حضرت امیرالمومنین – علیه السلام – دربارهی جرایم و ظلم و ستم سفیانی، حدیث مهم و مفصلی دارد. آن حضرت بعد از آنکه نام سفیانی را ذکر می کند، می فرماید:«او در آسمانها و زمین لعنت شده و ستمکارترین خلق خداست… سپس به غوطهی خروج میکند و مردمی از اهل حقد و کینه دورش را می گیرند و به پنجاه هزار می رسند، سپس به سوی طایفهی کلب می فرستد و مانند سیل به سوی او می آیند و در این زمان، مردان بربر، با مردان حکومت از اولاد عباسی می جنگند و آنان ترک و دیلم و عجم اند که دارای پرچمهای سیاه هستند
و پرچم بربرها زرد و پرچم سفیانی سرخ است و در بطن وادی اردن، جنگ سختی می کنند و شصت هزار نفر از آنان کشته می شوند. و در نتیجه سفیانی غالب می شود و دربارهی آنان عدل اجرا می کند تا گوینده ای می گوید: دربارهی چیزی جز دروغ گفته نمی شد و سوگند به خدا اینان خودشان دروغگویانند و اگر بدانند که امت محمد از او چه خوبیها دیدهاند، چنین چیزی دربارهاش نمی گفتند. او همچنان عدل می ورزد و به حرکتش ادامه می دهد و از فرات عبور میکند، سپس به دمشق مراجعت می کند، نزدیک آن دو لشگر آماده می کند، لشگری به سوی مدینه و لشگر دیگری به سوی مشرق میفرستد، اما لشگری که به شرق می فرستد، در زورا (بغداد) هفتاد هزار نفر را به قتل میرساند و شکم سیصد زن را می شکافد و لشگر از وراء به کوفه می رود و در آنجا جمعی را می کشد.
و اما لشگر مدینه بعد از آنکه آنچه را می خواهند در آنجا عمل می کنند، به طرف مکه می روند و وقتی که به وسط بیابان رسیدند، صیحه کنندهای بر آنان صیحه می کشد و او جبرئیل است، پس هیچ صالحی از آنان نمیماند مگر آنکه خداوند او را فرو می برد و در آخر لشگر او دو نفر مرد است که یکی از آنان «بشیر» می باشد که آنان را بشارت می دهد و دیگری «نذیر» است، پس نزد سفیانی برمی گردد وآنچه بر سر لشگر آمده به او خبر می دهد و آن «بشیر و نذیر» از جهینه می باشند.
سپس گروهی از فرزندان پیغمبر خدا به روم فرار می کنند، پس سفیانی پیش ملک روم می فرستد و آنان را از او می خواهد، ملک روم آنان را به سوی سفیانی برمیگرداند، سفیانی هم گردن آنان را در شرق مسجد دمشق میزند
و هیچ کس به او اعتراض نمی کند و پس از آن با هفتاد هزار نفر به طرف کوفه و بصره حرکت می کند و شهرها را دور میزند و دانشمندان را می کشد و مصحفها را می سوزاند و مسجدها را تخریب می کند و حرامها را مباح می نماید و فحشا را حلال می کند و هر آنچه را که خدا بر آنان واجب کرده بود، حرام می کند و از ستم و فسق و عصیان، کناره نمیگیرد و هر کس که نام «احمد، محمد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، رقیه، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه» را داشته باشد، به خاطر بغض و کینهای که با آل رسول خدا دارد، آنان رامی کشد.
سپس بچه ها را جمع می کند و روغن زیتون را برای آنان میجوشاند و آنان را از بین می برد، آن بچهها می گویند اگر پدران ما با تو مخالفت کردند ما که تو را اذیت نکردیم، پس دو تای آنان به نام «حسن و حسین» را می گیرد و به دار می آویزد.
