فقیه نامى و حکیم الهى ملا محسن فیض کاشانى در شمار اعاظم فقها، حکما، مفسران، مصنفان و صاحب نظران اسلامى است. وى در همان عصر خویش چنین بوده و همه او را فقیهى نامدار و حکیمى توانمند و محدثى پرکار و مفسرى صاحب نظر مىدانستند و از لحاظ ملکات نفسانى و خصال معنوى، و دورى از تعلقات جسمانى و عوارض مادى، از مردان کم نظیر، و یکى از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلام مىشمردند.
از آن موقع تاکنون نیز دانشمندان ما او را بدین اوصاف برجسته و کمالات شایسته و مراتب فضل و دانش شناخته و شناساندهاند.
او در عصرى مىزیسته است که شخصیتهاى بزرگ علمى و اسلامى امثال علامه نامى ملا محمد تقى مجلسى اول و فرزند نابغهاش ملا محمد باقر علامه مجلسى دوم مؤلف «بحار الانوار» و آقا حسین محقق خوانسارى، و محقق سبزوارى، صاحب «ذخیره» در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجى، و ملا محمد طاهر شیرازى قمى، و شیخ حرّ عاملى صاحب «وسائل الشیعه»، و ملا صالح مازندرانى مؤلف «شرح اصول کافى»، و ملا خلیل قزوینى و غیره که همه از فحول فقها و محدثین، یا حکما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و مشهد و قزوین و دیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف «فیض» جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تألیف و تصنیف حفظ کرده بود، و غیر از علامه مجلسى شهرت وى از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او در علم و انبوه تألیف و تصنیف محفوظ مانده است!
خاندان فیض. نامش محمد است ولى «محسن» خوانده مىشود، لقب و تخلص شعریش نیز «فیض» بوده است. پدرش «شاه مرتضى» از علماى متنفذ و سرشناس کاشان بوده، و فضلى بسیار داشته است. برادرش نور الدین کاشانى هم از علماى اخبارى و مؤلف کتاب «مصفاة الاشباح» در اخلاق و عجائب آفاق، و شرح حال برادرش فیض، و پسر او محمد هادى، شارح کتاب «مفاتیح» عمویش فیض، و برادر دیگرش ملا عبد الغفور، که مردى فقیه بوده، و فرزند او محمد مؤمن شاگرد فاضل عموى خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر)، همگى از مردان علم و فضیلت و رجال نامى خاندان او مىباشند.
علم الهدى، فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملاصدراى شیرازى فیلسوف مشهور بوده، و خطى خوش داشته است. بسیارى از کتابهاى پدرش را استنساخ کرده که از جمله «محجّة البیضاء» در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیباى اوست. علم الهدى، علاوه خود نیز داراى آثار گرانقدرى در فقه و حدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر «معادن الحکم» یا «مکاتیب الائمه» است که اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وى، یکى از خاندانهاى بزرگ علمى شیعه بوده، که تا عصر ما بسیارى از مردان دانش و فضیلت از آن برخاستهاند.
مراتب علمى او. محمد محسن فیض کاشانى دانشمند بلند آوازه اواخر عصر صفوى، و نویسنده متفکر و حکیم فقیه محدث مشهور قرن یازدهم هجرى، در شهر مذهبى قم نشو و نما یافت. در همانجا مقدمات علوم را آموخت، و چون از ورود محدث بزرگوار سید ماجد بحرینى به شیراز آگاه شد، براى فرا گرفتن علم حدیث از محضر او، روانه شیراز گردید، و در حلقه درس آن سید عالیقدر به تکمیل علوم شرعى همت گماشت.
فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حکیم مشهور «صدر الدین شیرازى» یا «صدر المتألّهین» معروف به «ملا صدرا» علوم عقلى را فرا گرفت، و به افتخار دامادى او نائل گردید.
گذشته از این دو بزرگوار «فیض» در خدمت نابغه نامى شیخ بهاء الدین عاملى (شیخ بهائى)، ملا خلیل قزوینى، شیخ محمد عاملى فرزند صاحب «معالم»، نوه شهید دوم
و ملا محمد صالح مازندرانى که همه از اعاظم فقها و دانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردى به جاى آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمى نائل گشت.
فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف و استعداد خدادادش در علوم و فنون عقلى و نقلى، و اصول و فروع مبانى شرعى به مقام عالى رسید، و در همه آنها مهارت کامل بهمرسانید. سپس به وطن خویش (کاشان) مراجعت نمود، و به درس و بحث و تألیف و تصنیف علوم و فنونى که اندوخته بود یعنى فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید.
به گفته دانشمند گرانمایه، سید محمد باقر خوانسارى در کتاب پرارزش «روضات الجنات»، فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق و سلیقه خود، مانند «غزّالى» بوده، و بسیارى از تصنیفات خود را به روش او نوشته است.
