هیچ کس تا وقت زایمان او از آن اطلاع پیدا نکرد؛ چون که فرعون شکم زنان باردار را پاره می کرد تا به موسی دسترسی پیدا کند و این مولود هم مانند حضرت موسی است».
و وقتی که مغرب فرارسید، جناب حکیمه نماز مغرب و عشا را خواند، سپس با جناب سوسن به افطار نشست. تو آنگاه به خواب رفت. و در اثنای شب که بیدار شد، نگاهی به سوسن انداخت اما هیچ گونه اثری از حمل و زایمان در او ندید. وقتی که آخر شب فرارسید، برخاست و نماز شب را خواند و آنگاه که به یک رکعت نماز وتر رسید، مخدره جلیل القدر، سوسن از خواب پرید
و نماز شب را خواند و بعد از نماز، احساس درد نمود حکیمه به طرف آن مخدره رفته و میپرسد آیا چیزی احساس می کنی؟ آن مجلله در حالی که مضطرب است می گوید:«امر شدیدی را احساس می کنم».
جناب حکیمه، با عاطفه و مهربانی او را خطاب کرد: ان شاء الله ترس و خوفی بر تو نیست. وقت کمی نگذشته بود که مولود عظیم الشان از مادرش سوسن تولد یافت. تازه مولودی که زمین را در آینده از لوث وجود پلید طاغوتها و ستم زورگویان، تطهیر کرده و در آن حکم، خدا را بر پا می کند.
حضرت امام حسن عسگری، به شدت از ولادت این مولود با خیر و برکت، خوشحال و شادمان شد و شروع کرد به سخن گفتن در رد گفتار حاکمان ستمکار عباسی که آنان خیال می کردند به زودی او را به قتل می رسانند و حضرتش را از ادامه نسل، محروم می کنند و چنین فرمود:
«این ستمکاران گمان کردند که مرا می کشند تا اینکه این نسل را قطع کنند، پس چگونه دیدند قدرت خدا را…»(2)
1) بحار 13 : 5.
2) بحار13 : 10.