این شاعر، عقیدهی راسخ و محکمی به آن حضرت داشته و آن را یک ضرورت اسلامی دانسته است و سرودهاش را خدمت امام رضا – علیه السلام – خواند و آن حضرت را تکان داد، او چنین می گوید:
فلولا الذی ارجوه فی الیوم او غد
لقطع قلبی اثرکم حسرات
خروج امام لا محاله خارج
یسیر علی اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل
و یجزی علی النعماء و النقمات
امام رضا – علیه السلام – رو به «خزاعی» کرد و فرمود: «روح القدس با زبان تو سخن می گوید، آیا می دانی این امام چه کسی است؟».
گفت: نه، فقط شنیدهام که امامی از شما ظهور می کند و زمین را از عدل و قسط، پر می کند…
حضرت رضا – علیه السلام – فرمود: «ای دعبل! به درستی که امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسرش علی و بعد از علی، پسرش حسن،
پسرش حجت قائم است و اوست که در غیبت منتظر می باشد و وقتی ظهور کند، اطاعت می شود و زمین را از عدل و قسط پر می کند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد، اما اینکه چه موقع قیام می کند؟ این اخبار از وقت آن است که من از پدرم از پدران بزرگوارش شنیدهام که پیغمبر فرموده: مثل او همانند مثل ساعت است که ناگهان میرسد و کسی از آن خبر ندارد».