تمایل فیض به علم حدیث. باید دانست که فیض نخست تحت تأثیر افکار فلسفى و عرفانى و علوم عقلى قرار داشته و اندیشههاى فلسفى و عرفانى را کم و بیش در برخى از آثار خود آورده بود، ولى سرانجام به فقه و حدیث بر اساس مسلک اخبارى دل بست، و به گفته خودش وقت و فکر خویش را در خدمت حدیث اهلبیت وقف نمود. در «شوق مهدى» مىگوید:
فیض اگر آب حیات ابدى مىطلبى
منبعش پیروى سنت اهل البیت است
مشکل خود به احادیث نبى کردم عرض
که به آن گفته خدا هر گرهى وا مىکرد
دیدم آنجا ز علوم نبوى شهرى بود
بر درش بود امامى که سلونا مىکرد
داخل شهر شدم زان در و بحرى دیدم
که ملک غوص در آن بحر تمنا مىکرد
از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتى
دل چو دید آن بفغان آمد و زِدنا مىکرد
سبط رسول و قرآن، فهم درست ایمان
چون جمع شد معانى، گوى بیان توان زد
و در دیوانش که چاپ شده است، از جمله مىگوید:
ولاى آل پیغمبر بود معراج روح من
بجز این آسمانها، آسمانى کردهام پیدا
به حبل اللّه مهر اهلبیت است اعتصام من
براى نظم ایمان ریسمانى کردهام پیدا
سخنهاى امیر المؤمنین دل مىبرد از من
ز اسرار حقایق، دلستانى کردهام پیدا
جمال عالم آرایش، اگر پنهان شد از چشمم
حدیثش را ز جان گوش و زبانى کردهام پیدا
کلامش بوى حق بخشد، مشام اهل معنى را
ز گلزار الهى بوستانى کردهام پیدا
به خاک درگه آل نبى پى بردهام چون فیض
براى خود ز جنت آستانى کردهام پیدا
از ایشان «وافى» و «صافى» فقیهان را بود کافى
از این رو بهر عقبى نردبانى کردهام پیدا
و باز در دیوان مىگوید:
بیا بیا ز سخنهاى فیض، فیض ببر
که هرچه گفت و نوشت او ز کردگار گرفت
ز پیش خویش نگوید، حدیث بنویسد
که در طریق ادب راه هشت و چار گرفت
جالب است که این سخنان حکیمى است که عمرى را در راه کسب فلسفه یونان و تصوف و عرفان طى کرده، و دوره کامل علوم عقلى را دیده است، تا این که به گفته خودش سرانجام به سرچشمه دانش واقعى یعنى احادیث نبوى و سخنهاى امیر المؤمنین و گفتار ائمه معصومین رسیده، و از آن منبع پر فیض الهى سیراب گشته است.
علت گرایش این دانشمند فارغ التحصیل علوم عقلى به احادیث و اخبار دینى یکى این بوده که در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، متاع احادیث دینى و علوم شرعى را در تمام حوزههاى علمى از رونق انداخته و کساد کرده بود. طلاب و اهل فضل به تحصیل فلسفه و عرفان فخر مىکردند و تعصب نشان مىدادند، و در همان حال حدیث و اخبار را تحقیر مىنمودند و نسبت به آن رغبت چندانى نشان نمىدادند.
دیگر این که ظهور یک دانشمند محدث بزرگ ایرانى به نام «ملا محمد امین استر آبادى» که در مکه و مدینه مىزیست با تألیف کتاب «فوائد مدنیه» ضربت کوبندهاى به علوم بیگانه زد و پایههاى حدیث و علوم دینى را از نو محکم ساخت. فیض
چنانکه خود در پایان کتاب «الحق المبین» مىگوید در مکه معظمه ملا محمد امین را دیده و طریقه او را پسندیده است.
توجه خاص فیض به علوم شرعى. فیض خود در رساله «انصاف» که در اواخر عمر به فارسى نگاشته است، از بعضى موضوعات که در کتب او وجود داشته، و همان نیز دستاویز معترضان بوده است، عذر خواسته، و به عبارت بهتر خط بطلان بر آن کشیده است.
وى در آغاز رساله مزبور مىنویسد: «چنین گوید مهتدى به شاهراه مصطفى محسن بن مرتضى که در عنفوان شباب چون از تفقه در دین و تحصیل بصیرت در اعتقادات و کیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین (ع) آسودم، چنانچه (چنانکه) در هیچ مسئلهاى محتاج به تقلید غیر معصوم نبودم! به خاطر رسید که در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم را سخین نیز سعى نمایم، شاید نفس را کمال یابد.
لیکن چون عقل را راهى به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان که بود، درى نمىگشود، و صبر بر جهالت هم نداشت، و على الدوام مرا رنجه مىداشت.
بنابراین چندى در مطالعه مجادلات متکلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعى بودم! طریق مکالمات متفلسفین (مدعیان فلسفه دانى) را نیز پیمودم، و یک چند بلند پروازىهاى متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم، و یک چند در رعونت (حماقت) هاى «من عندیّین» گردیدم! تا آنکه گاهى در تلخیص سخنان طوائف اربع، کتب و رسائل مىنوشتم (چند سطر بعد عربى است که خلاصه آن چنین است): بدون این که همه را تصدیق کرده باشم، یا همه را تأیید کنم، بلکه مطالب آنها را نقل کردم، و بر سبیل تمرین مطالبى نوشتم! از مجموع گفتار آنها چیزى که عطش مرا فرو نشاند، یا بیماریم را درمان کند نیافتم، تا جائى که بر خویشتن ترسیدم! پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقیقت نائل گرداند، و به گفته امیر مؤمنان علیه السلام که مىفرماید: «خدایا مرا از این که نظرم را در آنچه نهایت آن دیده نمىشود، و فکر به آن نمىرسد، نگاه دار» به درگاه خدا نالیدم و سرنوشت خود را به ذات مقدسش سپردم. خداى مهربان نیز به برکت دین پایدارش مرا رهنمون
گردید تا در اسرار قرآن مجید و احادیث سرور انبیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین، درست بیندیشم، و به قدر حوصله و درجه ایمانم از قرآن و حدیث چیزها به من آموخت. دلم اطمینان یافت، و وسوسه شیطان را از من دور کرد. «خدا را شکر که به حقیقت نائل گردیدم …».
تألیفات فیض. یکى از امتیازات زندگى این دانشمند بزرگ توفیقى است که او مانند شاگردش علامه مجلسى در تألیف و تصنیف و نشر آثار پر ارج فکرى و قلمى یافت، و نام او را بر زبان خاص و عام جارى ساخت، و با حروف برجسته در تاریخ به یادگار گذاشت.
فیض در تمام رشتههاى علمى از معقول و منقول و فروع و اصول و شعر و ادب و اخلاق، کتاب دارد. در فلسفه و کلام (عقاید و مذاهب) تفسیر، حدیث، فقه، اصول و عرفان هر کدام چندین کتاب و بعضى از کتابها را در چندین جلد به رشته تحریر کشیده است، و همگى هم از آثار نفیس و پر ارزش اسلامى است.