سپس به طرف کوفه می رود و همان کاری را که نسبت به بچهها انجام می داد، آنجا هم انجام می دهد و در درب مسجد کوفه دو نفر از بچهها به نام «حسن و حسین» را به دار آویزان می کند، پس خون آنان همانند خون یحیی فرزند زکریا میجوشد. پس وقتی که آن را میبیند، یقین می کند که بلا و هلاکت حتمی است، پس، از آنجا به طرف شام حرکت می کند و هیچ کس را نمی بیند که با او مخالفت کند و وقتی که وارد دمشق می شود، خودش را به شراب و گناهان میبندد و به پیروانش هم دستور می دهد که چنین کنند. سفیانی آشکارا در حالی که در دستش حربهای هست خارج میشود و زنی را می گیرد و او را به طرف بعضی از یارانش پرت می کند و به او میگوید با این زن زنا کن
و او هم در وسط خیابان با او زنا می کند و شکم او را می درد و جنین را از شکمش درمی آورد و هیچ کس قدرت اعتراض ندارد، پس فرشتگان خدا در آسمانها مضطرب می شوند، آن وقت خدای متعال به جبرئیل فرمان می دهد که بر سور دمشق صیحه بزند به اینکه ای امت محمد! پناه و ماوایتان آمد، فرجتان آمد، این مهدی است که در خارج مکه است، پس به او لبیک بگویید».
سپس حضرت علی – علیه السلام – اوصاف امام مهدی – علیه السلام – و اوصاف و تعداد یاران آن حضرت و اوصاف سید حسنی را که با امام – علیه السلام – بیعت می کند، توضیح می دهد و می افزاید:
«و ضجهای در شام پیدا می شود که اعراب حجاز به سوی شما می آیند، پس سفیانی به یارانش می گوید: دربارهی این قوم چه می گویید؟ می گویند آنان اصحاب تیراندازی و شترند و ما اصحاب نیرو و اسلحهایم، ما را بیرون ببر تا در مقابل آنان بایستیم. آنان می بینند که سفیانی ترسیده است و او می داند که از او چه خواسته شده، پس با 260 هزار نفر بیرون می آیند و در حیره «طبریه» نازل می شوند و «مهدی» هم حرکت می کند و در بین راه در هیچ شهری غیر از امنیت و ایمان و بشارت، چیز دیگری اتفاق نمی افتد. جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او قرار دارد و مردم از هر طرف به او ملحق می شوند و این موکب با این کیفیت در طبریه با سفیانی برخورد می کند. خداوند متعال بر سفیانی و پیروان او غضب میکند و سایر مخلوقات خدا حتی پرندهها بر او غضب می کنند و با پرها و بالهایشان، سفیانی و یارانش را می زنند و کوهها با سنگهایشان، لشگر سفیانی را درهم می کوبند و خداوند لشگر سفیانی را هلاک
میکند و در اثر شکست، فراری می شود، مردی از موالی که نامش «صباح» است او را می گیرد و تحویل حضرت امام مهدی که مشغول خواندن آخر نماز عشاست، می دهد و آن حضرت در اثر این بشارت، نمازش را سریع می خواند و بیرون می آید و سفیانی را در حالی که عمامهاش به گردنش انداخته شده و کشیده می شود، می بیند، پس سفیانی را در پیشگاه آن حضرت نگاه می دارند، سفیانی خطاب به آن حضرت می گوید: پسر عمو! بر من منت بگذار تا زنده بمانم و من قول می دهم که شمشیر شما باشم و با دشمنان تو جهاد کنم. آن حضرت در حالی که بین یارانش جلوس دارد می فرماید: بگیرید او را.
اصحاب میپرسند: ای پسر دختر رسول خدا! او را زنده نگاه می داری در حالی که فرزندان پیغمبر خدا را به قتل رسانده است؟
آن حضرت می فرماید: وضع او با شماست.
«صباح» با گروهی نزد سدره به سفیانی میرسند و سر او را میبرند و سر او را برای حضرت امام مهدی – علیه السلام – می آورند. پس شیعیان مهدی به آن سر نگاه می کنند و تکبیر و تهلیل و حمد خدا می کنند، سپس آن حضرت دستور می دهد که او را دفن کنند».(1)
این حدیث، بنابر اینکه سندش صحیح باشد، توضیح مفصلی از وضعیت سفیانی میدهد؛ به اینکه او یک فرد مجرم و خونریز و حلال کنندهی حرام خداست و پایان کار او به دست توانای حضرت ولی الله الاعظم – علیه السلام – می باشد.
1) المهدی الموعود المنتظر 2 : 97-100 به نقل از عقد الدرر.