فیض مانند مجلسى اول و دوم تألیفات خود را به دو زبان عربى و فارسى نگاشته که البته قسمت عمده آن عربى است. زیرا مربوط به صنف خاص یعنى اهل علم مىباشد، به قول خودش:
از ایشان «وافى» و «صافى» فقیهان را بود کافى
از این دو بهر عقبى، نردبانى کردهام پیدا.
شاگردش، دانشمند نامى سید نعمت اللّه جزائرى در کتاب «مقامات» تألیفات استادش را بالغ بر دویست جلد دانسته است که اگر به قطع وزیرى فرضا هر جلدى چهار صد صفحه چاپ شود سر به پانصد جلد کتاب مىزند.(1) از میان انبوه آثار فکرى و قلمى او به ذکر چند کتاب آن مبادرت مىورزیم، و توجه خوانندگان را به میزان کوشش و رنج این بزرگ مرد علم و دین، معطوف مىداریم.
1- کتاب «وافى» مشتمل بر احادیث چهار کتاب معتبر حدیث شیعه (کتب
اربعه) و توضیح و حل مشکلات و تفسیر آیات آنها. این کتاب چهارده جلد بوده که در سه جلد بزرگ به قطع رحلى و چاپ سنگى به طبع رسیده است، و اگر به صورت روز و با قطع وزیرى چاپ شود، شاید بیش از سى جلد باشد! 2- «شافى» خلاصهاى است از کتاب «وافى» سابق الذکر که آن نیز چندین جلد خواهد بود.
3- نوادر- در جمع احادیثى که در کتب معتبر چهارگانه شیعه ذکر نشده، چاپ شده است.
4- معارف- در اصول اعتقادى بر اساس کتب و سنت.
5- نخبه- در خلاصه احکام شریعت اسلام و سنن و آداب و مکارم اخلاق و صفات ناستوده.
6- حقایق- مشتمل بر دستهبندى روایات معتبر در اسرار دین و شئون مختلف زندگى و مبانى اخلاقى، اخیرا چاپ شده است.
7- 8- 9- عین الیقین، حق الیقین، علم الیقین- در فلسفه و کلام، هر سه چاپ شده است.
10- 11- 12- صافى، اصفى، مصفى، هر سه در تفسیر قرآن مجید، و چاپ شده است.
13- الحق المبین- در کیفیت تفقه در دین- به پیوست «الاصول الاصلیة» چاپ شده است.
14- بشارة الشیعة- و اثبات این که فرقه ناجیه، طایفه شیعه است.
15- اللّب- گفتارى مختصر درباره حدوث عالم، کلام و فلسفه.
16- اللباب- اشاره به چگونگى علم خداوند به اشیاء، قبل از ایجاد و بعد از آن.
فلسفه و کلام 17- سفینة النجاة- در بیان مآخذ احکام فقهى و انتقاد از روش علماى اصولى- چاپ شده است.
18- مفاتیح الشرایع- بهترین متن فقهى بر اساس مشرب اخبارى است. این کتاب
اخیرا چاپ شده است، و از همان عصر مؤلف و قرون بعدى، توسط اعاظم فقها و مجتهدین شیعه، شرح شده است. بهترین شرح آن به قلم سرآمد فقها و مجتهدین، در سده دوازدهم هجرى، آقا محمد باقر اصفهانى مشهور به وحید بهبهانى است.
19- معتصم الشیعه- نیز در احکام شریعت مقدسه است.
20- الانصاف- در بیان طریق حصول علم به اسرار دین.
21- منتخب رسائل اخوان الصفا- در فلسفه و علوم عقلى.
22- تشریح عالم- در هیئت و نجوم.
23- منتخب ابواب فتوحات مکیه- در عرفان و تصوف از محیى الدین ابن عربى.
24- فهرست العلوم- مختصرى راجع به کلیه علوم عقلى و نقلى.
25- منهاج النجاة- در بیان علمى که فرا گرفتن آن بر هر فرد مرد و زن مسلمان لازم است.
26- اربعین در فضائل گوناگون حضرت امیر المؤمنین (ع).
27- انوار الحکمة- مختصر علم الیقین، با مطالب تازه فلسفى که بر آن افزوده است.
28- المحجة البیضاء- تلخیص احیاء علوم الدین غزالى با حذف مطالب غیر لازم آن، و افزودن روایات ائمه اهلبیت به جاى احادیث سنیان. این کتاب پرارج دوبار در سه جلد و هشت جلد چاپ شده است.
29- نقد الاصول- ملخص علم اصول فقه و انتقاد از آن، به شیوه علماى اخبارى.
30- الاصول الاصلیه- در مآخذ احکام شریعت، بر اساس آیات و اخبار، چاپ شده است.
31- الفت نامه- در تحکیم پیوند دوستى میان اهل ایمان.
32- منتخب مثنوى- جلال الدین بلخى- ملاى روم.
33- منتخب غزلیات وى در دیوان شمس تبریزى.
34- شرح صحیفه سجادیه- به نحو ایجاز.
35- گلزار قدس- دیوان شعر- مناجات با خدایتعالى، سرزنش نفس، اظهار
اشتیاق، نصایح و حکم: غزلیات، رباعیات، قصاید و مراثى و قطعات(2)
36- مثنویات- بنام سلسبیل و تسنیم.
37- شوق الجمال.
38- شوق المهدى (همین کتاب).
39- شوق العشق.
40- دهر پر آشوب.
41- آب زلال.
42- شرح الصدر- شرح زندگانى او به قلم خودش.
43- رساله در کلیه تألیفات خود- با تاریخ اتمام هر یک از آنها.
44- کلمات مکنونه- در ریشههاى علوم اهل معرفت- چاپ شده است.
45- کلمات طریفه- راجع به اقسام مردم از لحاظ گفتار و رفتار، چاپ شده است.
46- کلمات مخزونه- در علوم اهل معرفت و آراى آنها، چاپ شده است.
47- کلمات مضنونه- در توحید و یگانگى خداوند و مراتب آن چاپ شده است.
48- منتخب الاوراد- در اذکارى که در شب و روز و هفته و ماه و سال تکرار مىشود.
49- خلاصة الاذکار- اذکارى که براى هر کارى و هر وقت و هر حادثه رسیده است.
50- جلاء القلوب- در انواع اذکار قلب و مهمترین امرى که در اشاره به مهمات در اعمال و اوراد شرعى وارد شده است.
51- قرة العیون- در مراتب توحید و ایمان به خدا- به ترتیبى بهتر از کلمات مضنونه.
52- ابواب الجنان- در اثبات وجود عینى نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان (ع).
53- شرائط الایمان- تحقیق پیرامون نفى ایمان و کفر و مراتب هر یک.
54- التطهیر- در تهذیب اخلاق و تطهیر باطن.
55- میزان القیامه- راجع به محاسبات جهان دیگر.
56- مرآت الاخرة- در شناخت سراى دیگر.
57- مشواق- در کشف معانى و حقایق شعرى از لباس استعارات براى تفهیم محبت خدا و انس به ذات مقدس او.
58- تهییج الشوق لاهل الذوق.
59- راه صواب- در علل و موجبات اختلاف مذاهب و تعیین مذهب حق.
60- شهاب ثاقب- در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت امام عصر (ع).
61- اسرار الصلوة- چاپ شده است.
62- آئینه شاهى- نیز چاپ شده است.
آنچه مایه تأسف است. دانشمند بزرگوار سید محمد باقر خوانسارى در کتاب گرانقدر «روضات الجنات» در حاشیه شرح حال فیض مىنویسد: «در یکى از سفینههاى معتبر دیدم نوشته بود: موریانه به صندوق محتوى کتب فیض رخنه کرد و تمام اوراق و کتابها را خورد، جز قطعه پوستى که این رباعى بر آن مسطور بوده است:
علمى که حقیقى است در سینه بود
در سینه بود هر آنچه درسى نبود
صد خانه تو را کتاب، سودى نکند
باید که کتابخانه در سینه بود
اگر این کتابها آثار قلمى و تألیفات خود فیض بوده است، باید گفت: افسوس که قسمتى از بهترین افکار علمى فیض در حکمت و فقه و حدیث و تفسیر و شعر و ادب و علوم دیگر، از میان رفته، و مانند اشباه و نظائر خود، جامعه اسلامى بلکه اجتماع بشرى از آن محروم شده است!! وارستگى و زهد فیض. در یکى از سالها که براى چند جلسه سخنرانى مذهبى به مناسبت ایام نیمه شعبان به قصبه «قمصر» کاشان دعوت شده بودم، در آنجا شنیدم که فیض تابستانها به قمصر مىآمده بلکه بعضى سالها اغلب اوقات در قمصر بوده است.
در پایان اغلب کتابهایش نام کاشان یا قمصر است.
در یکى از سالها شاه عباس دوم وارد قمصر مىشود و چون از زندگى زاهدانه فیض آگاه مىگردد، از وى مىخواهد که خانه مجللى در خور شأن او برایش بنا کند ولى فیض نمىپذیرد. شاه عباس مىگوید خانهاى را براى خود بنا مىکنم و چون خانه به اتمام مىرسد آن را به نام «علم الهدى» فرزند نوجوان فیض قباله کرده و به وى مىبخشد که به وسیله او به پدر عالیقدرش برسد. ولى فیض پسر را سخت مورد توبیخ قرار مىدهد، و قدم به آن خانه که قسمتى از آن تاکنون باقى است نمىگذارد. به گفته حافظ:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
فیض و فیاض. چنانکه گفتیم فیض داماد «صدر المتألهین شیرازى» معروف به «ملا صدرا» فیلسوف عالى مقام نامدار است که اثر گرانقدر وى «اسفار اربعه» در حکمت متعالیه و فلسفه، بىنیاز از هر گونه شرح و بسط مىباشد.
ملا عبد الرزاق لاهیجى دانشمند و فیلسوف نامى نیز مانند فیض داماد ملاصدرا بوده، و به «فیاض» شهرت داشته است.
مرحوم سید محمد باقر خوانسارى در «روضات الجنات» ضمن شرح حال «فیاض» مىنویسد: لقب «فیض» و «فیاض» را صدر الدین شیرازى شخصا به دو شاگرد و دو داماد دانشمند خود داد و تخلص شعرى هر دو نیز بوده است.
سپس از دانشمند نامور میرزا عبد اللّه اصفهانى مؤلف «ریاض العلماء» نقل مىکند که زن فیض به پدر شکایت نمود: لقب «فیاض» که به شوهر خواهر من دادهاى صیغه مبالغه است و دلالت بر فیض زیاد مىکند، بعکس «فیض» که لقب شوهر من است و مصدر مىباشد، و چنین دلالتى ندارد! ملاصدرا به دخترش فرمود: «غم مخور که لقب شوهر تو چون مصدر است، اصل فیض و حقیقت آن مىباشد! فیض مطلق است و نیازى به قید ندارد»! نام دخترى که همسر فیض بوده «صدریه» و دخترى که همسر فیاض بوده «بدریه» بوده، صدریه همسر فیض از کمال و جمال بهرهاى داشته است.
«فیاض» نیز مانند «فیض» شاعر بوده (بعلاوه مقام عالى علمى که داشته) دیوان
او هم چاپ شده است.
مؤلاف «روضات» ذیل شرح حال «فیض» نیز ضمن اشاره به این موضوع و این که «فیض» و «فیاض» هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حکیم مشهور بودهاند، مىنویسد: فیض این اشعار را ضمن نامهاى براى عبد الرزاق لاهیجى (که مقیم قم بوده است) نوشت و ارسال داشت:
قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
تحیتى به سوى یار بىوفا بنویسم
ز شکوه بانگ برآمد مرا نویس دلم گفت
به هیچ نامه نگنجى تو را کجا بنویسم
دعا و شکوه به هم در نزاع و من متحیر
کدام را ننویسم کدام را بنویسم
اگر سر گله و شکوه واکنم ز تو هیهات
دگر چها به لب آرم، چها بنویسم
مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید
گهى که نامه به سوى تو بىوفا بنویسم
نه بحر ماند و نه برّ، نه خشک ماند و نه تر
اگر شکایت دل به مدعا بنویسم
چو بر ذکاى توأم هست اعتماد هیچ نگویم
ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم
نمىشود که شکایت ز دست تو نکند فیض
شکایتى به لب آرم ولى دعا بنویسم!(3)
فیاض هم پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد:
اگر که شکوه کنى وگر دعا بنویسى
که هرچه تو بنویسى به مدعا بنویسى
چه شکوه تو، به است از هرچه به جز تو است
چه حاجت است که زحمت کشى دعا بنویسى
تو گر شمائل خوبى رقم کنى نتوانى
که هم کرشمه نگارى و هم ادا بنویسى!
کتاب درد دلم مشکل است مشکل مشکل
اگر تو گوش کنى تا بر او چها بنویسى
از آن به من بنویسى تو نکتهاى که مبادا
خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسى
مروتى که ندارى عجب ز خویش ندارى
که خون بریزى و آنگاه خونبها بنویسى
امید هست که تحریک گوشه چشمى
کند اشاره که از بهر من شفا بنویسى
تو را که شیوه اخلاصم از قدیم عیانست
به غیر شکوه بىجا به من چرا بنویسى؟
قبول کردهام اى دوست حرفها که نگفتم
مگر تو هم خط بطلان به ما مضى بنویسى
عجب ز طالع فیاض ناامید، ندارم
که در کتابت دشنام او، دعا بنویسى!(4)
فیض و فرقههاى صوفیه. برخى از دانشمندان، فیض را صوفى مشرب قلمداد کرده، و مورد انتقاد قرار دادهاند. مؤلف «روضات الجنات» معتقد است که بدون تردید این نسبت به فیض ناروا و بىاساس است، و مىگوید: فیض در کتاب «کلمات طریفه» که به مراتب از «مقامات حریرى» بهتر است، تا چه رسد به سایر کتب مشابه خود! فرقههاى صوفیه را سخت مورد نکوهش قرار داده، و مردم را از مراسم ناشایست و ساختگى آنها برحذر داشته است.
از جمله، فیض در آن کتاب مىنویسد: «بعضى از مردم مىپندارند در تصوف به جائى رسیدهاند که هر کارى خواستند مىتوانند انجام دهند. دعاهاى آنها در ملکوت شنیده مىشوند! و پاسخ آن را در جبروت مىدهند! اینان را «شیخ» و «درویش» مىخوانند (و امروز قطب و سالک) و از این راه مردم را در تشویش قرار مىدهند.
اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط مىپیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر مىبرند! و دعوى غیبدانى مىکنند. یکى مىگوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگرى مىسراید که سپاه عراق را یارى نمودم، و سومى نغمه سر مىدهد که پادشاه هند را شکست دادم، فلان شیخ صوفى مخالف خود را دیوانه کردم، و به همان رقیب خویش را نابود ساختم! گاهى مىبینى فلان شیخ صوفى چهل روز در خانه تاریکى به سر مىبرد، و مدعى است که در آن مدت روزه مىگیرد، و گوشت حیوانى نمىخورد، و اصلا نمىخوابد! و زمانى ادعا دارد که به تسخیر گروهى از جن نائل آمده، و خود و دیگران را به وسیله آنها از خطرات حفظ مىکند. آیا اینها دروغ به خدا یا دیوانگى نیست؟! دسته دیگر از اینان خود را «اهل ذکر» و «تصوّف» مىنامند و دعوى دارند که از تصنع و تکلف بیزارند. خرقه مىپوشند، و حلقهوار جلسه مىگیرند، و اذکار اختراع مىکنند و با اشعار غنائى تغنّى مىنمایند. عربده مىکشند و فریاد سر مىدهند، و رقص و تصنیف
به راه مىاندازند! در فتنه و فساد فرو مىروند، و بر خلاف دستور شرع بدعتها مىنهند و داد و فریادشان بلند است.
کسى نیست از آنها سؤال کند، شما را کتک زدهاند؟ یا از کسى با خدا تظلم مىکنید؟! یا با همفکران خود حرف مىزنید؟ خداوند داد و فریاد بىمورد را نمىشنود، پس کمتر فریاد کنید! آیا کسى را از دور صدا مىزنید، یا آدم خواب رفتهاى را بیدار مىکنید؟ خدا که هیچ کدام اینها نیست؟! بیائید همچون ماهیان رودخانه، خدا را بخوانید، آهسته و با التماس و پنهانى نه با داد و فریاد! چون او از شما دور نیست، بلکه از بند گوشتان به شما نزدیکتر است.
برخى دیگر مدعى «علم معرفت» و مشاهده معبود، و نزدیکى با مقام محمود و ملازمت عین و شهود هستند، ولى چیزى جز اسامى آنها نمىدانند! با این وصف ادعاها دارند، و براى خود کرامتها برمىشمارند. فلان عارف مدعى است که به او وحى مىشود، از آسمان خبر مىدهد! مریدان نادان هم باور مىکنند، و گاهى در برابر آنها به سجده مىافتند، گوئى آنها را معبود خود مىدانند، دست آنها را مىبوسند! و خود را به پاى آنان مىاندازند. از آنها اجازه مىگیرند که در انجام هر کارى آزاد باشند (چون به حق واصل شدهاند) و از حلال و حرامى ملاحظه نکنند، و آنها نیز براى پیشرفت کار خود و مریدان احمق به آنها این اجازه را مىدهند …» سؤالى از فیض درباره صوفیه. مؤلف روضات یک صفحه بعد، از محدث عالیقدر سید نعمت اللّه جزائرى شاگرد دانشمند فیض، در کتاب «مقامات» که شرح اسامى خداوند است، در لفظ «شهید» سئوال و جوابى راجع به صوفیه نقل مىکند که مناسب است در پایان این بحث بیاوریم.
سید جزائرى مىنویسد: «از مشهد مقدس رضوى درباره آگاهى از حال صوفیه سئوالى به فارسى از استاد علامه ما بدینگونه نمودند: «عرضه داشت بنده کمترین: محمد مقیم مشهدى،(5) به عرض مىرساند که صلاحیت آثار مولانا محمد على صوفى مشهور به
«مقرى» تا از دار السلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، مکرر در محافل و مجالس اظهار مىکند که در باب «ذکر جلّى» و در اثناى تکلم به کلمه طیبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانى نخوردن، و چله داشتن و غیر ذلک از امورى که متصوفه به رسم عبادت مىآورند، از عالى جناب معلى القاب دام ظله، مرخص و مأذون شده، بلکه مسمّاى مذکور را در مجلس رفیع الشأن نیز گاهى امثال اینها واقع نمود. استدعا چنانست از حقیقت ماجرا شیعیان اینجا را اطلاع بخشند که آیا آنچه صلاحیت آثار مذکور به خدام گرام ایشان اسناد مىکند، وقوع دارد یا نه، تا اگر خلاف واقع، مذکور ساخته است، دست از این قسم حرکات بکشند؟».
پاسخ فیض راجع به صوفیه. بسم اللّه الرحمن الرحیم. سبحانک هذا بهتان عظیم! حاشا که بنده تجویز کنم تعبدى را که در قرآن و حدیث اذنى در آن وارد نشده باشد، و تعبد رسمى که از ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم، خبرى در مشروعیت آن نرسیده باشد، بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد.
قال اللّه تعالى: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً، إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ! یعنى: بخوانید پروردگار خود را از روى زارى و پنهانى، به درستى که خداى سبحانه و تعالى دوست نمىدارد آنانى را که از حد اعتدال بیرون مىروند. و در جاى دیگر مىفرماید: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ. یعنى: بخوانید پروردگار خود را از روى زارى و ترس و پستتر از بلند گفتن! و در حدیث نیز وارد است که حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله اصحاب را منع فرمودند از فریاد به تکبیر و تهلیل، منع بلیغ، و فرمودند: ندا نکنید کسى را که نشنود یا دور باشد، و سایر امور مذکوره منع از آن به خصوص وارد است، یا اذن در آن وارد نیست.
یعظکم اللّه انّ تعودوا لمثله ان کنتم مؤمنین! و کتب محمد بن مرتضى المدعو به محسن.» روحیات فیض. فیض دانشمندى پرکار و مردى گوشهگیر بوده و از آمیزش با خلق پرهیز داشته است. از مال وقف و مال غیر گریزان بوده است. اگر چنین نبود نمىتوانست آن طور پاک و بىآلایش و سرگرم عبادت و مطالعه باشد، و دویست جلد کتاب در رشتههاى گوناگون علمى و دینى بنویسد، و از جمله فقط در فنون شعر پنج دیوان داشته باشد! او در «دیوان» مىگوید:
به جز کتاب انیسى دلم نمىخواهد
زهى انیس و زهى خامشى، زهى صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و کتابى و گوشه خلوت
هزار شکر که کارى به خلق نیست مرا
خداپسند بود فیض را زهى همت
انزواطلبى فیض مانع از این نبوده است که اعمال اجتماعى اسلامى و مراسم مذهبى و شعائر دینى از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وى فوت شود.
او از این که بعضى از فضلا، اجتماعات اسلامى را رها ساخته و ترک جمعه و جماعت کرده و باعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینى و مراسم مذهبى کاهلى و سستى نشان دهند و از راه و رسم دینى رمیده گردند، متأثر است. آنها را نمىبخشد، بلکه سخت نکوهش مىکند. در «شوق مهدى» مىگوید:
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
تا رمیدند ز رسم و ره دین عامى چند!
جمعه و عید و مصلا همه را در بستند
رهزن عام فریبى بدِ خوش نامى چند
گوشهگیرى او و دورى از خلق و اشتغال دائم به کار مطالعه و تألیف و تصنیف، و فکر و اندیشه درباره مبدأ و معاد، و بىاعتبارى سراب فریبنده دنیا، براى او حالت ثانوى شده بود. در «شوق مهدى» مىگوید:
نه همدمى نه رفیقى نه مژده وصلى
بنال فیض که جز ناله نیست دمسازم
در عین حال فیض مردى زنده دل و دانشمندى باحال و پرشور و از جذبه خاصى برخوردار بوده است.
رو سوره یوسف خوان تا بشنوى از قرآن
حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟
شور و جذبه، وجد و حال او که در اکثر ابیات غزلیاتش دیده مىشود، او را پاىبند به دنیا نکرده، و از عالم بعد از مرگ و بىوفائى دنیا غافل نساخته بود. بلکه با همه شور و شوق و جذبه و عشق، از دنیا و اهل دنیا وحشت داشته است!
مسلمانان ره عقبى کدامست
دلم از وحشت دنیا گرفتست!
فیض در اواخر عمر که خسته و ناتوان شده بود، فقط یک آرزو داشت، و آن هم، فیض زیارت امام غائب بود که آن همه در فراق او مىسوخت و مىساخت!
اماما از فراقت شد هزاران رخنه در دینم
بیا یک بار دیگر کن ز نو اسلام تلقینم
به آن مستظهرم جانا که دل مأواى تو گردد
مرا روزى مباد آندم که بىیاد تو بنشینم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین
اگر در صبح جان دادن تو باشى شمع بالینم
از آن ترسم من بىدل که پیش از روز وصل تو
به تلخى ناگهان از تن برآید جان شیرینم
هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هرگه که یاد روى تو کردم جوان شدم
روزى بود به فیض بگوید امام عصر
خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم
وفات فیض. حکیم و فقیه نامى ملا محسن فیض کاشانى، پس از یک عمر نسبتا طولانى و خدمات ارزنده علمى و دینى که باید بیشتر روى انبوه تألیفات او تکیه نمود، سرانجام در همان کاشان شهر خود به سال 1091 هجرى قمرى در سن 84 سالگى زندگانى را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود.
فیض در گورستان بیرون شهر کاشان مدفون گردید. طبق وصیتش او را در زمین ملکى خود دفن کردند. مرقدش از همان زمان تاکنون زیارتگاه عموم اهالى و مسافران است. نویسنده در هر سفر که به کاشان براى منبر و سخنرانى دعوت مىشدم، به زیارت فیض، مدافع صمیمى اسلام و علامه عالى مقام شیعه و ناشر آثار و افکار و احادیث خاندان نبوت مىرفتم، و از زیارتش فیض مىبردم.
در سفر اخیر که چند سال پیش انجام گرفت، در چند جلسه، ضمن سخنرانى تأکید کردم که نوادگان فیض و مردم متدین کاشان و انجمن شهر، وظیفه دارند، آرامگاه فیض را به صورت دنیاپسندى تجدید بنا کنند، بنائى که در خور شأن این شخصیت بزرگ علم و دین و تقوا و فضیلت باشد.
ولى از طرف خاندان فیض به اینجانب اطلاع دادند که فیض خود وصیت نموده است مرقد او را از صورت معمول خارج نسازند، و بر روى آن قبه و بارگاه بنا نکنند!. این هم دلیل دیگرى بر عظمت روح و فکر آزاد آن حکیم الهى و فقیه نامى و مرد آزاده و بلند آوازه اسلام و تشیع است(6)
نظر آنان که نکردند بدین مشتى خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند
فیض و شاعرى. فیض حکیمى نامى، و فقیهى محدث، و مفسرى بزرگوار است، نه شاعر و ادیب! او مجتهد شرع و رئیس دینى مسلمانان و مرجع خاص و عام بوده است. مردم نیز با این دید به وى مىنگریستهاند. شعر را نیز با همین دید سروده، نه به عنوان «شعر» که لایق طریقه او نبوده است.
اشعار فیض حکمت محض است شعر نیست
کى لایق طریقه او شعر گفتن است
فیض و امثال او از علما و فقها و پیشوایان دینى مردم، شعر را از باب تفنن مىگفتهاند، نه به عنوان فن و هنر و نمایش و رشته تخصصى! به عبارت دیگر اوقات پرارزش آنها صرف شعر و اندیشههاى شعرى نمىشده است، بلکه قسمتى از اوقات بیکارى و استراحت آنها را سرودن شعر از باب تفریح سالم! مىگرفته است.
شیخ بهاء الدین عاملى (شیخ بهائى)، حاج ملا احمد نراقى، حاج ملا هادى سبزوارى، حاج میرزا حبیب خراسانى و در عصر اخیر حاج شیخ محمد حسین اصفهانى استاد برخى از مراجع تقلید کنونى شیعه که از هر کدام دیوان و مجموعههاى شعرى مانده است، همگى چنین بودهاند. بنابراین نباید شعر اینان را با شعر شاعران حرفهاى که کارى جز ساختن و گفتن شعر نداشتهاند مقایسه کرد، و روى آنها قضاوت نمود. زیرا شاعران به طور تمام وقت در اختیار شعر بودهاند و اینان درست به عکس! با این وصف، فیض بیش از بسیارى از شعرا شعر گفته است! مانند دیگر کارهایش که از فهرست تألیفاتش پیداست. مثنوى سلسبیل و تسنیم، دیوان غزلیات؛ دیوان قصائد و مراثى و قطعات، شوق الجمال، شوق المهدى، شوق العشق! و غیره. اشعار او را در دیوان و شوق المهدى ملاحظه کنید که بسیار باحال و روان و بىتکلف هم سروده است.
فیض در شعر بیشتر تحت تأثیر جلال الدین محمد بلخى در دیوان شمس، و شمس الدین محمد حافظ شیرازى قرار داشته است. چون هر دو مانند خودش در سطح عالى علوم عقلى و شرعى قرار داشتهاند. و قبل از این که شاعر باشند دانشمند و تحصیل کرده بودهاند. به طورى که در میان انبوه شاعران طراز اول پارسىگوى امثال فردوسى، نظامى، عطار، سنائى، خاقانى، انورى، امیر معزى، عسجدى، عنصرى، سعدى
و دیگران، تنها مولانا و خواجه چنین بودهاند، و پس از این دو «جامى» را باید نام برد.
به همین جهت نیز فیض کسر شأن خود نمىدید که قسمتى از اوقاتش را صرف مطالعه افکار علمى و فلسفى و عرفانى و اسلامى این دو تن کند. به علاوه جذبه و شورى که در شعر این دو هست و در شعر دیگران نیست! و فیض نیز شخصا اهل جذبه و حال بوده است! چنان که در فهرست تألیفات فیض خواندیم، یکى از آثار او «منتخب مثنوى» جلال الدین و دیگرى «منتخب غزلیات» او در دیوان شمس است! فکر کنید همین کار چقدر وقت او را گرفته است! فیض تابستانها که شهر کاشان بسیار گرم بوده، به نقطه ییلاقى و خوش آب و هوا و خوش منظرهاى نزدیک شهر مىرفته است. این نقطه معروف به «قمصر» است. قمصر را «قریه گل و گلاب» یا «دره گل» نامیدهاند. عطر قمصر، گل سرخ قمصر و گلاب قمصر شهرت جهانى دارد.
در فصل بهار از یک کیلومترى، بوى عطر گل سرخ که تمام قریه را پوشانده است، به مشام مىرسد، و حالتى سکرآور دارد. تصور مىرود بیشتر اشعار فیض یادگار ایام اقامت او در قریه قمصر و میان گلهاى آنجا باشد که بلبل طبعش نغمهسرائى کرده و ناله سر داده است. آن هم بدینگونه لطیف و روح پرور و پرنشاط! از این نظر فیض و حافظ با بهار شیراز و باغ و راغ و گل و سنبل و لالههایش، تشابه کامل دارد! بارى فیض چنانکه گفتیم، شعر را بسیار سلیس و سریع مىگفته و چندان هم در فکر جنبههاى فنى کار نبوده است. روان و آسان، به روانى و آسانى نثرى که مىنوشته است. به خصوص در ساختن غزل وقت چندانى صرف نمىکرده است. در دیوان مىگوید:
در غزل فکر نباید کرد چندان فیض را
معنیش برخاست تا از خاطرش موزون نشست
فیض هر روز به نظم غزلى پردازد
سفتن گوهر معنیش مگر پیشه شده است
مع الوصف او نمىخواسته به شعر گفتن و غزلسرائى به عنوان یک شاعر، مشهور شود.
اشعار فیض حکمت محض است، شعر نیست
کى لایق طریقه او شعر گفتن است
فیض و حافظ. چنانکه گذشت حافظ یک فرد تحصیل کرده مدارس دینى شیراز و از دانشمندان بنام عصر در علوم معقول و منقول بوده، و بیش از همه شعراى بزرگ پارسى گوى، حقایق علمى و موضوعات دینى را در شعر خود آورده است. منتها بیشتر با کنایه و تعبیرات خاص شعرى آن هم با اصطلاحات معمول عصر خود که شاید قبلا سابقه نداشته و بعدها هم منسوخ شده است. 2 همین جهات موجب شده است که فیض این علامه عالیقدر و استاد حکمت و فقه و حدیث و تفسیر و طرفدار فلسفه و عرفان و مدافع صمیمى اسلام نیز از میان اساتید شعر فارسى به دو تن از ایشان که مانند خود او قبل از این که شاعر باشند، عالم و درس خوانده بودهاند، علاقمند شود: یکى از جلال الدین محمد بلخى و دیگر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازى که گفتیم از لحاظ جنبه علمى و اسلامى بیش از سایر شاعران آشناى به مفاهیم اسلامى و علمى بودهاند و آنها را در شعر خود به کار بردهاند.
گذشته از «شوق مهدى» که فیض آن را درست بر اساس دیوان حافظ و سبک و اوزان غزلیات او سروده است، در دیوان بزرگ شعرش و قصائدى که از او مانده است، نیز بیشتر به طرز فکر و تعبیرات حافظ توجه داشته، و همان روش و مضامین را به کار برده است. او گذشته از این که ابیات پراکندهاى را در دیوانش با مصراعى از حافظ تضمین کرده است، مانند چند بیت زیر:
این جواب غزل حافظ هشیار که گفت
«سحرم دولت بیدار به بالین آمد»
گر جان طلب کند ز تو جانان روان بده
«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
بود تأویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم
«به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روى زیبا را»
بیا خاموش شو اى فیض از این اسرار و دم درکش
«که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»
حتى یک غزل هم با لفظ روى و قافیه «غزل حافظ» دارد. بدینگونه:
اى یار مخوان ز اشعار، الا غزل حافظ
اشعار بود بیکار، الا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع، کم یابى تو این هر دو
لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ
استاد غزل سعدیست نزد همه کس لیکن
دل را نکند بیدار، الا غزل حافظ
غواص بحار شعر نادر به کفش افتد
نظمى که بود دُربار، الا غزل حافظ
شعرى که پسندیدست آنست که او دارد
آن نیست به هر گفتار، الا غزل حافظ
و با این که به اشعار پرشور جلال الدین بلخى و غزلیات نشاط انگیز او در دیوان شمس نیز بسیار نظر دارد، و قسمتى از غزلیات خود را به شیوه آنها سروده است، مع الوصف بیشتر به سوى حافظ کشیده شده است تا ملاى روم، در همان غزل فوق از جمله مىگوید:
در شعر بزرگ روم، اسرار بسى درج است
شیرین نبود اى یار، الا غزل حافظ
اى فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست
شعرى که بود مختار، الا غزل حافظ
و در «شوق مهدى» مىگوید:
گر از روش حافظ قرآن به درآئى
هر ره که روى باز پشیمان به درآئى
بردار سرودى ز کلامش طرب انگیز
شاید دمى از غصه هجران بدر آئى
چه دارى از غزلیات نو بیار(7) بخوان
که شعر تست فرحبخش و جانفزا حافظ
ز یمن شعر تو زینت گرفت دفتر ما
جزاى خیر دهادت خدا ز ما حافظ
ز نظم دلکشت اشعار همچو سحر حلال
جمال داد سخنهاى فیض را حافظ
پایان اسکندرنامه خسرو دهلوى بخط حافظ در کتابخانه فرهنگستان علوم ازبکستان در تاشکند
1) روضات الجنات، ذیل شرح حال فیض.
2) در دیوان بزرگ چاپى فیض قصائد و مراثى و قطعات دیده نمىشود که آن خود دیوان دیگرى است. ضمنا توجه خوانندگان را به دیوانهاى دیگر او که گویا جمعا شش کتاب بوده است جلب مىکنیم!.
3) شعر فیض به همین گونه ولى با اندکى تغییر و حذف چند بیت، در دیوان (غزلیات) چاپى او موجود است.
4) معلوم مىشود فیاض، نامه تندى به فیض نوشته بوده است.
5) وى از علماى مشهد بوده و از فیض و علامه مجلسى اجازه داشته است.
6) شرح حال فیض را به اجمال و بدون ذکر مأخذ از مجموع منابع مناسب با این دفتر مختصر آوردیم. تفصیل آن را در کتاب ما مفاخر اسلام خواهید دید. فیض خود در رساله شرح صدر شرح حال خود را مفصلا نگاشته است که ما را از هرگونه تحقیق بیشتر بىنیاز مىکند.
7) نسخه ن: بیا.